- کادر آموزشی:مجرب . متخصص . متعهد
- برنامه های جانبی:اردو, نقاشی, هنرهای دستی, هوش و خلاقیت
- زبان های خارجی:انگلیسی
- ساعت کار مدرسه:صبح تا بعد ظهر
- سرویس رفت و آمد:دارد
- متوسط تعداد دانش آموز در هر کلاس:10
- غذا:ناهار
- مشاور:آموزشی, تربیتی
- نوع مدرسه:دولتی
موسسه فرزندان برتر یکی از قدیمی ترین موسسه ها در زمینه استعدادیابی و درمان کودکان است.
این موسسه با کوله باری از تجربه اقدام به برگزاری کارگاه مادر و کودک در یوسف آباد می کند.
لیست کارگاه های مرتبط و کودک را می توانید در این صفحه مشاهده کنید.
کارگاه مادر و کودک در یوسف آباد
کارگاه مادر و کودک در یوسف آباد توسط موسسه فرزندان برتر
مهد کودک و پیش دبستانی رضویه
مهد کودک و پیش دبستانی رضویه
مهد کودک و پیش دبستانی رشد نوین
مهد کودک و پیش دبستانی رشد نوین
مهد کودک و پیش دبستانی رسالت
مهد رسالت با بیش از 28 سال سابقه درخشان در خدمت کودکان ایران زمین در سال 1365 تاسیس شد . مدیران مجرب این مجموعه دلسوزانه در ابتدا سعی بر استخدام افراد متخصص داشتند . سالها از آن زمان می گذرد. در مهد رسالت علاوه بر آموزشهای ضروری برای کودکان صبحانه و نهار گرم و محیطی سرشار از عشق ، آرامش و امکانات محیا میباشد. باتوجه به فضا و محوطه بازی و کلاس های نورگیر آن محیطی امن برای عزیزان شماست سرویس رفت و برگشت داخل شهرک اکباتان و بیمه ،اتاق تولد با امکانات لازم و موسیقی لایت و زنده و هدیه ها و فشفشه بازی سالروز تولد کودک خود را به یاد ماندنی کنید. برنامه تغذیه توسط پزشک ،معاینه ماهیانه پزشک ،برنامه های ورزشی صبحگاهی ، یوگای کودکان و. ، نمایش های خلاق ،نمایش عروسکی توسط گروه فوژه (گوگوجی و.) ، اردو به مکانهای تفریحی و بازی ،اردوهای علمی ، آزمایش و تحقیق، نجوم،کارگاه سفال و چاپ و رنگ، انواع اسباب بازیهای روز دنیا ،انواع پازل ها و جشن عید نوروز که در سالن آمفی تاتر فجر با هنر نمایی کودکان شما بر گزار میشود . جشن فارغ التحصیلی گروه پیش دبستانی با جشنی با شکوه همراه لوح تقدیر و گواهینامه اتمام دوره پیش دبستانی ،عکس برداری از کودکان در هر فصل ، نمودار قدو وزن کودک در هر ماه ، لازم به ذکر است مربیان متخصص این مجموعه تجارب فراوان و تخصص های لازم ضمن مدارک مرتبط و گذراندن دوره های تکمیلی مربیان کارگاه های زیر راگذرانده و مدرک آن را اخذ کرده اند – کارگاه بازیهای خلاق – هوش هیجانی – روانشناسی رنگ- کارگاه های دکتر قاسم زاده- کنترل خشم – نقاشی با موسیقی- روانشناسی رنگ و نقاشی – کارگاه های بازی استاد نظام آبادی –کارگاه دوخت و بافت و کار دستی و. را گذرانده اند. و مربی های فوق برنامه که علاوه بر آموزشهای روتین : نجوم :توسط مربی نجوم کارشناس ارشد فیزیک زبان:توسط مربی کارشناس زبان انگیلیسی نقاشی : توسط مربی کارشناس گرافیک و نقاشی موسیقی :توسط مربی فارغ التحصیل رشته موسیقی وقرآن : توسط مربی فارغ التحصیل دار القرآن می باشند. کودکان در برنامه های روزانه و روتین که شامل مفاهیم علوم،ریاضی ،تقویت انگشتان ،هماهنگی چشم و دست و بالا بردن خزانه لغات و. . آموزش مهارتهای اجتماعی با کتاب های به روز دنیا شارژ شده از انتشارات سرمشق ، انتشارات فنی ، موسسه گاج و زیر نظر انجمن پویا (جلسات ماهیانه . و تبادل نظر و همفکری مربیان و مدیران سراسر ایران آنلاین در خدمت نو گلان ایران زمین است. ) به امید ساختن ایرانی آبادو آزاد.
مهد کودک و پیش دبستانی رسالت
مهد کودک و پیش دبستانی رزین
مهد کودک و پیش دبستانی رزین
مهد کودک و پیش دبستانی راه رشد
مهد کودک و پیشدبستانی راه رشد در سال 1364 به همت جمعی از متخصصان که دغدغه پرورش صحیح کودکان را داشتند، راهاندازی گشت و اکنون از برترین مهد کودکهای ایران می باشد.
این مرکز در گذر زمان با محک زدن دانش تخصصی نیروها و کسب تجربههای مختلف توانسته همواره با به کارگیری دانش روز، محیط آموزشی شاد، خلاق، منظم و دارای ایمنی روانی را برای کودکان فراهم آورد. به دلیل استقبال بینظیر متقاضیان، مهد کودک و پیشدبستانی راه رشد در دو شعبه در کنار یکدیگر و با کیفیت و امکاناتی برابر، پذیرای کودکان عزیز می باشد.
آموزش حواس پنجگانه، بازیهای مهارتی، شناخت حرفهها و مشاغل، بازدیدهای آموزشی، زبان انگلیسی و غیره از جمله موضوعات و مفاهیمی هستند به صورت جزئی، دقیق و همراه با بازی به منظور پرورش مناسب و خلاق کودکان به کار گرفته میشوند.
هدف کلی مهد کودک راه رشد:
آموزش و پرورش استعدادها و قابلیتهای کودکان در فضایی شاد و ایمن و ایجاد محیطی کاملا تجربی و عینی جهت افزایش توانمندیهای علمی، عاطفی-هیجانی، اجتماعی، شناختی، خلاقیت و زبانآموزی کودکان.
فعالیتهای فوقبرنامه آموزشی:
آمادگی 2(پیشدبستانی): ژیمناستیک- آموزش تفکر- نقاشی- مجسمهسازی- تاتر- زبان- کارگاه فنی
آمادگی 1: ژیمناستیک- نقاشی- محسمهسازی- تاتر- زبان
مهد کودک و پیش دبستانی راه رشد
مهد کودک و پیش دبستانی راه دانش
مهد کودک و پیش دبستانی راه دانش
مهد کودک و پیش دبستانی رادمان
مهد کودک و پیش دبستانی رادمان
مهد کودک و پیش دبستانی راد
کلاس ها
مهد کودک و پیش دبستانی راد
مهد کودک و پیش دبستانی دو زبانه معراج
رویکرد کلی آموزشی و پرورشی در مهدکودک و پیش دبستانی معراج، مبتنی بر روش های شناختی و بطور خاص روش شناختی ژان پیاژه می باشد.
و تاکید ویژه بر جایگزینی یادگیری (Learning) ، بجای آموزش (Teaching) با اشاره به نظریه معروف Jack. C. Richards مبنی بر اینکه "مساله اصلی این نیست که شما چه چیز را آموزش می دهید، بلکه بسیار مهم است که یادگیرنده چه چیزی را می آموزد" می باشد.
مهد کودک و پیش دبستانی دو زبانه معراج
مهد کودک و پیش دبستانی دو زبانه ماهرویان
مهد کودک و پیش دبستانی دو زبانه ماهرویان
مهد کودک و پیش دبستانی راحله
مهد کودک و پیش دبستانی راحله
مهد کودک سرزمین سبز
اطلاعات مهد کودک و پیش دبستانی سرزمین سبز در این صفحه قابل دسترسی است.
مهد کودک سرزمین سبز
مهد کودک شهرزاد
مهد کودک شهرزاد
مجتمع آموزشی رهیار
اطلاعات مجتمع آموزشی رهیار در این صفحه قابل دسترسی است
مجتمع آموزشی رهیار
مهدکودک و پیش دبستانی آشینانه کودک و نوجوان
مهدکودک و پیش دبستانی آشینانه کودک و نوجوان
مهدکودک و پیش دبستانی آشینانه کودک و نوجوان
مهد کودک و پیش دبستانی جوانه های کوچک
مهد کودک و پیش دبستانی جوانه های کوچک
مهد کودک و پیش دبستانی ثمره کودکی
مهد کودک و پیش دبستانی ثمره کودکی
مهد کودک و پیش دبستانی ترنج
مهد کودک و پیش دبستانی ترنج
مهد کودک و پیش دبستانی تلاش
مهد کودک و پیش دبستانی تلاش
مهد کودک و پیش دبستانی پیوند ( 2 )
مهد کودک و پیش دبستانی پیوند ( 2 )
مهد کودک و پیش دبستانی سیب سبز
مهد کودک و پیش دبستانی سیب سبز
مهد کودک و پیش دبستانی سه سیب
مهد کودک و پیش دبستانی سه سیب
مهد کودک و پیش دبستانی سلام کوچولو
مهد کودک و پیش دبستانی سلام کوچولو
مهد کودک و پیش دبستانی سروش
مهد کودک و پیش دبستانی سروش
مهد کودک و پیش دبستانی سروستان
مهد کودک و پیش دبستانی سروستان
مهد کودک و پیش دبستانی سرو
مهد کودک و پیش دبستانی سرو
مهد کودک و پیش دبستانی سرزمین فرشته ها
مهد کودک و پیش دبستانی سرزمین فرشته ها
مهد کودک و پیش دبستانی سرزمین پروانه ها
مهد کودک و پیش دبستانی سرزمین پروانه ها
مهد کودک و پیش دبستانی سرخابی
مهد کودک و پیش دبستانی سرخابی
مهد کودک و پیش دبستانی سرای بهشت
مهد کودک و پیش دبستانی سرای بهشت
مهد کودک و پیش دبستانی طاووس
مهد کودک و پیش دبستانی طاووس | |
منطقه | 4 |
زمینه فعالیت | # |
آدرس | تهران - خیابان شریعتی - خیابان خواجه عبداله انصاری - انتهای کوچه ششم - کوچه زروان - پلاک 49 |
تلفن | 22871386 - 22871385 |
فکس | ---- |
موبایل | ---- |
وب سایت | |
ایمیل |
مهد کودک و پیش دبستانی طاووس
مهد کودک و پیش دبستانی طراوت
مهد کودک و پیش دبستانی طراوت
مهد کودک و پیش دبستانی طلوع مهر
مهد کودک و پیش دبستانی طلوع مهر | |
منطقه | 14 |
زمینه فعالیت | # |
آدرس | تهران - خیابان پیروزی - بلوار ابوذر - پایین تر از پل سوم - خیابان علامه امینی شمالی - کوچه اسدی ( بهشت 6 ) - پلاک 5 |
تلفن | 33144149 |
فکس | --- |
موبایل | --- |
وب سایت | |
ایمیل |
مهد کودک و پیش دبستانی طلوع مهر
مهد کودک و پیش دبستانی طوبی
مهد کودک و پیش دبستانی طوبی
مهد کودک و پیش دبستانی عروسک خندان
مهد کودک و پیش دبستانی عروسک خندان
مهد کودک و پیش دبستانی غنچه های ساعی
مهد کودک و پیش دبستانی غنچه های ساعی
مهد کودک و پیش دبستانی فردای روشن
کادر آموزشی:مجرب . متخصص . متعهد
ساعت کار مدرسه:صبح تا بعد ظهر
متوسط تعداد دانش آموز در هر کلاس:15
غذا:صبحانه, ناهار
جنسیت:دخترانه, پسرانه
شهر:تهران
مهد کودک و پیش دبستانی فردای روشن
مهد کودک و پیش دبستانی فرشته آسمانی
fereshteh-asemani@yahoo.com
مهد کودک و پیش دبستانی فرشته آسمانی
مهد کودک و پیش دبستانی فروغ
مهد کودک و پیش دبستانی فروغ
مهد کودک و پیش دبستانی قصر آبی
مهد کودک و پیش دبستانی قصر آبی
مهد کودک و پیش دبستانی پریان
مهد کودک و پیش دبستانی پریان
مهد کودک و پیش دبستانی پریان کوچولو
مهد کودک و پیش دبستانی پریان کوچولو
مهد کودک و پیش دبستانی پریای کوچک
مهد کودک و پیش دبستانی پریای کوچک
مهد کودک و پیش دبستانی پرین
مهد کودک و پیش دبستانی پرین
مهد کودک و پیش دبستانی پیچک
مهد کودک و پیش دبستانی پیچک
مهد کودک و پیش دبستانی پیروز
مهد کودک و پیش دبستانی پیروز
مهد کودک و پیش دبستانی تابان
مهد کودک و پیش دبستانی تابان
مهد کودک و پیش دبستانی تابنده
مهد کودک و پیش دبستانی تابنده | |
منطقه | 8 |
زمینه فعالیت | # |
آدرس | تهران - فلکه اول تهرانپارس - خیابان 152 غربی - پلاک 16 |
تلفن | 77866395 - 77866389 |
فکس | --- |
موبایل | ---- |
وب سایت | |
ایمیل |
مهد کودک و پیش دبستانی تابنده
مهد کودک و پیش دبستانی تربیت
مهد کودک و پیش دبستانی تربیت
مهد کودک و پیش دبستانی ترمه
مهد کودک و پیش دبستانی ترمه
مهد کودک و پیش دبستانی بچه های ایران
مهد کودک و پیش دبستانی بچه های ایران
مهد کودک و پیش دبستانی بچه های شیرین
مهد کودک و پیش دبستانی بچه های شیرین
مهد کودک و پیش دبستانی برگ گل
مهد کودک و پیش دبستانی برگ گل
مهد کودک و پیش دبستانی بشری
مهد کودک و پیش دبستانی بشری
مهد کودک و پیش دبستانی بلوط
مهد کودک و پیش دبستانی بلوط
مهد کودک و پیش دبستانی بهار اندیشه
مهد کودک و پیش دبستانی بهار اندیشه
مهد کودک و پیش دبستانی بهار پروانه ها
مهد کودک و پیش دبستانی بهار پروانه ها
مهد کودک و پیش دبستانی بهار زندگی
مهد کودک و پیش دبستانی بهار زندگی
مهد کودک و پیش دبستانی بهارنارنج
مهد کودک و پیش دبستانی بهارنارنج
مهد کودک و پیش دبستانی بهاره
مهد کودک و پیش دبستانی بهاره
مهد کودک و پیش دبستانی اندیشه نو
مهد کودک و پیش دبستانی اندیشه نو
مهد کودک و پیش دبستانی ایران زمین شهرک غرب
شما پروفایل مهدکودک ایران زمین در شهرک غرب را مشاهده می کنید، در قسمت بازخوردها می توانید بازخورد افراد مختلف به این مهدکودک را مشاهده نمائید.
مهد کودک و پیش دبستانی ایران زمین شهرک غرب
مهد کودک و پیش دبستانی ایران زمین
مهد کودک و پیش دبستانی ایران زمین
مهد کودک و پیش دبستانی ایران زمین
مهد کودک و پیش دبستانی ایران زمین
مهد کودک و پیش دبستانی بادبادکها
مهد کودک و پیش دبستانی بادبادکها
مهد کودک و پیش دبستانی باران
مهد کودک و پیش دبستانی باران
مهد کودک و پیش دبستانی باغ سبز لاکی
مهد کودک و پیش دبستانی باغ سبز لاکی
مهد کودک و پیش دبستانی باغ شاپرکها
مهد کودک و پیش دبستانی باغ شاپرکها
مهد کودک و پیش دبستانی باغ نیلوفر
مهد کودک و پیش دبستانی باغ نیلوفر
مهد کودک و پیش دبستانی باغچه
مهد کودک و پیش دبستانی باغچه
مهد کودک و پیش دبستانی ارژنگ
مهد کودک و پیش دبستانی ارژنگ
مهد کودک و پیش دبستانی ارس
مهد کودک و پیش دبستانی ارس
مهد کودک و پیش دبستانی ارمغان تربیت
مهد کودک و پیش دبستانی ارمغان تربیت
مهد کودک و پیش دبستانی اریکا
مهد کودک و پیش دبستانی اریکا
مهد کودک و پیش دبستانی گندم با مدیریت جدید
مهدکودک و مرکز پیش دبستانی گندم با مدیریت جدید در خدمت خانواده های گرامی در منطقه 11 تهران است.
مهد کودک و پیش دبستانی گندم با مدیریت جدید
مهد کودک و پیش دبستانی الفبا
مهد کودک و پیش دبستانی الفبا
مرکز رفاه کودک و خانواده مونا
مهد کودک مونا در سال 1380 تاسیس شد و در حال حاضر در منطقه بیست و دو تهران واقع شده است و مدیریت آن بر عهده مریم ظرفساز بنیسى می باشد.
در حال حاضر اولین و تنها مهدکودک پیشرفته و گسترده در تهران با عنوان مرکز رفاه کودک و خانواده مونا
دارنده تنها مجوز مرکز رفاه کودک و خانواده از بهزیستی تهران ( منطقه ۲۲ )
نام مدیر: مریم ظرفساز بنیسى
سال تاسیس مهد کودک سال تاسیس: 1380
مرکز رفاه کودک و خانواده مونا
مهد کودک و پیش دبستانی الهام
مهد کودک و پیش دبستانی الهام
مهد کودک طوبی
مهد کودک و پیش دبستانی طوبی در محلاتی دارای محیطی بسیار زیبا و فضایی آموزشی بی نظیر با کادری مجرب در اختیار خانواده های محترم می باشد.
مهد کودک طوبی
مهد کودک و پیش دبستانی الهه مهر
مهد کودک و پیش دبستانی الهه مهر
مهد کودک آذین کاوسیه
مهد کودک و پیش دبستانی آذین کاوسیه
زمینه فعالیت: پذیرش کودکان 6 ماه تا 6 سال و برگزاری کلاس های تخصصی کودکان
مهد کودک آذین کاوسیه
مهد کودک و پیش دبستانی آرامش خاطر
مهد کودک و پیش دبستانی آرامش خاطر
مهد کودک و پیش دبستانی آرمین
مهد کودک و پیش دبستانی آرمین
مهد کودک و پیش دبستانی آرنگ
مهد کودک و پیش دبستانی آرنگ
مهد کودک و پیش دبستانی آزادگان
مهد کودک و پیش دبستانی آزادگان
مهد کودک و پیش دبستانی آفاق
مهد کودک و پیش دبستانی آفاق
مهد کودک آفاق ولایت چیذر
مهد کودک و پیش دبستانی آفاق ولایت چیذر
afagh.sch@gmail.com
مهد کودک آفاق ولایت چیذر
مهد کودک آلا کامرانیه نیاوران
مهد کودک و پیش دبستانی آلا کامرانیه نیاوران
مهد کودک آلا کامرانیه نیاوران
مهد کودک و پیش دبستانی آلاله
مهد کودک و پیش دبستانی آلاله
مهد کودک آمیتیس ظفر
مهد کودک و پیش دبستانی آمیتیس ظفر
مهد کودک آمیتیس ظفر
مهد کودک آرزوهای نیک دادمان
مهد کودک و پیش دبستانی آرزوهای نیک (سفیر سابق) دادمان با کادری مجرب و امکاناتی همچون حیاط بازی مجهز به کف پوش، اتاق بازی سرپوشیده، اتاق تماشای فیلم، وعده های غذایی صبحانه میان وعده، ناهار گرم، عصرانه، سالن غذاخوری، سالن برگزاری جشن، اتاق بازی سرپوشیده، دستشویی ایرانی وفرنگی، اتاق نوزاد، باغچه مخصوص، سیستم تهویه هوا، کتابخانه، حضور روانشناس کودک، عکاسی، اتاق شن بازی، اتاق رنگ بازی و کارگاه های مختلف آماده خدمت رسانی به خانواده های عزیز است.
مهد کودک آرزوهای نیک دادمان
مهد کودک زرین در شهرک غرب
مهدکودک و پیش دبستانی دو زبانه زرین در شهرک غرب یکی از تخصصی ترین مهدکودک های تهران است. این مهدکودک در سال 1357 با مدیریتی با سابقه 37 ساله تاسیس شده است. مهدکودک زرین دارنده تندیس برترین برگزیده دوستدار مادر و گواهینامه 3 ستاره از سازمان بهزیستی استان تهران است.
مهد تخصصی شیرخوار و نوپا – گروه سنی ۱ تا ۶ سال – زیر نظر پزشک متخصص و روانشناس
مهد کودک زرین در شهرک غرب
مهد کودک خانه مداد رنگی شهرک غرب
مهدکودک و پیش دبستانی خانه مداد رنگی شهرک غرب دارای کادری مجرب، با دو زبان، پذیرش از شش ماه تا شش سال امکان پذیر است.
مدیرت مهدکودک خانه مداد رنگی خود نیز روانشناس کودک هستند.
در این مهد تغذیه با توجه به BMI کودک صورت میگرد.
مهدکودک مجهز به سالن سینمای کودک، دوربین مدار، خانه بازی به همراه استخر توپ است.
فعالیتها:
- برگزاری کارگاه های خلاقیت و اردوهای تفریحی
- برگزاری جشن های تولد و ماهانه
- چکاپ دوره ایی توسط پزشک متخصص کودکان
- برگزاری دوره های مشاوره روانشناسی
آموزشها:
- آموزش زبان انگلیسی فرانسه، نقاشی، ژیمیناستیک، شطرنج، موسیقی
مهد کودک خانه مداد رنگی شهرک غرب
مهد کودک خاطره ها شهرک غرب
مهد کودک خاطره ها در شهرک غرب، مهدکودکی غیردولتی است که دارای کادری مجرب و آموزش دیده دارای برنامه های برنامه های جانبی مانند اردو, نقاشی, هنرهای دستی, موسیقی, نمایش خلاق, شطرنج, ژیمناستیک است.
زبان های خارجی:انگلیسی
ساعت کار مدرسه:صبح تا بعد ظهر
سرویس رفت و آمد:دارد
متوسط تعداد دانش آموز در هر کلاس:10
غذا:ناهار
مهد کودک خاطره ها شهرک غرب
مهدکودک دادمان شهرک غرب
مهدکودک دوزبانه دادمان شهرک غرب
مهد کودک دو زبانه دادمان با متدی خاص و خدماتی ویژه در تمام روزها و ساعات پذیرای شما و عزیزانتان
مهدکودک دادمان شهرک غرب
مهدکودک نمو شهرک غرب
اگر در حال مطالعه این مقاله درباره مهدکودک نمو شهرک غرب چند نکته حایز اهمیت است.
مهدکودک نمو شهرک غرب
مهد کودک مژده شهرک غرب
در این صفحه شما می توانید اطلاعات، امتیاز و بازخوردهای مرتبط با مهدکودک مژده شهرک غرب را مشاهده کنید.
مهد کودک مژده شهرک غرب
مهدکودک پاتریس شهرک غرب
شما در این صفحه می توانید اطلاعات، امتیاز، بازخورد و مهدکودک های مرتبط با مهدکودک پاتریس در شهرک غرب را مشاهده کنید.
مهدکودک پاتریس شهرک غرب
مهد کودک کندو شهرک غرب
شما در این صفحه می توانید لیست امتیازها، بازخوردها، توضیحات و مهدکودک های مرتبط با مهد کودک کندو شهرک غرب را مشاهده نمائید.
معرفی مختصر مهدکودک با ذکر امکانات و ویژگی های اصلی در این قسمت قرار می گیرد. معرفی مختصر مهدکودک با ذکر امکانات و ویژگی های اصلی در این قسمت قرار می گیرد.
توضیحات تکمیلی و جملات یا شعارهای تبلیغاتی راجع به مهدکودک کندو در این قسمت قرار خواهد گرفت و بازدیدکنندگان آنرا مشاهده خواهد کرد.توضیحات تکمیلی و جملات یا شعارهای تبلیغاتی راجع به مهدکودک کندو در این قسمت قرار خواهد گرفت و بازدیدکنندگان آنرا مشاهده خواهد کرد.
با بیش از ۴۲۰۰ متر فضای ورزشی، تفریحی و آموزشی
کلاس هایی که مهدکودک کندو برگزار می کند
مهد کودک کندو شهرک غرب
مهد کودک طلوع مهر شهرک غرب
مهد کودک و پیش دبستانی طلوع مهر | |
منطقه | 14 |
زمینه فعالیت | # |
آدرس | |
تلفن | |
فکس | --- |
موبایل | --- |
وب سایت | |
ایمیل |
مهد کودک طلوع مهر شهرک غرب
مهد کودک گلستانه یوسف آباد
اطلاعات مهدکودک و پیش دبستانی گلستانه یوسف آباد را می توانید از این صفحه مشاهده کنید.
مهد کودک گلستانه یوسف آباد
مهد کودک پردیس یوسف آباد
شما می توانید اطلاعات مهدکودک و پیش دبستانی پردیس یوسف آباد را از این قسمت مشاهده کنید.
مهد کودک پردیس یوسف آباد
مهد کودک دنیای محبوبه یوسف آباد
شما می توانید اطلاعات مهد کودک و پیش دبستانی دنیای محبوبه را از این قسمت دنبال کنید.
مادری در ارتباط با مهدکودک دنیای محبوبه یوسف آباد از ما سوالی را پرسیده اند که بر روی وب سایت رادیو کودک منتشر شده است، در همین راستا مادران بسیاری اقدام به پاسخ دادن به این پرسش کرده اند، برای مشاهده پاسخ مادران عزیز به صفحه
مهد کودک دنیای محبوبه یوسف آباد چه جور مهدکودکی هست مراجعه نمائید شما می توانید از لیست پائین مطالب مورد نیاز خود را پیدا کنید.
بهترین مهدکودک یوسف آباد چه مهدکودکی هست؟
نظرات خانواده ها درباره مهدکودک فرزندان برتر در یوسف آباد
نظرات خانواده ها درباره مهد کودک بوستان آبی یوسف آباد
نظرات خانواده ها درباره مهدکودک درین در یوسف آباد
تمامی سوالت مطرح شده درباره مهدکودک های حوالی یوسف آباد، اسدآبادی
مهد کودک دنیای محبوبه یوسف آباد
مهد کودک درین یوسف آباد
پروفایل مهدکودک درین در یوسف آباد را می توانید از قسمت دنبال کنید.
کادر آموزشی:مجرب . متخصص . متعهد
برنامه های جانبی:اردو, نقاشی, هوش و خلاقیت, شطرنج, ژیمناستیک
زبان های خارجی:انگلیسی, فرانسه
ساعت کار مدرسه:صبح تا بعد ظهر
سرویس رفت و آمد:دارد
متوسط تعداد دانش آموز در هر کلاس:10
غذا:صبحانه, ناهار
مشاور:آموزشی, تربیتی
نوع مدرسه:دولتی
مهد کودک درین یوسف آباد
مهدکودک فرزندان برتر در یوسف آباد
زیر نظر دکتر امیر همایون مجد و بیتا صدیقیان
مدیر مجموعه پرورش فرزندان برتر: بیتا صدیقیان
مدیر داخلی مجموعه پرورش فرزندان برتر: میترا اصفهانی
مرکز تخصصی استعدادیابی برای گروه سنی 3 تا 6 سال
اخذ گواهی نامه استعدادیابی پس از گذراندن یک دوره تخصصی یک ساله
و مشخص شدن هوش برتر کودک و اینکه در چه رشته تحصیلی یا در چه مهارتی می تواند به بهترین شکل ممکن عملکرد داشته باشند
در اصل دورنمایی از آینده کودک در اختیارش قرار خواهد گرفت و استعداد کودک به هرز نخواهد رفت.
برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به صفحه استعدایابی کودکان مراجعه کرده و بازخوانی کنید.
خانم بیتا صدیقیان طی گفته گویی دو نفره، پاسخ تمام کامنت های شما عزیزان را که در این صفحه سوال پرسیده بودید را به تفصیل داده اند، امید است کمکی باشد برای تصمیم گیری بهتر شما عزیزان درباره آینده فرزندانتان.
فایل صوتی پاسخ خانم صدیقیان به پرسش خانم کمالی در ارتباط با آینده بهتر برای فرزند 4 ساله شان
فایل صوتی پاسخ خانم صدیقیان به پرسش خانم لیندا کاووسی درباره دختر بازیگوش 3 سالشون که زبان جدید اختراع کرده و با دیگران با این زبان صحبت می کنند.
خانواده ها سوالات فراوانی در سایت رادیوکودک مطرح می کنند که از طرف بازدیدکنندگان پاسخ داده می شود، برخی از این سوالات جنجالی هستند که به شما در زمینه های مختلف تصمیم گیری کمک می کند. بدین منظور برای شناخت بهتر موسسه فرزندان برتر به سوالات زیر رجوع فرمائید، در پاسخ این سوالات نکته ای درباره فرزندان برتر آورده شده است.
درباره مهدکودک فرزندان برتر در یوسف آباد کسی نظری داره؟
مرکز و هزینه نوروفیدبک در ایران
بهترین متخصص گفتار درمانی در تهران کجاست؟
هزینه نوروفیدبک تراپی به ازای هر جلسه چقدر است؟
علائم بیش فعالی در کودکان ۳ ساله چه هستند؟
بهترین مهدکودک یوسف آباد چه مهدکودکی هست؟
نوروفیدبک در ایران روی کودکان واقعا جواب میده؟ موسساتی که نوروفیدبک می کنند کجا هستند؟
تعداد جلسات نوروفیدبک برای گفتار درمانی چند جلسه باشد بهتر است؟
گالری تصویری کلاس پرفورمنس (5)
گالری تصویری کلاس پرفورمنس (4)
گالری تصویری کلاس پرفورمنس (3)
گالری تصویری کلاس پرفورمنس (2)
گالری تصویری کلاس پرفورمنس (1)
مهدکودک فرزندان برتر در یوسف آباد
مهد کودک فرهنگ شهرک غرب
امکانات مهدکودک و پیش دبستانی فرهنگ
مهد کودک فرهنگ شهرک غرب
مهد کودک مهستان شهرک غرب
شما در این صفحه می توانید اطلاعات مهد کودک و پیش دبستانی دو زبانه مهستان شهرک غرب را مشاهده کنید.
در قسمت پائین نیز بازخوردهای مادران در ارتباط با مهدکودک را از دست ندهید.
مهد کودک مهستان شهرک غرب
مهد کودک ایران زمین شهرک غرب
شما پروفایل مهدکودک ایران زمین در شهرک غرب را مشاهده می کنید، در قسمت بازخوردها می توانید بازخورد افراد مختلف به این مهدکودک را مشاهده نمائید.
مهد کودک ایران زمین شهرک غرب
مهد کودک ارمغان هستی شهرک غرب
شما در این صفحه می توانید اطلاعات مهد کودک و پیش دبستانی دوزبانه ارمغان هستی شهرک غرب را مشاهده کنید و نظر مادران در ارتباط با این مهدکودک را نیز بررسی کنید.
مهد کودک ارمغان هستی شهرک غرب
همیشه کاردستی ها جنبه شخصی دارند اما کاردستی ای که جنبه هدیه دادنی باشد همیشه می تواند باعث افزایش اعتماد به نفس کودکان شود. این اولین از سری کاردستی های هدیه هست.
تصور کنید کودکی برای مادر خود کاردستی می سازد و مادر آن را روی درب یخچال نصب می کند از آن عکس گرفته و در بک گراند تلفن همراه خود قرار می دهد.
در این صورت کودک احساس دیده شدن و با ارزشمند بودن می کند.
ساخت کاردستی هدیه برای دوستان 2
این سومین مطلب درباره ساخت کاردستی برای عزیزان و دوستان است. برای دنبال کردن ادامه کاردستی های هدیه دادنی به صفحه ساخت کاردستی هدیه مراجعه نمائید.
کاردستی ساخت هدیه برای عزیزان 3
یکی از کاردستی های بسیار زیبا و دوست داشتنی کاردستی هدیه است یعنی اینکه یک کاردستی بسازیم که اون رو هدیه بدیم. حالا چرا هدیه دادن یک کاردستی مسئله خیلی مهمیه؟ شما تصور کنید کودک شما یک کاردستی برای مربی مهد کودک یا معلم مدرسه خود درست می کند و این کاردستی انقدر زیباست که مربی و معلم آن را به خانه می برد.
به همین دلیل ما در سایت دسته بندی ای داریم با نام ساخت کاردستی هدیه در این دستهبندی ما کاردستی هایی را به کودکان معرفی میکنیم که با ساخت آنها میتوانند آنها را به معلم یا مربی خود هدیه دهند مادرها و پدران فراوانی به ما بازخورد هایی را از ساخت کاردستی های این دسته بندی داده اند که کودکانشان این کاردستی ها را ساخته و به مادر؛ معلم یا مربی خود هدیه دادند و چقدر این هدیه ها مورد استقبال آنها قرار گرفته است.
در این کاردستی ما می خواهیم به کودکان روش ساخت قلب با کاغذ رنگی را آموزش بدهیم. برای ساخت این کاردستی به مقداری کاغذ رنگی و نی یا سیخ چوبی احتیاج خواهید داشت. در انتها میتوانید برچسبی با نام گیرنده، یا یک متن زیبا تهیه کنید و دور دسته بچسبانید.
اگر نکات اضافه در مورد نیاز بود بفرمایید که با تهیه تصاویر بیشتر شما را در مسیر انجام این کار دست کمک کنیم.
ساخت کاردستی گل با کاغذ رنگی برای هدیه
کریسمس نزدیکه و چه خوبه که بچه ها کاردستی های خودشون رو توی شب کریسمس به خانواده نشون بدن و تو خونشون آویزون کنند. برای ساخت این بابانوئل بامزه به بشقاب یک بار مصرف و مقداری کاغذ رنگی قرمز و سفید احتیاج خواهید داشت.
کاردستی ساخت بابانوئل با کاغذ رنگی
رادیو کودک بیش از ۶۰۰ نوع کاردستی مختلف با دست مختلف دارد کاردستی ها به صورت کاملاً درست دسته بندی می شوند. دسته بندی مرتبط به این کاردستی دسته بندی ساخت کاردستی حیوانات است.
اساساً ساخت این کاردستی ها خیلی جذاب هستند به دلیل اینکه زمانی که این آنها ساخته بشوند شما میتونید با کودک خود در ارتباط با زندگی حیوانات نوع پوشش بدنشون؛ پوستشون؛ موهای بدن شون؛ نوع زاد و ولد شون؛ محیطی که در آن ها زندگی می کنند؛ سردی و گرمی اون محیط؛ اینکه آیا ما در شهر میتونیم این ها حیوانات را ببینیم یا واقعاً باید به جنگل ها و کوه ها رجوع کنیم تا آنها را ببینیم و خیلی چیزهای دیگر را با کودک خودتون در میان بگذارید.
در این کاردستی شما نحوه ساخت صورتک حیوانات را می تونید یا یاد بگیرید. برای ساخت این صورتک ها میتوانید از روی الگوی داده شده پرینت گرفته و رنگ آمیزی کنید یا اینکه خودتان آنها را کشیده و رنگ بزنید. در انتها با سایزهای مختلف این صورتک ها میتوانید چیزهای مختلفی مثل کارت، پاکت یا نشانگر کتاب بسازید.
پیشنهاد میکنیم برای کسب اطلاعات بیشتر از ساخت کاردستی های حیوانات به دستهبندی کاردستی حیوانات هم مراجعه کنید
ساخت کاردستی صورتک حیوانات
ساخت کاردستی برای کودکان چالش های قابل حل در مسیر ساخت کاردستی هستند. بنا به سن کودکان کاردستی های مناسب آنها را انتخاب کنید و بارها و بارها آنها را با کودک انجام دهید.
سعی کنید هر بار یک نقطه ای به کاردستی اضافه کنید و دخالت خود را در مسیر ساخت کاردستی به حداقل برسانید.
برای مثال در بار اول برش های ظریف را شما انجام دهید ولی به مرور زمان با انجام مستمر آن کاردستی به روش های مختلف، سعی کنید برشکاری ها را بخود کودک محول کنید.
در اینجا ما کاردستی ساخت حیوان شیر با وسایل بسیار ساده و پیش پا افتاده رو بررسی میکنیم. در این کاردستی نیاز به یک بشقاب زرد رنگ، چند قاشق یکبار مصرف، ماژیک و چند برگ درخت به همراه قیچی داریم.
کاردستی ساخت حیوان شیر برگ های درخت
تلاش ما در رادیو کودک این هست که به مادران و پدران عزیز این مطلب را بگوییم که تا قبل از هفت سالگی از انواع آموزش های مستقیم غیر ضروری در ارتباط با کودکان پرهیز کنند.
ومی نداره کودک قبل از ۶ سالگی الفبای فارسی یا انگلیسی را آموزش ببیند و در قالب این آموزش در سر کلاسهای تخصصی این موارد بنشیند کودکان می توانند آموزش ها را از طرق غیر مستقیم دریافت کنند.
برای مثال آموزش اعداد به کودکان از طریق سنگ یکی از موارد بسیار ارزشمندی است که شما می توانید با کودک خود در خانه انجام دهید سنگ هایی مشابه تصاویر زیر را پیدا کرده و با یک روان نویس قرمز رنگ روی آنها تعدادی نقطه قرار دهید تعداد نقاط می تواند اعداد 1،2،3،4،5،6،7،8،9 باشند.
از کودک بخواهید سنگ هایی که شماره ۱ هستند را به همدیگر بچسبانند و پس از آن سنگ هایی که شماره ۲ را دارند و پس از آن سنگ های شماره ۳ و الی آخر
شما می توانید در قالب یک بازی آموزش های بسیاری را به کودک خود بدهید در حالتی که کودک اصلا متوجه آموزش مستقیم اعداد نمیشود
کاردستی آموزش اعداد به کودکان از طریق سنگ
کاردستی ها وما نباید یک کاردستی بسیار سخت و بسیار زیبا و بسیار کاربردی باشند.
کاردستی میتونم کاردستی خیلی ساده باشد که در روال انجام اون کاردستی؛ کودک چیزهایی رو یاد بگیره.
مثلاً آموزش برش دادن یا آموزش چسباندن یا آموزش رنگ آمیزی و از خط بیرون زدن همه این ها فعالیت هایی هستند که به ذهن کودک هماهنگی با دست را آموزش می دهد.
کاردستی ساخت بستنی با کاغذ یا پارچه رنگی
این کاردستی از جذاب ترین و آسان ترین کاردستی ها برای کودکان است.
رنگ آمیزی تخمه ها، برش کاغذ و چسباندن آن ها از جذابیت های این کاردستی ساده است.
اما اگر به دنبال کاردستی های بیشتر با تخم کتان رنگی هستید به صفحه
ساخت کاردستی با تخم کتان مراجعه کنید.
ساخت کاردستی درخت با تخم کتان
یک بادبادک بود که دنبال دوست میگشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.
یک روز گذشت، دو روز گذشت، روز سوم باهم قرار گذاشتند، کنار یک ابر پنبهای سفید که شکل بره بود یکدیگر را ببینند.
بادبادک خیلی خوشحال شد. حمامی رفت. سر و رویی شست. مویی شانه کرد. ابرویی کمان کرد. دستی به گوشوارهها و دنبالههایش کشید و رفت آسمان. کنار بره ابر سفید. بره ابر گوشهی آسمان واسه خودش میچرید. بادبادک منتظر بود و هی این ور و آن ور را نگاه میکرد. قلبش چنان گرومپ گرومپ میکرد که چند بار بره ابر سفید چپ چپ نگاهش کرد.
یکهو صدای هوهوی خیلی بلندی به گوش رسید. بادبادک نگاه کرد. باد سیاه و تندی به آن طرف میآمد. باد مثل یک دیو سیاه تنوره میکشید و میچرخید و جلو میآمد. بادبادک ترسید و گفت: وای چه بادی! حالا چی کار کنم؟»
بره گفت: برو پشت من قایم شو.» بادبادک تندی پشت ابر قایم شد. باد سیاه از راه رسید. این طرف و آن طرف را نگاه کرد و از بره ابر پرسید: ببینم. نم. نم. تو یه بادبادک ندیدی. دی. دی.»
بره ابر گفت: چرا، چرا دیدم. از اون طرف رفت.»
باد به طرفی که بره ابر نشان داده بود، رفت و کمکم از آن جا دور شد. بادبادک نفس راحتی کشید. خواست برگردد خانه که بره ابر گفت: میای با هم بازی کنیم؟»
بادبادک گفت: آره که میام. از خدامه.»
آن وقت دوتایی باهم بازی کردند.
نویسنده محمدرضا شمس
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود توی یک جنگل زیبا روی یک درخت قشنگ یک لانه پرنه بود توی لانه سه تا تخم زرد بود وقتی پرنده زرد روی تخمها خوابید پرنده جفت برای او غذا می آورد چند روزی گذشت جوجه ها از توی تخم بیرون امدند اول خیلی قشنگ نبودند
جایی را هم نمی دیدند فقط دهانشان را باز می کردند و خانم پرنده و آقای پرنده برای آنها غذا می آوردند آنها با اتحاد وهمکاری جوجه ها را بزرگ کردند و زمان یاد دادن کارهایی شد که معمولا پرنده ها به بچه هایشان یاد می دهند خانم پرنده پرید پایین و یک تکه چوب را با منقار گرفت و پرید روی درخت جوجه ها هر کدام می خواستند به تنهایی یک شاخه چوب بزرگ را بالا بیاورند یکی میگفت من قوی ترم الان بلندش می کنم یکی دیگر میگفت خودم بلندش میکنم دعوا بالا گرفت و شروع کردند به هم نوک زدن خانم پرنده مهربون گفت جوجه های قشنگ با نمک من بیایید اینجا کارتون دارم
۱ - دعوا نکنید شما برادر و خواهرهستید.
۲- با هم باشید همیشه
۳- به این مورچه های کوچک نگاه کنید آن دانه که می برند مگر نه اینکه چندین برابر قد و قواره آنهاست ولی آنها با اتحاد و همدلی و انسجامی که دارند با هم دانه را بلند می کنند و همه در یک جهت حرکت میکنند در حالی که اگر این طرف و آن طرف میرفتند هرگز موفق به بردن دانه نمی شدند.
۴- کاری را انجام دهید که از عهده آن برآیید. حالا عزیزانم ببینم که چه میکنید. بعد هر سه پرنده با هم متحد شدند و آن تکه چوب را از زمین بلند کردند و پیش مامان پرنده نشستند.
و مامان پرنده گفت آفرین و آنها را در آغوش گرفت آنها را در آغوش گرفت آنها از مورچه ها یاد گرفتند که با هم متحد باشند تا توان انجام کارها را پیدا کنند.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یک شتره بود. یا شاید هم نبود. آخه شتره توی خانه نبود. چون مسواکش را گم کرده بود. برای همین رفته بود بیرون تا مسواکش را پیدا کند.
تا مارمولک را دید، گفت: تو مسواک منو ندیدی؟ می خوام دندونام رو مسواک کنم.»
مارمولک دُمش را تکان داد و گفت: نه که ندیدم، آخه مسواک تو به چه درد من می خوره.»
شتره رفت و مارِ فیس فیسو را دید، گفت: تو مسواک منو ندیدی؟»
مارِ فیس فیسو گفت: بله دیدم. تو دست مورچه خانوم بود اما نمی دونم مسواک تو، توی دست اون چیکار می کرد.»
شتره گفت: منم نمی دونم!»
بعد هم راهش را کشید و رفت تا مورچه خانم را پیدا کند.
رفت و رفت تا به مورچه خانم رسید داد زد: مورچه خانوم، مسواکم رو بده، می خوام دندونام رو مسواک بزنم.»
مورچه خانم گفت: نه خیر، این مسواک تو نیست این جاروی منه. خودم اونو پیدا کردم. حالا برو کنار می خوام جلوی در خونم رو آب و جارو کنم.»
شتره گفت: نه، این مسواک منه.»
مورچه خانم گفت: اگر مال توئه، پس توی دست من چیکار می کنه؟»
شتره گفت: دیروز که رفتم لب چاه تا دندونام رو مسواک کنم اونو جا گذاشتم.»
مورچه خانم گفت: اِهکی من با هزار زحمت این جارو رو با دوستام تا این جا آوردم.
حالا بدمش به تو؟ معلومه که نمی دم. زود برو کنار.»
شتره گریه اش گرفت. درشت درشت اشک ریخت. مورچه خانم دلش سوخت. فکر کرد و گفت: اگه مسواکت رو بدم، تو به من یه جارو می دی؟»
شتره رفت و یک کم از پشم هایش را چید و آن را دور یک شاخه ی نازک پیچید و گفت: بیا اینم جاروی تو.»
مورچه خانم خوش حال شد. مسواک شتره را پس داد.
شتره درشت درشت خندید و رفت و دیگر هیچ وقت مسواکش را جا نگذاشت.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند .بچه های عزیز هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود .
ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود . یک روز که با برادرش د نبا ل رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد ، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا ، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین .
طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: کنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با پوزه خود (دهان ) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف . بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند.
حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته : اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد.
آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم لطفا?او را به لانهی ما بیاورید.
بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت : توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه ،آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود .
دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید
که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی ؟ گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد :
گلابی تمیزم همیشه روی میزم
اگر که خوردی مرا نصفه نخور عزیزم
خدا گفته به قرآن همان خدای رحمان
اسراف نکن تو جانا در راه دین بمانا
آهو کوچولو صبح زود بیدار شد و با برادرانش به جنگل رفت و به دنبال گلابی گشت . گلابی که نصفه خور کرده بود را پیدا کردند آن را در آب چشمه شستند و برای پرستو آوردند . وقتی پرستو گلابی را خورد نجات پیدا کرد و چشمانش را باز کرد و از آهو کوچولو تشکر کرد که جانش را نجات داده بود از آن به بعد دم قهوه ای دیگر اسراف نمی کرد و فریاد نمی زد زیاد می خواهم گنده می خواهم و حالا او می داند اسراف وهدر داد ن هر چیزی بد است و خدا اسراف کاران را دوست ندارد .
قصه ی ما به سر رسید اسراف کار به بهشت نرسید.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یک شب نینو بالهای کوچکش را تکان داد و گفت: فردا میخواهم پرواز یاد بگیرم.»
شاهینِ پدر گفت: حالا زود است دخترم. چند روز دیگر صبر کن!»
شاهینِ مادر گفت: از برادرهایت یاد بگیر. ببین چه ساکت نشستهاند و صدایشان در نمیآید.»
نینو جواب نداد و رفت ته لانه پیش برادرهایش تا بخوابد. کمی بعد پدر گفت: اینقدر پچ پچ نکنید بچّهها، بگذارید بخوابیم!»
صبح روز بعد، سه برادر نینو گفتند: میخواهیم پرواز یاد بگیریم.»
پدر با تعجّب نگاهشان کرد و گفت: به این زودی؟ واقعاً؟ پس بیایید بچّهها!»
نینو ته لانه نشسته بود. مادر صدایش کرد و گفت: تو هم بیا دخترم!»
آن روز شاهینهای کوچولو تمرینِ پرواز کردند.
شب بعد نینو گفت: من از پرواز کردن دور لانه خسته شدم. فردا میخواهم بروم بالای کوه بازی کنم.»
پدر سر تکان داد و گفت: نه، نه! خطرناک است. تازه پرواز یاد گرفتی. باید کمی صبر کنی!»
مادر گفت: از برادرهایت یاد بگیر. ببین همینجا پرواز میکنند و صدایشان در نمیآید.»
نینو جواب نداد و رفت ته لانه پیش برادرهایش تا بخوابد. کمی بعد پدر گفت: پچ پچ نکنید بچّهها، بگذارید بخوابیم.!»
صبح روز بعد، سه برادر نینو گفتند: امروز میخواهیم برویم بالای کوه بازی کنیم.»
پدر با تعجّب پرسید: به این زودی خسته شدید؟ خب، بروید، ولی خیلی مواظب باشید!»
مادر به نینو گفت: حالا تو هم برو دخترم!»
شاهینهای کوچولو بالای کوه بازی کردند و این طرف و آن طرف پریدند.
شب بعد نینو گفت: فردا میخواهم بروم پشت کوه را ببینم.»
پدر و مادر به هم نگاه کردند و با مهربانی خندیدند. مادر، برادرهای نینو را صدا کرد و گفت: فردا همه با هم میرویم پشت کوه را ببینیم.»
پدر سر تکان داد و گفت: آنجا را فعلا تنهائی نباید بروید!»
نینو با دلی پر از شادی خوابید. آن شب هیچ کس پچپچ نکرد.
نویسنده کلر ژوبرت
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود توی جنگل های استرالیا کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتری با جوجه هایش روی آن درخت زندگی می کردند هر چه جوجه ها بزرگتر می شدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند.
یک روز که جوجه ها تنها مانده بودند، یک گنجشک قشنگ پر زد کنار لانه جوجه ها نشست، جوجه ها که تابحال هیچ پرنده ای جز مادر و پدر خودشان ندیده بودند با دیدن گنجشک از ترس سرهایشان را زیر پرهایشان کردند مثلا پنهان شدند» .
گنجشک گفت: چرا از من می ترسید ؟ به من می گن گنجشک منم بچه هایی مثل شما دارم، آمدم برایشان غذا پیدا کنم، آنها کرم هایی که روی درخت شما هستند را خیلی دوست دارند. آنها به گنجشک گفتند: چقدر تو زیبا هستی و چه قشنگ سریع بال می زنی و پرواز می کن، گنجشک گفت: خداوند این بالهای زیبا را به من داده تا با آن ها به هرجایی که می خواهم پرواز کنم و از نعمت های خدا برای خودم و بچه هایم غذا تهیه کنم. جوجه ها داشتند با گنجشک صحبت می کردند که درخت تکان خورد فوری ترسیدند و دوباره سرهایشان را لای پرهم پنهان کردند.
یک حیوان بزرگ با پنجه های قوی، گوشهای پهن و بدن پشمالو که خیلیم با نمک و مهربون به نظر می رسید به درخت چسبیده بود.
به جوجه ها نگاه کرد و گفت: نترسید شما که غذای من نیستید. جوجه ها گفتند: ما را چه جوری دیدی ما که پنهان شدیم. کوالا گفت: ولی فقط شما سرتان را پنهان کردید بدنتان بیرون بود جوجه های قشنگ اسم من کوآلا است من نوعی خرس درختی هستم و در همسایگی شما با خانواده ام کنار این درخت زندگی میکنم.
جوجه ها گفتند: خوش به حالت می تونی همه جا بروی. کوآلا گفت: ولی من و همه حیوانات که بال نداریم دوست داریم مثل شما پرنده باشیم و در آسمان آبی و زیبای خداوند پرواز کنیم خدا نعمت بزرگ پرواز کردن را به شما داده صبر کنید بزرگتر شوید، عجله نکنید، شما هم می توانید مثل مادر و پدر خودتان قشنگ به هرجایی که خواستید پرواز کنید.
یک مرتبه کوآلا دید عقابی به لانه کبوترها برای شکار جوجه ها می آید، کوالا سریع فریاد زد: خطر و خود را روی لانه ی جوجه ها انداخت و با پنجه های خود به بال های پرنده شکاری می زد، تا پرنده را دور کند.
گنجشک که این صحنه را دید خود را به کبوتر پدر و مادر رساند و گفت: جوجه هایتان در خطر هستند زود بیائید. خانم کاکلی و کوآلا با کمک هم به هر زحمتی که بود پرنده ی شکاری را دور کردند. کوآلا کمی زخمی شده بود ولی خوشحال بود که توانسته جوجه های همسایه را نجات بدهد.
کبوتر مادر از گنجشک و کوآلا برای نجات جان جوجه هایشان تشکر کرد و بعد از آن داستان شجاعت کوآلا در جنگل پیچید و همه او را کوآلای قهرمان می نامیدند.
قصه ی ما به سر رسید عقاب به نقشه خودش برای خوردن جوجه ها نرسید. بالا رفتم دوغ بود پائین آمدیم ماست بود قصه ی ما راست بود.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
پویا و عدم اعتماد به نفس بخاطر لکه های سفید روی پوستش
پویا کوچولو بعضی روزها ش به پارک میرفت، اون خیلی پارک رو دوست داشت ولی هیچوقت توی پارک از کنار مادرش ت نمیخورد و با بچه ها بازی نمی کرد.
پویا روی دستش یه لکه ی سفیدرنگ داشت و خیال میکرد بچه ها با دیدن دستش بهش میخندن و مسخره ش میکنن. بخاطر همین دوست نداشت با بچه ها بازی کند.
تا اینکه یک روز به مادرش گفت که دیگه دلش نمیخواد به پارک بیاد. مادرش ازش پرسید: ولی چرا پویا جان؟ تو که پارک رو خیلی دوست داشتی. پویا گفت : میترسم بچه ها دست منو ببینن و بخاطر لکه ی روی دستم من رو مسخره کنن.
مامان پویا بهش گفت: ولی تو که تا حالا با بچه ها بازی نکردی که ببینی مسخره ات میکنن یا نه؟ بعد هم بغلش کرد و گفت فردا باهم میریم با بچه ها بازی می کنیم نت ببینی که مسخره ات نمی کنن و اونا هم دوست دارن با تو بازی کنن.
فردای آن روز دوتایی به پارک رفتن و مامان پویا رفت پیش بچه ها و بهشون سلام کرد و گفت: بچه ها پسر من پویا میخواد با شما دوست بشه و باهاتون بازی کنه.
یکی از بچه ها جلو اومد و گفت: سلام. اسم من آرشه. ما تو رو می دیدیم که با مامانت به پارک میای. ولی پیش ما نمیومدی. حالا بیا بریم با بقیه بچه ها آشنا بشیم.
پویا به مامانش نگاه کرد و بعد همراه آرش رفت.
بعد از مدتی که مامانش رفت دنبالش دید که پویا با خوشحالی به طرفش دوید و بعد از بغل کردن مادرش بهش گفت که امروز خیلی بهش خوش گذشته و بچه ها اصلا اونو مسخره نکردند. اون خوشحال بود که دوستای خوب و جدیدی پیدا کرده و با اونا بهش خوش میگذرد.
محیط زندگی، کشور، محله
رنگ پوست
لهجه، گویش
پدر و مادر، خواهر و برادر، فامیل ها
زیبایی صورت و ظاهر
بیماری
نقص عضو
و .
همگی از طرف خدای بزرگ به انسان ها داده شده اند و هیچ انسان ها اختیاری در انتخاب آن ها نداشته اند، لکه روی دست پویا هم نقص عضوی هست که پویا آن را انتخاب نکرده است.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستانهای کودکانه
علی کوچولو و شجاعت در گفتن اشتباه
در تعطیلات آخر هفته علی کوچولو همراه خواهرش سارا و پدر مادرشون به دیدن مادربزرگشون رفتن که توی یک مزرعه زندگی میکرد.
مادربزرگ علی یک تیرکمون بهش داد تا بره توی مزرعه و باهاش بازی کنه.
علی کوچولو خیلی خوشحال شد و دوید توی مزرعه تا حسابی بازی کنه، اما وسط بازی یکی از تیرهاش اشتباهی خورد به اردک خوشگلی که مادربزرگش خیلی دوسش داشت، اردک بیچاره مرد.
علی کوچولو که حسابی ترسیده بود اردک رو برداشت و برد یه جایی پشت باغچه قایم کرد.
وقتی رویش رو برگردوند تا بره به ادامه بازیش برسه دید که خواهرش سارا تمام مدت داشته نگاهش میکرده، اما هیچی به علی نگفت و رفت.
فردا ظهر مادربزرگ از سارا خواست تا توی آماده کردن سفره ی نهار بهش کمک کنه، سارا نگاهی به علی کرد و گفت مادربزرگ علی به من گفت که از امروز تصمیم گرفته تو کارهای خونه به شما کمک کنه. بعد هم زیرلب به علی گفت: جریان اردک رو یادته.
علی کوچولو هم دوید و تمام بساط ناهار رو با کمک مادربزرگش فراهم کرد.
عصر همون روز پدربزرگ به علی و سارا گفت که میخواهد اونها رو به نزدیک دریاچه ببره تا باهم ماهیگیری کنن. اما مادربزرگ گفت که برای پختن شام روی کمک سارا حساب کرده است.
سارا سریع جواب داد که مادربزرگ نگران نباش چون علی قراره بمونه و بهت کمک کنه.
علی کوچولو در همه ی کارها به مادربزرگش کمک میکرد و هم کارهای خودش و هم کارهای سارا رو انجام میداد. تا اینکه واقعا خسته شد و تصمیم گرفت حقیقت رو به مادربزرگش بگه.
اما در کمال تعجب دید که مادربزرگش با لبخندی اونو بغل کرد و گفت:
علی عزیزم من اون روز پشت پنجره بودم و دیدم که چه اتفاقی افتاد. متوجه شدم که تو عمدا اینکار رو نکردی و به همین خاطر بخشیدمت. اما منتظر بودم زودتر از این بیای و حقیقت رو به من بگی.
نباید اجازه میدادی خواهرت بخاطر یک اشتباه به تو زور بگه و از تو سوء استفاده بکنه.
باید قوی باشی و همیشه به اشتباهاتت اعتراف کنی و سعی کنی که دیگه تکرارشون نکنی.
اما این رو بدون پیش هرکسی و هرجایی به اشتباهاتت اعتراف نکنی، چون دیگران از اون اعتراف تو به ضرر خودت استفاده می کنند.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستانهای کودکانه
هوا ابری بود و باد می وزید. باران و باد هر دو با هم مسابقه می داند
ابرها بیشتر می شدند و باران ها سریع تر می باریدند
طوفان سهمگین شدت گرفت و صاعقه ای به کوه برخورد کرد که باعث شد سنگ بزرگی از کوه جدا شود و به روی ریل راه آهن بیافتد
پرنده دریایی افتادن سنگ روی ریل قطار را دید
سریع پیش دوستانش، موش و روباه و خرگوش رفت و ماجرا را برایشان تعریف کرد
خرگوش گفت: حتما تا یک ساعت دیگر قطار سریع السیر به این جا می رسد ما باید سنگ را هر چه سریع تر از روی ریل کنار ببریم
آن ها سعی کردند که صخره را تکان بدهند و بیشتر و بیشتر آن را هل دادند اما صخره اصلا تکان نخورد
روباه گفت: ما باید به لوکوموتیو قرمز خبر بدهیم، او خیلی قوی است و فقط او می تواند این صخره را بردارد
موش گفت: آخه دیگه وقتی برایمان نمانده
پرنده دریایی گفت: من سریع بال میزنم و میروم و به لوکومتیو خبر میدهم و او را می آورم تا این سنگ را بردارد
مرغ دریایی در حالی که پرواز می کرد و لکومتیو را صدا می کرد وقتی رسید از او درخواست کمک کرد و به او توضیح داد که سنگ بزرگی روی ریل های راه آهن افتاده و قطار سریع السیر تا چند دقیقه دیگر به آن جا می رسد.
لوکومتیو بعد از این که متوجه قضیه شد سوتی بلند کشید و تمام دوستانش را صدا کرد تا دور هم جمع شوند.
او با اینکه از همه بزرگ تر و قوی تر بود اما نمی توانست تند حرکت کند بخاطرهمین ماجرا را برای دوستانش تعریف کرد و گفت که آن ها جلوتر بروند و من پشت آن ها خواهم آمد
لوکومتیوها بعد از شنیدن حرف ها سریع به راه افتادند، و قطار تندرو هم هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شد
لکومتیوها به صخره رسیدند و شروع به هل دادن صخره کردند، اما سنگ بزرگ اصلا تکان نخورد.
لکومتیو دیگری هم از راه رسیدند و همه باهم سنگ را هل دادند.
سنگ تکانی خورد اما متاسفانه از روی ریل کنار نرفت و ابن در حالی بود که صدای قطار تندرو به گوش می رسید
موش گفت که آن ها نمی توانند این کار را انجام دهند
لوکومتیو بزرگ از راه رسید و سوتی کشید و با تمام قدرت چهار لوکومتیو را هل داد و آن ها هم صخره ی سنگی را هل می دادند
سنگ ابتدا تکانی خورد و چرخید و چرخید تا اینکه از روی ریل کنار رفت
قطار تندرو بالاخره از راه رسید و لکومتیوها و حیوانات با شتاب به کناری رفتند و تا قطار رد شود
قطار همانطور که عبور می کرد سوت می کشید و می گفت: متشکرررررررررررررررمممممممم
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
در فاصله ی دور از زمین، آن طرف دنیا سیاره کوچکی به نام فیلیپتون قرار داشت.
این سیاره ی کوچک بخاطر دور بودنش از خورشید خیلی سرد بود و چون یک سیاره بزرگ هم جلوی نور خورشید را گرفته بود فیلیپتون تاریک بود.
اهالی این سیاره همگی موجودات سبز رنگی بودند که کنار هم زندگی می کردند، آن ها برای این که بتوانند دور و اطراف خود را ببینند و زندگی کنند از چراغ قوه استفاده می کردند.
یک روز یکی از موجودات سیاره که اسمش نیلا بود اتقاق عجیبی را در سیاره رقم زد او با خودش فکر می کرد که اگر باطری را جور دیگری در چراغ قوه قرار دهیم چه اتفاقی می افتد.
آن روز نیلا باطری چراغ قوه اش را برعکس درون چراغ قوه گذاشت که ناگهان نور خیره کننده ای تابید و به آسمان رفت. نور از کنار خورشید گذشت و به سیاره زمین برخورد کرد.
نور در روی زمین به یک مزرعه که داخلش بیلی و سگش مشغول بازی کردن بودند تابید. نیلا که از این اتفاق شوکه شده بود بلافاصله چراغ قوه اش را خاموش کرد ولی آن دو موجود زمینی به وسیله آن نور به سیاره فلیپتون سفر کردند.
بیلی و سگش در فضا به پرواز درآمده بودند و روی سیاره فیلیپتون فرود آمدند
آن دو به نیلا سلام کردن و او هم دستش را تکان داد
بیلی که از شکل سیاره تعجب کرده بود گفت: وای، اینجا همه چیز از بستنی درست شده و سگ بیلی هم پاهایش را که به بستنی آغشته شده بود، لیس می زد.
نیلا با ناراحتی گفت: ولی هیچ کس اینجا بخاطر سرد بودن هوا بستنی نمی خورد. او خیلی غمگین به نظر می رسید و پرسید: شما می توانید به ما کمک کنید که در سیاره ما هم نور بتابد؟ ما برای این که گیاهانمان رشد کند نیاز به نور خورشید داریم
بیلی گفت: نیلا من یک فکری دارم، تو میتوانی ما را به سیاره زمین و خانه امان برگردانی؟
نیلا گفت: یک دقیقه صبر کن. سپس او باطری چراغش را دوباره برعکس قرار داد و .
بوووووووووووووووووم
بیلی و سگش دوباره به پرواز درآمدن و به کره زمین برگشتند
بیلی به محض رسیدن به خانه به حمام رفت از آن جا آینه را برداشت و به حیاط بازگشت و آیینه را طوری قرار داد که اشعه خورشید که به آیینه می خورد اشعه هایش به سیاره فیلیپتون برگردد.
با این فکری که بیلی کرد نور خورشید به سیاره فیلیپتون هم رسید و دیگر آن جا سرد و تاریک نبود
حالا دیگر نیلا و دوستانش می توانستند در زیر نور خورشید از خوردن بستنی لذت ببرند
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
باغ گل زیبایی در کنار شهر بود تو باغ از هرنوع گلی پیدا میشد،
گل رز، گل نرگس، گل نسترن، گلهای با رنگ و خوشبو و قشنگ
کنار این باغ، دختری زندگی می کرد،
دختری بسیار مهربون ودوست داشتنی که عاشق گلها بود
او همیشه به این باغ گل سر می زد و برای گل ها آواز می خواند
نوازششون میکرد
بهشون گلها رسیدگی می کرد
و تازه نگهشون می داشت
مردم، اسم این دختر رو ملکه ی گلها گذاشته بودند
چون تمام وقتش رو با گل ها می گذراند
ازشون مراقبت می کرد
آبیاریشان می کرد
براشان شعر میخواند،
نوازششان میکرد
باهاشون حرف میزد
آره اون دختر واقعا ملکه ی گلها بود
بعد از مدتی ملکه بیمار شد ودیگه نمیتونست به باغ گل بره و تو رختخوابش دراز کشیده بود
دلش برای گلها تنگ شده بود واز این دلتنگی گریه اش میگرفت
گلها هم وقتی دیدند ملکه به دیدنشون نمیاد خیلی نگران شدند ودلتنگ ملکه بودند.
نمیدونستند که چرا ملکه به دیدنشون نمیاد
مدتی گذشت روزی از همین روزها کبوتر سفیدی که همیشه توی باغ گلها پرواز میکرد لب پنجره اتاق ملکه نشت و دید که ملکه بیماره توی تخت خوابیده
فورا پرواز کرد، رفت و به گلها خبر بیماریه ملکه را داد
گلها خیلی ناراحت شدند و فهمیدند که چون ملکه بیمار شده بوده به دیدنشون نمیرفته
خیلی فکر کردند که چه کاری میتوانند
برای ملکه انجام بدن یکی از گلها گفت کاش میتوانستیم به دیدن ملکه بریم ولی این امکان نداره
کبوتر که این حرف گل را شنید گفت من میتونم هر روز یکی از شما رو با نوکم بچینم و به دیدن ملکه ببرم گلها خوشحال شدند
از اون روز کبوتر یک گل رو به دیدن ملکه می برد
ملکه از دیدن گلی که کبوتر با نوکش کنار پنجره میگذاشت خیلی خوشحال میشد و کمی حالش بهتر میشد
گلهایی که کبوتر براش کنار پنجره میگذاشت رو توی گلدون آب میگذاشت بوشون میکرد ونوازششون میکرد
ملکه یه کم حالش بهتر شده بود
یکی از همون شبها که ملکه توی تختش خوابیده بود صدای گریه ایی شنید به آرومی از تختش بیرون اومد ودستش رو به دیوار گرفت وآهسه آهسته به باغ رفته
آخه ملکه هنوز خوبه خوب نشده بود
وقتی وارد باغ شد
نسیم ملایمی به صورتش خورد وبوی گل به بینیش خورد واین حالش رو خیلی بهتر کرد
دنبال صدای گریه گشت و فهمید گریه از طرف غنچه های باغ هست اونا برای این گریه میکردند که نتونسته بودند به دیدن ملکه برن
اگه کبوتر اونها رو میچید واز ساقه جدا میکرد دیگه نمیتونستند باز بشکفند تازه اونا تنها شده بودند
آخه همه ی گلها به دیدن ملکه رفته بودند
ملکه غنچه ها رو نوازش کرد و به اونها قول داد که گلها رو به باغ برگردونه تا دیگه غنچه ها تنها نباشند
ملکه آروم آروم به تختش برگشت واستراحت کرد فردا صبح گلها رو به باغ برد و توی خاک گذاشت
ملکه با این کار حالش خیلی بهتر شده بود وقتی داشت به گلها رسیدگی میکرد و توی خاک می گذاشتشون احساس خوبی داشت
سر حال شده بود بعد از چند روز ملکه خیلی بهتر شد و دیگه میتوانست به باغ بره وبرای گلها آواز بخونه گلها هم از اینکه می دیدند ملکه حالش خوب شده خیلی خوشحال بودند
و تصمیم گرفتند که همیشه کنار هم شاد زندگی کنند وهیچ وقت همدیگر را تنها نگذارند
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
حسن پسر قصه ی ما پسر تنبل و چاقی بود که از قضا کچل هم بود.
حسن ش زندگی می کرد اصلا کاری انجام نمی داد، دراز میکشید کنار تنور، میخورد و میخوابید
حتی برای خودش نمیرفت آب بیاره، مادرش رو صدا می کرد
همه ی مردم شهر حسن رو هم به خاطر کچل بودنش هم به خاطر تنبلی می شناختند
مادر حسن از تنبلی او دیگه خسته شده بود
خیلی فکرد کرد که برای این مشکلش چکار کنه و یک روزی فکر خوب به ذهنش رسید
صبح زود به بازار رفت و دو کیلو سیب سرخ و خوشمزه خرید و به خونه برگشت
سیب ها رو دونه دونه از لب تنور تا پشت در حیاط به فاصله، چند قدمی گذاشت
حسن که کنار تنور خوابیده بود بیدار شد و دید کمی اون طرف تر یه سیب قرمز خوشگل روی زمین افتاده
حسن که سیب خیلی دوست داشت دلش خواست که سیب رو بخوره
داد زد ننه حسن بیا این سیب رو به من بده
ننه حسن گفت که نمیتونه بیاد وخودت باید بری برش داری
حسن که هم گرسنه بود هم سیب خیلی دوست داشت، سینه خیز رفت جلو وسیب رو برداشت
همون جور که دراز کشیده بود، خورد وقتی داشت سیب رو میخورد دید کمی اون طرفتر یه سیب دیگه روی زمینه
با خودش گفت آخ جون یه سیب دیگه چون سیب اولی سیرش نکرده بود بازم ننه حسن رو صدا کرد ولی ننه نیامد مجبور شد که خودش بره و سیب رو برداره
تا غروب این کار ادامه داشت حسن یه سیب دیگه پیدا میکرد و ننه اش را صدا میکرد و نمیامد و مجبور میشد خودش بره برداره
ننه حسن هم از دور مراقب کارهای حسن بود تا اینکه حسن به پشت در حیاط رسید وسیبی که بیرون حیاط بود را برداشت
مادرش فورا در حیاط رو بست وحسن بیرون خونه مونده بود
حسن که دید مادرش در رو به روی اون بسته شوکه شد به در کوبید و التماس مادرش رو کرد که در رو براش باز کنه ولی ننه حسن گفت که دیگه باید خودت بری و کار کنی من تو رو به خونه راه نمیدم
تا کی میخوای پیش من بمونی وبیکار و بی عار باشی
باید بری و کاری پیدا کنی و خودت مراقب خودت باشی
حسن پشت در حیاط نشست و پیش خودش فکر کرد یه کم که بگذره ننه در رو برام باز میکنه ولی فایده نداشت
وقتی دید که در رو براش باز نمیکنه گفت پس کمی غذا بهم بده تا برم مادرش هم تخم مرغ ونون وکرنا گذاشت تو خورجین در رو کمی باز کرد وخورجین رو به حسن داد و سریع در رو بست
حسن هم خورجین رو برداشت و به راه افتاد رفت و رفت تا از شهر خارج شد
همین جور که داشت توی صحرای خارج شهر پیش میرفت یه لاکپشت رو دید اونو برداشت و گذاشت توی خورجینش و به راحش ادامه داد
کمی جلوتر که رفت یه پرنده لای شاخه های درخت گیر کرده بود و نمیتونست پرواز کنه حسن پرنده را نجات داد و گذاشتش تو خورجینش
هوا ابری بود و معلوم بود که به زودی باران گفت ببین من چه جوری از سنگ آب می گیرم و تخم مرغ رو تو دستش شکست وفرستاد تو قلعه دیو دیگه خیلی ترسیده بود
با خودش فکر کرد خوبه بگم نعره بکشیم اینو دیگه نمیتونه و گفت ببینیم نعره ی کی قوی تره و بعد یه نعره کشید
حسن از صدای نعره دیو داشت سکته می کرد ولی خودش رو جمع وجور کرد و گفت باشه خودت خواستی حالا من نعره میکشم و با تمام نیروش تو کرنایی که مادرش تو خورجین گذاشته بود دمید
آنچنان صدایی از کرنا بلند شد که گوش خود حسن هم درد گرفت
از صدای بلند کرنا باران شروع به باریدن کرد
حسن هم فوری لباسهاش رو از تنش در آورد و گذاشت زیرش و نشت روی لباسها
بارون اومد ولی چون حسن روی لباسهاش نشسته بود لباسها خشک بودند وبعد از بارون تنش کرد وبه راهش ادامه داد
همینجور که داشت میرفت به یه دیو رسید دیوه به حسن نگاه کرد و گفت چرا تو لباسهات خیس نشده تا همیتن چند دقیقه پیش داشت بارون میبارید
حسن گفت مگه نمیدونی که بارون نمیتونه شیطان رو خیس کنه
دیو گفت یعنی تو شیطانی پس بیا با هم زور آزمایی کنیم
دیو اینو گفت و یه سنگ از روی زمین برداشت و تو دستش گرفت و فشار داد وخوردش کرد سنگ چند تیکه شد
حسن هم دستش رو تو خورجینش کرد و کمی آرد رو تو دستش گرفت و مثلا فشترش داد وبه دیو نشون داد
دیو ترسیده بود فکر کرد حسن سنگ رو اینقدر تونسته خوردش کنه و پودر بشه
دیوه گفت بیا سنگ پرتاب کنیم ببینیم سنگ کی دورتر میره و یه سنگ برداشت وبا تمام نیروش پرتاب کرد سنگ رفت و خیلی خیلی دور شد
حسن هم دستش رو تو خورجینش کرد و پرنده رو برداشت و به سرعت پرتابش کرد
پرنده هم با سرعت پرید و رفت تا دیگه دیده نمیشد دیو که اینو دید با خودش گفت راست میگه این خود شیطانه و فرار کرد و رفت
وقتی دیو رفت حسن هم راه افتاد و رفت تا اینکه به یه قلعه بزرگی رسید
در قلعه رو زد و منتظر شد
صدای کلفتی از داخل قلعه گفت کیه داره در میزنه
حسن از شنیدن این صدا جا خورد ولی به خودش مسلط شد و با صدای کلفتی گفت: من شیطانم تو کی هستی صدا از داخل قلعه گفت من پادشاه دیوها هستم.
حسن با همون صدای کلفت گفت خوب شد پیدات کردم
مدتهاست که دارم دنبالت میگردم دیو ترسیده بود ولی به روی خودش نیاورد
گفت برو پی کارت من اصلا حوصله ندارم و میزنم ناقصت می کنم و یه شپش کنده از سرش رو به حسن نشون داد و گفت ببین این شپش سره منه، ببین چقدر بزرگه
حسن کچل گفت اگه راست میگی بیا زور آزمایی کنیم بعد دستش رو کرد تو خورجینش و لاکپشت رو از توی خورجین بیرون آورد و گفت ببین این شپش سره منه و لاک پشت را فرستاد تو قلعه دیو که لاکپشت رو دید با خودش گفت وقتی شپش سرش به این بزرگیه خودش چقدره
دیو برای اینکه کم نیاره گفت ببین من چه جوری این سنگ رو تو دستم خورد می کنم و سنگی رو تو دستش خاک کرد
حسن هم گفت ببین من چه جوری از سنگ آب میگیرم وتخم مرغ رو شکست و از زیر در فرستاد تو قلعه
دیو که اینو دید خیلی ترسید با خودش فکر کرد بزار نعره بکشم شاید اینو دیگه نتونه و گفت ببین من چه نعره ای میتونم بکشم و بعد آنچنان نعره ایی کشید که حسن داشت سکته میکرد ولی خودش رو جمع وجورد کرد
گفت حالا به نعره ی من گوش کن وبا تمام نیروش توی کرنایی که مامانش براش تو خورجین گذاشته بود
دمید آنچنان صدایی از کرنا بلند شد که خود حسن هم ترسیده بود
پادشاه قولها هم باشنیدن این صدا پا به فرار گذاشت و با تمام توانش شروع به دویدن کرد و از اونجا دور شد ودیگه هم برنگشت حسن وقتی دید دیو فرار کرد رفت تو قلعه
قلعه بسار زیبا بود باغ زیبایی داشت وسط باغ قصر زیباتری بود توشم پر بود از طلا و جواهرات و غذاهای خوشمزه
حسن برای خودش صاحب قصر پر از جواهر وطلا شده بود باغ قشنگی داشت
غذاهای رنگ وبارنگ حسن برای خودش خانی شده بود یه چند وقتی برای خودش تو این قصر خورد و خوابید
بعد یه روز رفت برای ننه ش تعریف کرد که چی شده و الان کجا زندگی میکنه بعد دست ننه اش رو گرفت
اون رو به قصرش برد وقصر رو به مادرش نشون داد
ننه حسن وقتی قصر رو دید و فهمید که حسن دیگه میتواند از پس خودش بربیاد
به حسن گفت باید زن بگیری و برای خودت خانواده داشته باشی
ننه حسن به زودی برای حسن زن گرفت و یه عروسی مفصل هم تو قصرشون گرفتند و به خوبی وخوشی کنار هم تو اون قصر زیبا زندگی کردند
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
روزی دو قورباغه با هم کنار برکه مشغول صحبت بودند قورباغه کوچک به قورباغه بزرگ می گفت: وای پدر، من دیروز یک هیولای وحشتناک دیدم. او به بزرگی یک کوه بود و روی سرش هم شاخ داشت. دم درازی داشت و پاهایش هم سم
داشت.
قورباغه پیر که در دلش به صحبت های پسرش می خندید گفت: بچه جان اونی که تو دیدی هیولا نبود فقط یک گاو نر بوده که خیلی هم بزرگ نیست و شاید فقط یک کمی از من بزرگ تر باشد!
پسر از این حرف تعجب کرده بود، پدرش به ا وگفت: من می توانم خودم را به همان انداره کنم و تو ببینی. سپس او خودش را باد کرد و کمی بزرگ شد و از قورباغه کوچکش پرسید: از این هم بزرگ تر بود؟
پسرک که از دیدن آن صحنه هیجان زده شده بود گفت: از این خیلی بزرگ تر بود. قورباغه پیر دوباره خودش را باد کرد و سپس دوباره سوال پرسید و مجدد جواب شنید که گاو نر از این هم بزرگ تر بوده و دوباره قورباغه پیر نفس عمیقی کشید و خودش را تا جایی که امکان داشت باد کرد سپس رو به پسرش کرد و گفت: من مطمئن هستم که منالان از گاو نر بزرگ تر شدم.
اما در یک لحظه قورباغه پیر که خودش را خیلی باد کرده بود ترکید.
بچه های عزیز همیشه یادتون باشه که کسانی که خیلی خودخواه هستند و خودشان را از همه بالاتر و برتر می دانند باعث از بین رفتن خودشان می شود
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود،
پیرزنی تنها در گوشه ای از جنگل زندگی می کرد که آن طرف جنگل دخترش بود
یک روز خیلی دلش برای دختر و دامادش که در آن طرف جنگل بودند تنگ شد و تصمیم گرفت به دیدن آن ها برود
راه جنگل سبز و پردرخت، طولانی و پر از حیوانات خطرناک و درنده بود.
خاله پیرزن با خودش کلی فکر کرد اما بالاخره صبح روز بعد تصمیم به رفتن گرفت و بقچه اش را بست و به راه افتاد.
خاله که هنوز راه زیادی را نرفته بود ناگهان یک گرگ بزرگ را سر راه خود دید
که در دلش می گفت به به عجب غذایی، عجب غذای ماهی»
پیرزن اولش ترسید ولی خودش را نباخت و
گفت سلام، سلام آی گرگه، حال شما چطوره تو خوب و مهربونی،
تمیز و خوش زبونی برو کنار، برو کنار، میخوام برم پیش داماد و پیش دخترم ».
گرگ گفت: اصلا نمیذارم از این جا ت بخوری
چون الان چند روزه هیچی نخوردم و واسه بچه هام هیچ غذایی نبردم.
پیرزن که همچنان خونسرد و با آرامش بود با خودش فکر کرد که چطوری از دست گرگ خلاص بشه
و گفت من لاغر و نحیفم، ببین چقدر ضعیفم، بگذار برم مهمونی، دلیلش رو نمیدونی،
میخوام برم مرغ و فسنجون بخورم ، خورش بادمجان بخورم، چاق بشم، چله بشم، بعد میام تو منو بخور»
گرگ که با شنیدن این حرف ها رضایت داد که خاله پیرزن به راه خودش ادامه بدهد
و او رفت جلو تر تا یک دفعه یک پلنگ بزرگ از بالای درخت پرید جلوی پیرزن!
او در حالی که خاله پیرزن را میدید در دلش می گفت به به عجب غذایی، عجب غذای ماهی».
پیرزن که این بار خیلی ترسیده بود سعی کرد که خونسرد باشه
و آرامش خودش را حفظ کند
و به پلنگ گفت سلام سلام پلنگم، ای پلنگ قشنگم میدونم که مهربونی، بگذار برم مهمونی»
پلنگ بعد از شنیدن حرف های پیرزن گفت: من گشنمه پیرزن، پیرزن دغل زن.
پیرزن با ناله گفت: من به چه دردت می خورم، یه پوست و استخوان دارم،
بگذار برم مهمونی، دلیلش رو نمیدونی؟ میخوام برم مرغ و فسنجون بخورم
خورش بادمجان بخورم، چاق بشم، چله بشم، بعد میام تو منو بخور»
پلنگ با شنیدن این حرف ها راضی شد
و کنار رفت تا پیرزن به راه خودش ادامه بدهد و به او گفت برو، ولی زود برگرد.
پیرزن از اینکه از دست آن ها جان سالم به در برده بود خوشحال بود
و با شادی به راهش ادامه داد نزدیک غروب بود که نعره ی یک شیر او را در جای خود میخکوب کرد.
پیرزن در حالی که ترسیده بود اما با چرب زبانی
گفت: سلام سلام شیربزرگ، رئیس پلنگ و آقا گرگ، تو شاه هر وحوشی،
سلطان فیل و موشی، دیرم شده بذار برم، چون خیلی خیلی کار دارم»
شیر بعد از شنیدن صحبت های خاله پیرزن گفت که محاله بذارم بری، راه بسته است نمیذارم بری
پیرزن هم با زیرکی جواب داد: به به چه افتخاری، ولی من لاغر و نحیفم، ببین چقدر ضعیفم،
بگذار برم مهمونی، دلیلش رو نمیدونی، میخوام برم مرغ و فسنجون بخورم ،
خورش بادمجان بخورم، چاق بشم، چله بشم، بعد میام تو منو بخور»
خاله پیرزن با این حرف شیر را هم راضی کرد و گذاشت که به راهش ادامه بدهد
شب شد و پیرزن بالاخره به خانه دخترش رسید. آن ها از دیدن مادرشان بسیارخوشحال شدند
و برای او غذاهای خوشمزه درست کردند، پیرزن بعد از اینکه کمی استراحت کرد
ماجرا را برای دختر و دامادش تعریف کرد آنها بسیار تعجب کردند
چند روز که گذشت پیرزن تصمیم گرفت که برگردد او به دخترش
گفت: دختر مهربونم، درد و بلات به جونم، کدوی گنده داری، برای من بیاری؟»
وقتی دختر برای مادرش کدو را آورد درون آن را خالی کرد
و پیرزن رفت داخل کدو و دختر سر کدو را گذاشت و آن را قل داد.
کدو قل خورد و قل خورد تا به شیر رسید و وقتی شیر کدو را دید داد زد
آی کدوی قلقله زن، ندیدی تو راه یه پیرزن؟ پیرزنی چاق و گنده، لپاش مثال دنبه
پیرزن با صدایی تغییر کرده و لرزان گفت:
والا ندیدم، بلاندیدم، بی خبر از پیرزنم، هولم بده، قلم بده، بزار برم. شیر که گول خورده بود کدو را قل داد .
کدو قل خورد و قل خورد تا رفت و به پلنگ رسید او فریاد زد
آی کدوی قلقله زن، ندیدی تو راه یه پیرزن؟ پیرزنی چاق و گنده، لپاش مثال دنبه
پیرزن با صدایی تغییر کرده و لرزان گفت:
والا ندیدم، بلاندیدم، بی خبر از پیرزنم، هولم بده، قلم بده، بزار برم. شیر که گول خورده بود کدو را قل داد .
پلنگ هم مثل شیر گول خورد و او را هول داد
کدو قل خورد تا بالاخره به گرگ رسید
وقتی گرگ از کدو قلقله زن پیگیر پیرزن شد صدای خاله را شناخت و گفت:
پیرزنه تو هستی، می گیرمت دو دستی وبه طرف کدو حمله کرد.
اما پیر زن با هوش که از قبل با دختر و دامادش فکر این کار را کرده بودند
از سر دیگر کدو بیرون پرید و آن را به سمت دره قل داد و گرگ به دنبال کدو به دره افتاد
و خاله پیرزن سالم و خوشحال به خانه اش رفت.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
روزی سوفیا تصمیم گرفت که با دوستش به پیاده روی بروند،
او یک ساندویچ و یک سیب را درون کیفش قرار داد و کلاهش را گذاشت
دست دوستش را گرفت و با هم به سمت جنگل رفتند.
در راه بودند که ناگهان باد تندی شروع به وزیدن کرد به طوری که باعث شد
کلاه سوفیا از سرش بیرون آمده و به شاخه ی بلند درختی آویزان بشود.
سوفیا از این اتفاق ناراحت بود با خودش فکر کرد
که چکار کند که بتواند کلاهش را از روی شاخه بردارد
و وقتی دید نمی تواند کاری کند ناامید و ناراحت شده بود،
در همین هنگام بود که ناگهان پرنده ای آمد و روی شاخه ای که کلاه سوفیا آویزانش بود
نشست و سعی کرد کلاه را به او بدهد،
سوفیا که از این اتفاق بسیار خوشحال بود سعی کرد از پرنده تشکر بکند
و او برای این کار از ساندویچش به او داد
و به این صورت بود که هم سوفیا و دوستش و هم پرنده هر دو خوشحال بودند.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
روزی سوفیا تصمیم گرفت که با دوستش به پیاده روی بروند،
او یک ساندویچ و یک سیب را درون کیفش قرار داد و کلاهش را گذاشت
دست دوستش را گرفت و با هم به سمت جنگل رفتند.
در راه بودند که ناگهان باد تندی شروع به وزیدن کرد به طوری که باعث شد
کلاه سوفیا از سرش بیرون آمده و به شاخه ی بلند درختی آویزان بشود.
سوفیا از این اتفاق ناراحت بود با خودش فکر کرد
که چکار کند که بتواند کلاهش را از روی شاخه بردارد
و وقتی دید نمی تواند کاری کند ناامید و ناراحت شده بود،
در همین هنگام بود که ناگهان پرنده ای آمد و روی شاخه ای که کلاه سوفیا آویزانش بود
نشست و سعی کرد کلاه را به او بدهد،
سوفیا که از این اتفاق بسیار خوشحال بود سعی کرد از پرنده تشکر بکند
و او برای این کار از ساندویچش به او داد
و به این صورت بود که هم سوفیا و دوستش و هم پرنده هر دو خوشحال بودند.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
در کنار جنگلی سبز و پر درخت مزرعه ای زیبا بود
که داخل ان پر از مرغ و خروس بود .
یک روز صبح روباهی گرسنه تصمیم گرفت که راهی پیدا کند
و وارد ان مزرعه بشود و مرغ و خروسی شکار کند.
او ارام ارام رفت تا به پشت نرده های مزرعه رسید .
مرغ ها با دیدن روباه از ترس فرار کردند
و هر کدام به گوشه ای امن پناه بردند و خروس هم روی شاخه درختی پرید.
روباه با مهربانی سلام کرد و گفت: صدای قشنگ شما را شنیدم
برای همین نزدیک تر آمدم تا بهتر بشنوم، حالا چرا بالای درخت رفتی ؟
خروس گفت: از تو می ترسم و بالای درخت احساس امنیت می کنم.
روباه گفت: تو مگر نشنیده ای که سلطان حیوانات جناب شیر دستور دادند
که از امروز به بعد هیچ حیوانی نباید به حیوان دیگر آسیب برساند.
خروس گردنش را دراز کرد و به دور نگاه کرد.
روباه پرسید: به کجا نگاه می کنی ؟
خروس گفت: از دور حیوانی به این سو می دود
و گوش های بزرگ و دم دراز دارد .
نمی دانم سگ است یا گرگ؟
روباه گفت: با این نشانی ها که تو می دهی ،
چهره ی یک سگ بزرگ است که به این جا می آید
و من باید هر چه زودتر از اینجا دور بشوم.
خروس گفت: مگر تو نگفتی که سلطان حیوانات دستور داده
که حیوانات همدیگر را اذیت نکنند ، پس چرا ناراحتی ؟
روباه گفت: می ترسم که این سگه دستور را نشنیده باشد!
و بعد از ترس شکار شدن پا به فرار گذاشت.
و بدین ترتیب خروس از دست روباه خلاص شد.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
ابگیر کوچکی در میانه راه سبز و دلپذیری وجود داشت که در ان سه ماهی زندگی می کردند.
ماهی سبز، باهوش و زرنگ بود ، ماهی نارنجی ، هوش کمتری داشت و ماهی قرمز ، کم عقل بود.
روزی دو ماهیگیر که به قصد تفریح به فضای سبز رفته بودند
تصمیم گرفتند که فردا برای ماهیگیری به اینجا بیایند
بنابراین تصمیم گرفتند که تور ماهیگیری خود را برای فردا اماده کنند.
ماهی ها صحبت های ماهیگیران را شنیدند
و با نگرانی خواستند که چاره ای بیندیشند.
ماهی سبز ، که زرنگ و باهوش بود
بدون این که وقت را از دست بدهد
از راه باریکی که آبگیر را به جوی آبی وصل می کرد ، فرار کرد.
بعد از این که ماهی سبز باهوش از جوی فرار کرد
ماهیگیران رسیدند و راه ابگیر را بستند.
ماهی نارنجی که تازه متوجه خطر شد
پیش خودش گفت
اگر زودتر فکر عاقلانه ای نکنم بدست ماهیگیران اسیر می شوم
پس خودش را به مردن زد و روی سطح آب آمد.
یکی از ماهیگیران وقتی او را در چنین وضعیتی دید از اب بلندش کرد
به سمت جوی اب پرتابش کرد و وقتی به انجا رسید سریع فرار کرد.
ماهی قرمز که از عقل و فکر خود به موقع استفاده نکرد
آنقدر به این طرف و آنطرف رفت تا در دام ماهیگیران افتاد.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود زیر کنبد کبود یه دشت بزرگی بود پر از گل ودرخت چمنزار. توی این دشت قشنگ، حیوانات زیادی کنار هم زندگی می کردند وتوی چمنزارهای این دشت به بازی وشادی مشغول بودند.
میون این حیوانات یه خرگوشی بود که به زرنگی و باهوشی خودش می نازید و فکرد می کرد هیچ کس مثل اون نیست و اونه که از همه بیشتر می فهمه و باهوشتره.
یه روز آفتابی و قشنگ که همه ی حیوانها با شادی داشتن توی دشت بازی می کردند، خرگوش رفت و به اونها گفت با این بازی ها وقتتون رو بیهوده می گذرونید، بیایین با هم دیگه مسابقه بدیم وببینیم چه کسی برنده میشه کی حاضره و می تونه با من مسابقه بده.
بین حیوان ها یه لاکپشت بود، لاکپشت میدونست که این خرگوش قصه ی ما مغرور هست پس با خودش فکر کرد باید یه درسی به این خرگوش بدم و با صدای بلند گفت من حاضرم که باهات مسابقه بدم.
وقتی خرگوش صدای لاکپشت رو شنید قهقه زد و بلند بلند خندید
همه ی حیوانها هم خندیدند آخه همه میدونستند که لاکپشت خیلی آرومه و خرگوش تند وسریع.
روباه رو کرد به لاکپشت و گفت خرگوش خیلی سریعه و تو کندی مطمئنی که میخوای مسابقه بدی.
لاکپشت با اطمینان جواب داد البته مسابقه میدم. روباه هم روی زمین خطی کشید وگفت اینجا خط شروع مسابقه هست و هرکه زودتر به به اون درخت بالای تپه برسه برنده است حاضر باشید و پشت این خط بایستید خر گوش و لاکپشت پشت خط ایستادند و وقتی که روباه علامت داد حرکت کردند.
خرگوش دو سه تا پرش بلند کرد فاصله ی زیادی از خط شروع گرفت ولی لاکپشت با آرومی حرکت میکرد وفقط چند قدم از خط فاصله گرفته بود.
همه ی حیواناتی که داشتند مسابقه رو تماشا می کردند وقتی راه رفتن لاکپشت رو دیدند بهش گفتند سعی کن تندتر راه بری اینجوری هیچ وقت نمیتونی به خرگوش برسی ولی لاکپشت با شناختی که از غرور خرگوش داشت مطمئن بود که خودش برنده ی مسابقه میشه.
پس با خونسردی به راهش ادامه داد و میدونست که نباید خسته بشه و پیوسته به راهش ادامه بده.
از اون طرف خرگوش با قدمهای بلند و تندی که برداشته بود کلی از خط شروع فاصله گرفته بود ایستاد و با غرور به پشت سرش نگاه کرد و دید که لاکپشت آهسته آهسته حرکت میکنه، لبخندی زد و با خودش فکرکرد تا اون بخواد به من برسه من کلی وقت دارم پس میتونم تو این چمنها استراحتی بکنم و چرتی بزنم وقتی که لاکپشت رسید دوباره با چند پرش ازش جلو میوفتم این لاکپشت با خودش چی فکر کرده که میتونه منو ببره من خرگوشم وخیلی سریع هستم ولی او کند من حتما اونو میبرم.
خرگوش روی چمن ها دراز کشید وخیلی سریع خوابش برد ولی لاکپشت که بی وقفه به راه رفتنش ادامه میداد.
به خرگوش رسید وبه آرومی از کنارش گذشت ولی خرگوش همچنان خواب بود مدتی کذشت و لاکپشت به بالای تپه رسید و کنار نقطه ی پایانی که روباهه گفته بود ایستاد و برای حیوانهای دیگه دست ت میداد
از اون طرف که خرگوش که تازه بیدار شده بود به سمت نفطه شروع نگاه کرد که لاک پشت رو ببینه.
آخه فکر می کرد هنوز لاکپشت به اون نرسیده ولی هیچ کس رو ندید برگشت وبه بالای تپه نگاه کرد و دید که لاکپشت کنار درخت بالای تپه ایستاده وبرای بقیه دست ت میده و متوجه شد که مسابقه رو باخته و پیروز این مسابقه لاکپشت هست.
خرگوش فهمید که با غرورش باعث باخت خودش شده بوده و یاد گرفت که نباید کسی رو دست کم بگیره اون فکر میکرد که میتونه با قدمهای تندش لاکپشت رو شکست بده ولی لاکپشت با پشت کار و تلاش مستمر و خستگی ناپذیرش تونست برنده باشه و به خرگوش درس بزرگی بده که با غرور زیاد هیچ کس به هیچ چیز نمیرسه فقط با تلاش هست که موفقیت به دست میاد.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یک بادبادک بود که دنبال دوست میگشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.
یک روز گذشت، دو روز گذشت، روز سوم باهم قرار گذاشتند، کنار یک ابر پنبهای سفید که شکل بره بود یکدیگر را ببینند.
بادبادک خیلی خوشحال شد. حمامی رفت. سر و رویی شست. مویی شانه کرد. ابرویی کمان کرد. دستی به گوشوارهها و دنبالههایش کشید و رفت آسمان. کنار بره ابر سفید. بره ابر گوشهی آسمان واسه خودش میچرید. بادبادک منتظر بود و هی این ور و آن ور را نگاه میکرد. قلبش چنان گرومپ گرومپ میکرد که چند بار بره ابر سفید چپ چپ نگاهش کرد.
یکهو صدای هوهوی خیلی بلندی به گوش رسید. بادبادک نگاه کرد. باد سیاه و تندی به آن طرف میآمد. باد مثل یک دیو سیاه تنوره میکشید و میچرخید و جلو میآمد. بادبادک ترسید و گفت: وای چه بادی! حالا چی کار کنم؟»
بره گفت: برو پشت من قایم شو.» بادبادک تندی پشت ابر قایم شد. باد سیاه از راه رسید. این طرف و آن طرف را نگاه کرد و از بره ابر پرسید: ببینم. نم. نم. تو یه بادبادک ندیدی. دی. دی.»
بره ابر گفت: چرا، چرا دیدم. از اون طرف رفت.»
باد به طرفی که بره ابر نشان داده بود، رفت و کمکم از آن جا دور شد. بادبادک نفس راحتی کشید. خواست برگردد خانه که بره ابر گفت: میای با هم بازی کنیم؟»
بادبادک گفت: آره که میام. از خدامه.»
آن وقت دوتایی باهم بازی کردند.
نویسنده محمدرضا شمس
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود توی یک جنگل زیبا روی یک درخت قشنگ یک لانه پرنه بود توی لانه سه تا تخم زرد بود وقتی پرنده زرد روی تخمها خوابید پرنده جفت برای او غذا می آورد چند روزی گذشت جوجه ها از توی تخم بیرون امدند اول خیلی قشنگ نبودند
جایی را هم نمی دیدند فقط دهانشان را باز می کردند و خانم پرنده و آقای پرنده برای آنها غذا می آوردند آنها با اتحاد وهمکاری جوجه ها را بزرگ کردند و زمان یاد دادن کارهایی شد که معمولا پرنده ها به بچه هایشان یاد می دهند خانم پرنده پرید پایین و یک تکه چوب را با منقار گرفت و پرید روی درخت جوجه ها هر کدام می خواستند به تنهایی یک شاخه چوب بزرگ را بالا بیاورند یکی میگفت من قوی ترم الان بلندش می کنم یکی دیگر میگفت خودم بلندش میکنم دعوا بالا گرفت و شروع کردند به هم نوک زدن خانم پرنده مهربون گفت جوجه های قشنگ با نمک من بیایید اینجا کارتون دارم
۱ - دعوا نکنید شما برادر و خواهرهستید.
۲- با هم باشید همیشه
۳- به این مورچه های کوچک نگاه کنید آن دانه که می برند مگر نه اینکه چندین برابر قد و قواره آنهاست ولی آنها با اتحاد و همدلی و انسجامی که دارند با هم دانه را بلند می کنند و همه در یک جهت حرکت میکنند در حالی که اگر این طرف و آن طرف میرفتند هرگز موفق به بردن دانه نمی شدند.
۴- کاری را انجام دهید که از عهده آن برآیید. حالا عزیزانم ببینم که چه میکنید. بعد هر سه پرنده با هم متحد شدند و آن تکه چوب را از زمین بلند کردند و پیش مامان پرنده نشستند.
و مامان پرنده گفت آفرین و آنها را در آغوش گرفت آنها را در آغوش گرفت آنها از مورچه ها یاد گرفتند که با هم متحد باشند تا توان انجام کارها را پیدا کنند.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یک شتره بود. یا شاید هم نبود. آخه شتره توی خانه نبود. چون مسواکش را گم کرده بود. برای همین رفته بود بیرون تا مسواکش را پیدا کند.
تا مارمولک را دید، گفت: تو مسواک منو ندیدی؟ می خوام دندونام رو مسواک کنم.»
مارمولک دُمش را تکان داد و گفت: نه که ندیدم، آخه مسواک تو به چه درد من می خوره.»
شتره رفت و مارِ فیس فیسو را دید، گفت: تو مسواک منو ندیدی؟»
مارِ فیس فیسو گفت: بله دیدم. تو دست مورچه خانوم بود اما نمی دونم مسواک تو، توی دست اون چیکار می کرد.»
شتره گفت: منم نمی دونم!»
بعد هم راهش را کشید و رفت تا مورچه خانم را پیدا کند.
رفت و رفت تا به مورچه خانم رسید داد زد: مورچه خانوم، مسواکم رو بده، می خوام دندونام رو مسواک بزنم.»
مورچه خانم گفت: نه خیر، این مسواک تو نیست این جاروی منه. خودم اونو پیدا کردم. حالا برو کنار می خوام جلوی در خونم رو آب و جارو کنم.»
شتره گفت: نه، این مسواک منه.»
مورچه خانم گفت: اگر مال توئه، پس توی دست من چیکار می کنه؟»
شتره گفت: دیروز که رفتم لب چاه تا دندونام رو مسواک کنم اونو جا گذاشتم.»
مورچه خانم گفت: اِهکی من با هزار زحمت این جارو رو با دوستام تا این جا آوردم.
حالا بدمش به تو؟ معلومه که نمی دم. زود برو کنار.»
شتره گریه اش گرفت. درشت درشت اشک ریخت. مورچه خانم دلش سوخت. فکر کرد و گفت: اگه مسواکت رو بدم، تو به من یه جارو می دی؟»
شتره رفت و یک کم از پشم هایش را چید و آن را دور یک شاخه ی نازک پیچید و گفت: بیا اینم جاروی تو.»
مورچه خانم خوش حال شد. مسواک شتره را پس داد.
شتره درشت درشت خندید و رفت و دیگر هیچ وقت مسواکش را جا نگذاشت.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند .بچه های عزیز هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود .
ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود . یک روز که با برادرش د نبا ل رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد ، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا ، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین .
طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: کنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با پوزه خود (دهان ) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف . بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند.
حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته : اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد.
آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم لطفا?او را به لانهی ما بیاورید.
بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت : توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه ،آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود .
دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید
که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی ؟ گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد :
گلابی تمیزم همیشه روی میزم
اگر که خوردی مرا نصفه نخور عزیزم
خدا گفته به قرآن همان خدای رحمان
اسراف نکن تو جانا در راه دین بمانا
آهو کوچولو صبح زود بیدار شد و با برادرانش به جنگل رفت و به دنبال گلابی گشت . گلابی که نصفه خور کرده بود را پیدا کردند آن را در آب چشمه شستند و برای پرستو آوردند . وقتی پرستو گلابی را خورد نجات پیدا کرد و چشمانش را باز کرد و از آهو کوچولو تشکر کرد که جانش را نجات داده بود از آن به بعد دم قهوه ای دیگر اسراف نمی کرد و فریاد نمی زد زیاد می خواهم گنده می خواهم و حالا او می داند اسراف وهدر داد ن هر چیزی بد است و خدا اسراف کاران را دوست ندارد .
قصه ی ما به سر رسید اسراف کار به بهشت نرسید.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یک شب نینو بالهای کوچکش را تکان داد و گفت: فردا میخواهم پرواز یاد بگیرم.»
شاهینِ پدر گفت: حالا زود است دخترم. چند روز دیگر صبر کن!»
شاهینِ مادر گفت: از برادرهایت یاد بگیر. ببین چه ساکت نشستهاند و صدایشان در نمیآید.»
نینو جواب نداد و رفت ته لانه پیش برادرهایش تا بخوابد. کمی بعد پدر گفت: اینقدر پچ پچ نکنید بچّهها، بگذارید بخوابیم!»
صبح روز بعد، سه برادر نینو گفتند: میخواهیم پرواز یاد بگیریم.»
پدر با تعجّب نگاهشان کرد و گفت: به این زودی؟ واقعاً؟ پس بیایید بچّهها!»
نینو ته لانه نشسته بود. مادر صدایش کرد و گفت: تو هم بیا دخترم!»
آن روز شاهینهای کوچولو تمرینِ پرواز کردند.
شب بعد نینو گفت: من از پرواز کردن دور لانه خسته شدم. فردا میخواهم بروم بالای کوه بازی کنم.»
پدر سر تکان داد و گفت: نه، نه! خطرناک است. تازه پرواز یاد گرفتی. باید کمی صبر کنی!»
مادر گفت: از برادرهایت یاد بگیر. ببین همینجا پرواز میکنند و صدایشان در نمیآید.»
نینو جواب نداد و رفت ته لانه پیش برادرهایش تا بخوابد. کمی بعد پدر گفت: پچ پچ نکنید بچّهها، بگذارید بخوابیم.!»
صبح روز بعد، سه برادر نینو گفتند: امروز میخواهیم برویم بالای کوه بازی کنیم.»
پدر با تعجّب پرسید: به این زودی خسته شدید؟ خب، بروید، ولی خیلی مواظب باشید!»
مادر به نینو گفت: حالا تو هم برو دخترم!»
شاهینهای کوچولو بالای کوه بازی کردند و این طرف و آن طرف پریدند.
شب بعد نینو گفت: فردا میخواهم بروم پشت کوه را ببینم.»
پدر و مادر به هم نگاه کردند و با مهربانی خندیدند. مادر، برادرهای نینو را صدا کرد و گفت: فردا همه با هم میرویم پشت کوه را ببینیم.»
پدر سر تکان داد و گفت: آنجا را فعلا تنهائی نباید بروید!»
نینو با دلی پر از شادی خوابید. آن شب هیچ کس پچپچ نکرد.
نویسنده کلر ژوبرت
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود توی جنگل های استرالیا کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتری با جوجه هایش روی آن درخت زندگی می کردند هر چه جوجه ها بزرگتر می شدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند.
یک روز که جوجه ها تنها مانده بودند، یک گنجشک قشنگ پر زد کنار لانه جوجه ها نشست، جوجه ها که تابحال هیچ پرنده ای جز مادر و پدر خودشان ندیده بودند با دیدن گنجشک از ترس سرهایشان را زیر پرهایشان کردند مثلا پنهان شدند» .
گنجشک گفت: چرا از من می ترسید ؟ به من می گن گنجشک منم بچه هایی مثل شما دارم، آمدم برایشان غذا پیدا کنم، آنها کرم هایی که روی درخت شما هستند را خیلی دوست دارند. آنها به گنجشک گفتند: چقدر تو زیبا هستی و چه قشنگ سریع بال می زنی و پرواز می کن، گنجشک گفت: خداوند این بالهای زیبا را به من داده تا با آن ها به هرجایی که می خواهم پرواز کنم و از نعمت های خدا برای خودم و بچه هایم غذا تهیه کنم. جوجه ها داشتند با گنجشک صحبت می کردند که درخت تکان خورد فوری ترسیدند و دوباره سرهایشان را لای پرهم پنهان کردند.
یک حیوان بزرگ با پنجه های قوی، گوشهای پهن و بدن پشمالو که خیلیم با نمک و مهربون به نظر می رسید به درخت چسبیده بود.
به جوجه ها نگاه کرد و گفت: نترسید شما که غذای من نیستید. جوجه ها گفتند: ما را چه جوری دیدی ما که پنهان شدیم. کوالا گفت: ولی فقط شما سرتان را پنهان کردید بدنتان بیرون بود جوجه های قشنگ اسم من کوآلا است من نوعی خرس درختی هستم و در همسایگی شما با خانواده ام کنار این درخت زندگی میکنم.
جوجه ها گفتند: خوش به حالت می تونی همه جا بروی. کوآلا گفت: ولی من و همه حیوانات که بال نداریم دوست داریم مثل شما پرنده باشیم و در آسمان آبی و زیبای خداوند پرواز کنیم خدا نعمت بزرگ پرواز کردن را به شما داده صبر کنید بزرگتر شوید، عجله نکنید، شما هم می توانید مثل مادر و پدر خودتان قشنگ به هرجایی که خواستید پرواز کنید.
یک مرتبه کوآلا دید عقابی به لانه کبوترها برای شکار جوجه ها می آید، کوالا سریع فریاد زد: خطر و خود را روی لانه ی جوجه ها انداخت و با پنجه های خود به بال های پرنده شکاری می زد، تا پرنده را دور کند.
گنجشک که این صحنه را دید خود را به کبوتر پدر و مادر رساند و گفت: جوجه هایتان در خطر هستند زود بیائید. خانم کاکلی و کوآلا با کمک هم به هر زحمتی که بود پرنده ی شکاری را دور کردند. کوآلا کمی زخمی شده بود ولی خوشحال بود که توانسته جوجه های همسایه را نجات بدهد.
کبوتر مادر از گنجشک و کوآلا برای نجات جان جوجه هایشان تشکر کرد و بعد از آن داستان شجاعت کوآلا در جنگل پیچید و همه او را کوآلای قهرمان می نامیدند.
قصه ی ما به سر رسید عقاب به نقشه خودش برای خوردن جوجه ها نرسید. بالا رفتم دوغ بود پائین آمدیم ماست بود قصه ی ما راست بود.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
در گوشه ی یک مزرعه دو کبوتر بودند که با شادی با یکدیگر زندگی می کردند. آنها یکدیگر را خیلی دوست داشتند و زندگی در آن مزرعه واقعا برایشان زیبا بود. مدتی گذشت و فصل بهار رسید، آن سال بهار باران زیادی بارید و لانه ی کبوترها مرطوب شده بود.
کبوتر ماده به همسرش گفت که کاش به لانه ی دیگری برای زندگی برویم، اینجا دیگر خیلی مناسب نیست. اما همسرش گفت که ساختن لانه ای به این قشنگی و بزرگی کار آسانی نیست و بهتر است که همانجا بمانند. چون با رسیدن تابستان هوا گرمتر و بهتر میشود.
با رسیدن تابستان لانه ی آنها خشک شد و دوباره با خوبی و خوشی به زندگی خود ادامه دادند. هرروز هرچقدر که میخواستند گندم و برنج میخوردند و مقداری هم برای زمستان در لانه شان انبار میکردند تا اینکه انبارشان کاملا پر شد و برای استفاده در فصل سرما آماده بود.
تابستان تمام شد و دانه و غذا کمتر شده بود، بنابراین کبوتر ماده در لانه میماند و کبوتر نر به مسافت های طولانی تری برای پیدا کردن دانه میرفت.
وقتی که بارش باران شروع شد آنها تصمیم گرفتند برای خوردن دانه از انبار آذوقه شان استفاده کنند، اما وقتی به سراغ انبار رفتند دیدند که انگار مقدار دانه ها کم شده و قسمتی از انبار خالی است.
کبوتر نر خیلی عصبانی شد و به همسرش گفت: تو چرا انقدر شکمو هستی، این دانه ها برای فصل سرما بودند اما وقت هایی که من نبودم تو نصف آنها را خورده ای. حالا در این باران و برف چطور غذا پیدا کنیم؟
کبوتر ماده با تعجب و ناراحتی گفت: ولی من اصلا به دانه های انبار نوک هم نزدم. نمیدانم چرا انبار خالی شده. شاید موش ها مقداری از آن را خورده اند یا کبوترهای دیگر از انبار ما ی کرده اند. با اینحال بیا فعلا از دانه های مانده استفاده کنیم و قضاوت عجولانه نکنیم. با صبر همه چیز مشخص میشود.
اما کبوتر نر خیلی عصبانی بود. او گفت: من مطمئنم که تنها کسی که به انبار ما دستبرد زده خود تو هستی.و نمیخواهم چیز دیگری بشنوم. و سپس او را از خانه بیرون کرد.
کبوتر ماده با ناراحتی گفت: کاش انقدر زود درمورد من قضاوت نمیکردی تا روزی پشیمان نشوی. اما روزی که بفهمی اشتباه کرده ای خیلی دیر است. سپس پرواز کرد و رفت و گرفتار شکارچیان شد.
کبوتر نر خیلی خوشحال بود که نگذاشته همسرش گولش بزند و به زندگی اش تنهایی ادامه میداد. تا اینکه هوا دوباره بارانی شد، کبوتر نر به سراغ انبار رفت و با کمال تعجب دید که انبار دوباره پر شده! کمی فکر کرد و سپس متوجه واقعیت شد. در هوای بارانی لانه ی مرطوب و خیس باعث باد کردن و حجیم تر شدن دانه ها میشد و انبار پر میشد، اما وقتی هوا گرم و خشک میشد دانه ها به اندازه اولیه خود برمیگشتند و انبار خالی بنظر می آمد.
کبوتر نر از اینکه فهمید قضاوتش کاملا عجولانه و اشتباه بوده بسیار ناراحت شد و از بیرون کردن همسرش خیلی پشیمان شد. اما دیگر خیلی دیر شده بود و او تنها و غمگین به زندگی اش ادامه داد.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
کرگدن جوانی در جنگل به تنهایی زندگی میکرد.
روزی پرنده ای به نام دم جنبانک که داشت در آن حوالی پرواز میکرد کرگردن را دید و ازش پرسید: چرا تنهایی؟
کرگدن جواب داد: خب کرگدن ها همیشه تنها هستند.
دم جنبانک گفت: یعنی تو هیچ دوستی نداری؟
کرگدن که تابحال این کلمه رو نشنیده بود، پرسید: دوست یعنی چی؟
دم جنبانک گفت: دوست یعنی کسی که همیشه همراه تو باشد، تو رو دوست داشته باشد و بهت کمک کنه.
کرگدن گفت: ولی من که کمک لازم ندارم.
دم جنبانک گفت: بهرحال حتما کمکی هست که تو لازم داشته باشی، مثلاً شاید پشت تو بخارد، چونکه لای چین های پوستت پر از ه های ریز است. اگر کسی به تو کمک کند که ه های پشتت را برداری میتواند دوست تو باشد.
کرگدن گفت: اما کسی دوست ندارد با من دوست بشود، چون من زشتم و تازه پوستم هم کلفت است.
دم جنبانک گفت: اما کرگدن جان، دوست داشتن چیزی است که به قلب مربوط است نه به پوست و ظاهر.
کرگدن گفت: قلب دیگر چیست؟ من که قلب ندارم. من فقط پوست دارم و شاخ.
دم جنبانک گفت: ولی این امکان ندارد، همه قلب دارند.
کرگدن گفت: یعنی قلب من کجاست؟ چرا آن را نمیبینم؟
دم جنبانک گفت: چون از قلبت استفاده نمی کنی ؛ ولی مطمئن باش که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری. چون به جای این که من را بترسانی یا لگدم کنی، یا حتی مرا بخوری، داری با من حرف می زنی… این یعنی تو میتوانی بقیه را دوست داشته باشی یا حتی عاشق شوی. حالا بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم، بگذار…
کرگدن داشت دنبال جواب مناسبی می گشت، در همین حین دم جنبانک داشت ه های روی پوست کلفت او را دانه دانه برمیداشت. کرگدن احساس خوبی داشت ولی نمیدانست چرا؟
کرگدن پرسید: آیا این که من از اینکه تو ه های مزاحم را از روی پوستم برداری خوشم می آید و دوست دارم تو روی پشتم بمانی، دوست داشتن است؟
دم جنبانک گفت: نه. من دارم به تو کمک می کنم و تو احساس خوبی داری چون نیازت را برآورده کرده ام. اسم این نیاز است. دوست داشتن از این زیباتر و مهمتر است.
کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید.
روزهای زیادی گذشت و هرروز دم جنبانک می آمد و پشت کرگدن می نشست و ه های کوچک را از روی پوست کلفتش بر میداشت، و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.
کرگدن یک روز به او گفت : من حس می کنم از تماشا کردن تو احساس خوبی دارم و دلم میخواهد همیشه ببینمت.
دم جنبانک جلوی او پرواز میکرد و کرگدن تماشا میکرد و سیر نمیشد. احساس میکرد دارد زیباترین صحنه ی دنیا را میبیند و او خیلی خوشبخت است که میتواند دم جنبانک را ببیند. ناگهان احساس کرد که چیز نازکی از چشمش پایین افتاد.
او با تعجب به دم جنبانک گفت: دم جنبانک عزیزم فکر کنم من قلب نازکم را دیدم که از چشمم پایین افتاد. حالا باید چه کار کنم؟ دم جنبانک اشک های او را دید و گفت نگران نباش، تو کلی از این قلب ها داری.
کرگدن گفت: اینکه من دلم میخواهد مدام تو را ببینم و وقتی نگاهت میکنم قلبم از چشمم می افتد یعنی چه؟
دم جنبانک جلوی چشم های او چرخید و گفت: یعنی کرگدن ها هم عاشق میشوند.
کرگدن پیش خودش فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشم هایش بریزد، شاید یک روز قلبش تمام بشود. اما با اینحال لبخند زد و به خودش گفت:
من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عیبی دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد …!
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
در زمان قدیم دهکده ای بود که بیشترین محصول گندم را داشت. روزی آفت وحشتناکی به گندم های این دهکده زد. معلم تنها مدرسه آن دهکده شاگردانش را صدا زد و به آنها گفت من دوستی دارم که در دهکده ای دیگر زندگی میکند. او راه از بین بردن این آفت را بلد است. باید یکی از شما را به همراه نمونه گندم آفت خورده پیش او بفرستم تا راه نجات از این مشکل را بیابد و ساختن سم آفت کش را به شما یاد بدهد. حالا چه کسی داوطلب انجام دادن این کار است؟
زرنگ ترین شاگرد کلاس گفت که من انقدر باهوشم که میتوانم سریع روش ساختن سم را یاد بگیرم و برگردم. من میروم.
معلم قبول کرد اما گفت من یکی از شاگردان معمولی کلاس را نیز همراه تو میفرستم تا تنها نباشی. مراقب او باش.
آنها فردا صبح به سمت دهکده ی دیگر حرکت کردند و بعد از چند هفته برگشتند.
همه منظر بودند تا داستان را بشنوند و نحوه ی ساختن سم را یاد بگیرند. شاگرد زرنگ گفت که از ترکیب چند ماده ی ساده میتوانیم سم را بسازیم و آفت را ازبین ببریم و سپس چند ماده را باهم مخلوط کرده و روی مزارع پاشید. اما نه تنها آفت ها از بین نرفتند بلکه بیشتر شدند.
این بار معلم شاگرد معمولی را صدا زد و خواست که هرچه به یاد دارد را بگوید. او کامل و دقیق مرحله به مرحله از تمیز بودن ظرف سم و اندازه ی دقیق مواد تا زمان آب ندادن به مزرعه را برایشان شرح داد.
اینبار سم را ساختند و روی مزرعه ها پاشیدند, بعد از مدتی آفت گندم ها از بین رفت.
همه با تعجب از معلم سوال کردند که چطور ممکن است که روش شاگرد زرنگ عمل نکرده باشد اما شاگرد معمولی توانسته باشد روش درست را یاد بگیرد؟ معلم گفت شاگرد زرنگ به هوش خودش مغرور شده بود و به آموزش دوست من زیاد دقت نکرده بوده است، چون فکر میکرده که با هوش زیاد خود میتواند از پسش بربیاید. اما شاگرد معمولی با دقت کافی و پشتکار زیاد توانست بخوبی سم آفت کش را یاد بگیرد.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود. توی یک روز ابری که بزی بابا رفته بود علفهای تازه بیاره. بزی مامان هم از اون طرف بوده تا گلهای رنگارنگ بچینه. بررسی بزغاله هم تو خونه مونده بود، تنهایی حوصلش سر رفته بود. بزی بزغاله کمی به این طرف نگاه کرد، از بزی بابا با علفهای تازه خبری نبود، کمی به اون طرف نگاه کرد از بزی ماما ، گلهای رنگی هم خبری نبود. بزی بزغاله بالا جست و پایین جست هوا جست و زمین جست. برای خودش مع مع کرد ولی بازم حوصلش که سر رفته بود برنگشت. واسه همین نشست آهی کشید و به آسمون نگاه کرد، آسمون پر از ابر بود. بزی بزغاله چشمش به یک عقاب ابری افتاد گفت: مع میای باهم بازی کنیم. مع آسمون بهتر بیا آسمون تا باهم بازی کنیم. بزی بزغاله بلند شد، اما هرچه جست و زد به آسمون نرسید، عقاب ابری هم یواش یواش از اونجا دور شد و رفت. بزی بزغاله بازهم به ابرها نگاه کرد یک ماهی بزرگ ابری دید. به اون گفت مع مع میای باهم بازی کنیم، میخوام برم برم تا به دریا برسم. اونوقت میام پایین، توهم اگر میخوای تا دریا بیا. بزی بزغاله گفت: مع مع دریا کجاست مع دریا دوره دوره دوره .
بزی بزغاله گفت: من نه کوچلوم تازه از بزی ماما و بزی بابا هم اجازه نگرفتم. من تا دریا نمییام. مع، ماهی ابری بواش یواش از اونجا دور شد و رفت.
بزی بزغاله بازهم به این طرف و اون طرف نگاه کرد اما خبری از پدر و مادرش نبود. دوباره به آسمون نگاه کرد یک گله بزغاله ابری همراه چوپانشون تو آسمون بودن.
بزی و بزغاله جستی زد. فریاد کشید، اِاِ مع آهای بزغالههای ابری میاین با من بازی کنید. بزغالهها گفتن: مع مع باید از چوپون بپرسی:
بزی بزغاله گفت: مع آهای چوپان ابری، نمیذاری بزغالهها بیان با من بازی کنند. مع . نزدیک خونهی شما گرگ ابری نیست، بزی بزغاله دورشو نگاه کرد و گفت: مع نه ما گرگ ابری نداریم. چوپون ابری گفت : پس بزغالهها میان با تو بازی میکنند.
بزغالههای، ابری یواش یواش از آسمون به زمین اومدن، بزی بزغاله با شادی جست زد این جست زد اونور بزغالههای ابری انقدر پایین اومدن که همه جا سفید سفید شده بود، بزی و بزغاله میون بزغالههای ابری میدویید باز میکرد.
خلاصه یک ساعت گذشت، دو ساعت گذشت بزی بزغاله بازی کرد بازی کرد. ولی یک دفعه به یاد بزی بابا و وعلفهای تازه، بزی ماما گلهای رنگارنگ افتاد و دلسش برای اونها تنگ شد. ایستاد به این طرف نگاه کرد چیزی ندید، به اون طرف نگاه کرد بازهم چیزی ندید، هرچی نگاه کرد نگاه خونش هم ندید ترسید مع مع کرد گریه کرد. گفت مع مع من گم شده من گم شدم.
بزغالههای ابری در بزی بزغاله جمع شدن گفتن: مع بیا با هم بازی کنیم.
نه من بزی مامانمو میخوام، من بزی بابا مو می-خوام. اِه.اِه.اِه.
بزغاله ابری گفتن: پس اگر بازی نمیکنی ماهم به آسمون بر میگردیم. بعد یواش یواش بالارفتن بزغالههای ابری که رفتن، بزی بزغاله اشکاشو پاک کرد. دیدد درست کنار خونشون، فهمید که گم نشده بوده با خوشحالی بلند شد به این طرف نگاه کرد. بزی بابا رو دید که با یک عالمه علف تازه داشت به طرف خونه میاومد به اون طرف نگاه کرد بزی مامان دید که با یک عالمه گلهای رنگارنگ به طرف خونه میومد، بزی بابا اومد گفت: چه خوب که مه تموم شد مع مع. ابرها انقدر پایین اومده بودن که نزدیک بود من گم بشم، بزی ماما اومد گفت: چه خوب شد که ابرها رفتن، ابرها اونقدر زیاد بودن که هیچ جا رو نمیدیدم. نزدیک بود راه رو گم کنم.
بزی بزغاله به آسمون نگاه کرد، بزغالههای ابری با چوپون ابری داشتن یواش یواش دوری شدن. بزی بزغاله با خودش گفت: مع چقدر بازی با بزغالههای ابری مزه داد ولی چه خوب که رفتن مگر نه بزی بابا و بزی ماما راه خونه رو پیدا نمیکردن. بعد بزی بزغاله با خوشحالی بالا جست و پایین جست، هوا جست و زمین جست.
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود. مرد مسافری به ده کوچیکی رسید. مرد مسافر خسته و گرسنه بود. چیزی برای خوردن نداشت مردم دهم همه فقیر بودن، هیچکدوم غذایی نداشتن که بهشون بدن. مردمسافر کوله بارشو به زمین گذاشت و سنگی را از روی زمین برداشت، گفت: حالا که چیزی برای خوردن ندارید یک دیگ به من بدین تا به این سنگ آش درست کنم. مردم ده با نعجب بهش گفتن:
باشه . باشه. این دیگه چه جوری آشی.
مسافر گفت:
صبر کنید و ببینید.
یک نفر رفت دیگی از خونه اُورد، مسافر وسط میدون ده آتیشی درست کرد. دیگ رو آتیش گذاشتن توشم یکم آب ریخت سنگ روهم و شست توی دیگ انداخت. مردم ده دور میدون جمع شدن. با تعجب بهش نگاه میکردن.
مسافر ملاقهای از کوله بارش در اُورد و آب دیگ بهم زد. کمی ازش چشید گفت:
کاشکی کمی گوشت داشتیم، اونوقت دیگه بهتر از این نمیشد.
یک نفر از بین مردم گفت:
من تو خونه کمی گوشت دارم.
بعد رفت یکمی گوشت اُورد. مسافر گوشت توی دیگ انداخت بعد دوباره اونو بهم زد کمی ازش چیشد گفت:
به به .
مردم ده ازش پرسیدن مزش چطور شده ، مرد مسافر گفت :
خیلی خوبه.ولی حیف. که سبزی و پیاز نداره. اگر یکم یکم سبزی و پیاز داشتیم خیلی بهتر میشد.
اِ شاید من توی خونه سبزی داشته باشیم، راستی منم یک خورده پیاز دارم.
اون دو نفر رفتن با یک سبد سبزی و چندتا پیاز برگشتن. مرد مسافر سبزی و پیازهم توی دیگ ریخت دوباره، اونو هم زد. کمی از آن چیشد و گفت:
آره چه غذایی شده.اما اگر کمی عدس و لوبیا هم توشون میریختم . آشی میشد که نگو و نپرس.
مردم ده بهم نگاه کردن یکی گفت: توی خونهی ما یک مشت عدس و لوبیا پیدا میشه. بعد رفت، عدس و لوبیا روهم اورد. مسافر عدس و لوبیا هم توی دیگ ریخت باز طبق معمول آش هم زد. کمی ازش چشید، مردم ده ازش پرسیدن خب آماده شد. بعد مسافر گفت:
فقط یکمی بینمکه.
یک نفر بدون اینکه چیزی بگه رفت. با یک مشت نمک برگشت، مرد نمک را هم توی دیگ ریخت دوباره شروع کرد به هم زدن رو باز یکم ازش چشید:
خب حالا همه شما باید یکبار بیاین آشن هم بزنید.
مردم ده صف کشیدن و تک تک آش به هم زدن مرد مسافر به اونها گفت:
خیلی خب، آش آماده شد.
ظرفاتون بیاورید تا آشی بهتون بدم که فقط توی خونهی حاکم میخورید، مردم ده آش میخوردن میگفتن نمیدونستیم با سنگ هم میشه آش درست کرد، مرد مسافر سنگ از توی دیگ درۀورد گفت:
این سنگ نگه دارید، بازم باهاش آش درست کنید فقط یادتون باشه. این آش وسط ده و باهم درست کنید.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
من یکی از دوستهای عسل، یعنی همان بچه خرسه هستم. من هم دیگر بچه آدم نیستم، من تازگی یک بچه گربه شدهام؛ اما نه برای اینکه عاشق غذای گربهای باشم، نه! من حالم از موش به هم میخورد. من آرزو کردم بچه گربه شوم، فقط برای اینکه گربهها به مدرسه نمی روند. گربهی خانهی ما که همین طور بود. از او یاد گرفتم که گربه شوم.
گربهی خانه از صبح تا شب دور حیاط ش بازی میکرد. وقتی میرفتم مدرسه، میپرید روی دیوار و به من پز میداد که از درس خواندن راحت است.
خیلی نقشهها برای گربه شدنم داشتم. فکر کردم به جای مدرسه رفتن، با بابا گربهام میرویم پارک. میپریم سر دیوار و میومیو میکنیم.
یک فکر دیگر هم داشتم. این که از بابا گربهام بخواهم یک خواهر گربهای برایم پیدا کند. آن وقت با او بازی میکردم. وقتی هم لباسهایم کوچک میشد، آنها را به او میدادم. آن وقت من هم مثل گربهی خانهمان دیگر تنها نبود. یکی بود که همیشه با او بازی کنم. اگر هم بابا، خواهر گربهای پیدا نمیکرد، با همان گربهی خانه و خواهرش دوست میشدم و بازی میکردم.
اینها همه نقشههای خوبی بود؛ اما فقط نقشه بود. وقتی بچه گربه شدم، بابام هم زود بابا گربه شد. بعد بابا گربه، زود بچه گربهاش را روی پاهایش نشاند و گفت: عزیزم فردا باید بروم اسمت را از مدرسهی آدمها خط بزنم.» خیلی خوشحال شدم؛ اما بابا گربه زود گفت: باید بروم مدرسهی جدیدی اسمت را بنویسم، مدرسهی گربهها!»
فکر میکنم امسال موقع فوت کردن شمعهای کیکم، باید آرزوی دیگری بکنم. میوووووو
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی دشت بزرگ و سرسبزی که خیلی قشنگ بود چوپونی با گلش زندگی میکرد.بع بع بعبع بع بع
توی این گله بزغالهای بود به نام آتیش پاره. آتیش پاره خیلی شلوغ بود. همیشه یا از عقب گله بود یا از جدا هرچه مادر اتیش پاره میگفت: تو خیلی کوچیکی کم سنی تو دشت گرگ فراون یکبار تو رو میبره و میخوره انقدر تو بازیگوشی نکن، عقب و جلو نرو بیفایده بو آتیش پاره به این حرفا گوش نمیداد. تنها جایی که نمیرفت آسمون بود. آتیش پاره هر شب می رفت روی سنگ چین کنار رودخونه به آسمون نگاه میکرد. آخه آتیش پاره خیلی ستارهها رو دوست داشت. مادرش میگفت: بزغاله جون آخرش این ستارهها کار دستت میدن. بیا از سنگ چین پایین؛ بیا پایین پیش خودم بخواب.
آتیش پاره گفت: نه من همین بالا ازهمه جا بهتره
مادرش یک نگاه بهش کرد و دوباره گفت: پس اگه یک روزی اسیر گرگا شدی یادت باشه که گریه و زاری نکنی اگر از تو پرسیدن با ستاره ها چکار داری چرا باهاشون حرف میزنی بگو. یک بز بزرگ از ستارهها افتاد زمین. صداش میزنم تا بیان ببرنش آتیشپاره بگی نگی به حرفای مامانش گوش داد . اما اونقدر عاشق ستارهها بود که حواسش سر جاش نبود و دائم ستارهها رو صدا میزد میگفت: ستارهها بیاین پایین روی زمین. تو یکی از این شبا که آتیش پاره داشت با ستارهها حرف میزد گرگ ناقلا صدای درد دل آتیش پاره رو شنید خاله گرگه با خودش گفت:این بزغاله خیلی نادن و ساده است، باید شکارش کنم؟
آتیش پاره یکدفعه یک صدایی شنید: آتیش پاره بدو بیا پیش خاله؟آتیش پاره پایین صخره دوتا چیز نورانی دید دوتا ستارهی زیبا. با خوشحالی گفت: شما ستارهاید . خاله گرگه که صداشو به نازکی صدای موش کرده بود گفت: بله جونم من خاله ستارهام یک عالمه خبرای خوب از آسمون دارم. بیا منو بردار تا برات بگم اون بالا چه خبره آتیش پاره خیلی خوشحال شد. جلو رفت که ستارهها رو برداره. اما ستارهها اونو از روی زمین برداشتن نگو اون ستارهها چشمای خاله گرگه بودن.
آتیش پاره فرصت نکرد داد بزنه یا از سگای گله کمک بخواد. وقتی به خودش اومد دید توی غار تاریک خاله گرگه است.
خاله گرگه اتیش پاره رو برداشت و نگاهی کرد که سه لقمهاش کنه که خودشو دو تا بچههاش بخورنش. اما هرچی نگاه کرد دید یک لقمه بیشتر نمیشه. خاله گرگه یک فکری کرد. اینجا بمون علف بخور تا چاق بشی اندازهی الاغ که شدی میخوریمت.
چند روز گذشت؛ خاله گرگه هر روز به صحرا میرفت و یک بغل علف میچید. آتیش پاره بیچاره هم مجبور علفا رو بخوره تا چاق بشه. یک روز موقوع علف خوردن با خودش گفت ااا کاش اسمون نبود که عاشق ستارهها بشم.خاله گرگه صداشو شنید گفت: حالا بگو ببینم چرا ستارهها رو صدا میزدی؟هان؟ با اونا چکار داشتی؟
آتیش پاره یکدفعه یاد هوای مامانش افتاد.برای همین گفت: خاله گرگه جوون من ، من با ستارهها کار واجبی داشتم. آخه یک بز خیلی بزرگ از ستارهها افتاده بود روی زمین. اونا صدا میزدم که بیان بزشونو ببرن. خاله گرگه که اب دهنش راه افتاده بود زد تو سرشو گفت: بزغالهی عزیز پس چرا اینو زودتر نگفتی؟ حالا بگو ببینم بز ستارهای کجاست؟
من خیلی زود میفرستمش به آسمون. آتیش پاره با ترس و لرز گفت: خاله گرگه جون حتی نمی تونم بگم. باید شب باهم بریم تا جای ستاره رو نشونت بدم. شب وقتی همه جا تاریک شد. خاله گرگه و آتیش پاره از غار اومدن بیرون.رفتن رفتن تا نزدیک سنگ چین کنار رودخونه. خاله گرگه که بوی گوشت به دماغش خورده بود ترس از یادش رفت. آتیش پاره خاله گرگه رو به کنارگودالی برد و یواش گفت: اینم بز ستارهای. خاله گرگه دستشو دراز کرد دید به به چه گرم و نرم خواست که اونو به دندون بگیره سگ گله که توی چاله بود پرید و دم خاله گرگه رو محکم گاز گرفت. سگ بکش خاله گرگه بکش. عاقبت دم خاله گرگه کنده شد. خاله گرگه درحالی که فریاد میزد گفت: بز ستارهای نخواستم. نخواستم و با دم بریده رفت.
آتیش پاره رفت پیش مامان مهربونش. بهش گفت: مامان جون مامان جون از این به بعد به حرفات گوش میدم. قول میدم دست از بازیگوشیم بردارم از اون به بعد آتیش پاره بزغاله حرف شنویی شده بود و دیگه گول گرگا رو نخورد.
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یک بازرگان بود که یک طوطی سخنگو داشت، طوطی همیشه با حرف های خود بازرگان را سرگرمی میکرد ؛ این بود تا زمانی که بازرگان قصد سفر کرد و میخواست به هندوستان برود. وقتی بازرگان برای حرکت آماده شد از اهل خانه و از غلام و کنیزی که داشت پرسید:
برای شما چه سوغاتی بیاورم؟
هر یک هر چه میخواستند گفتند، یکی شال کشمیری خواست، یکی طاووس خواست، یکی شانه عاج خواست، یکی تنگ شکر خواست، یکی معجون دارو خواست، همچنین هر یک سفارشی میدادند ؛ هل ، دارچین ، زنجبیل ، فلفل. بازرگان همه را یادداشت کرد. برای خداحافظی پیش طوطی رفت و پرسید:
تو از هند چه میخواهی؟
طوطی گفت:
من سلامت شما را میخواهم و هیچ ارمغانی و هدیهای هم نمیخواهم ولی شنیدهام در هندوستان طوطی ها بسیارند و آرزوی من این است که وقتی به هندوستان رسیدی و از جنگل های سبز و خرّم طوطیان دیدن کردی سلام مرا به ایشان برسانی و بگویی : طوطی من از شما راهنمایی میخواهد و پیغام داده است که شرط دوستی این است که از من یادی بکنید، من هم میخواه مثل شما خوشحال باشم -کی روا باشد که من در بند سخت … گر شما در سبزگاری بر درخت-»
همین پیغام مرا برسان و جواب آن را بیاور، دیگر چیزی نمیخواهم.
مرد بازرگان خواهش طوطی را هم پذیرفت و آن را یادداشت کرد و قول داد که پیغام او را برساند و جواب طوطیان هند را بیاورد.
وقتی بازرگان به هندوستان رسید روزی سوار بر اسب برای تماشا به جنگل رفت و چند طوطی خوش رنگ و خوش آوازی را دید که در سبزه ها و روی درختان به شادمانی پرواز میکنند، بازگان به یاد پیغام طوطی افتاد، اسب خود را نگه داشت و طوطیان را صدا زد و پیغام را رسانید و پرسید:
چه جوابی به طوطی خودم بدهم؟
همین که حرف او به پایان رسید یکی از طوطی ها بر خود لرزید و از بالای درخت بر زمین افتاد و بیهوش شد. طوطی های دیگر هم ساکت شدند و هیچ جواب ندادن! مرد بازرگان تعجب کرد و برای اینکه پیغامی از آنها بگیرد دوباره گفت:
ای طوطیان آخر طوطی من هم از جنس شماست و منتظر جواب شماست، جوابی به پیغام او بدهید.
باز هم یک طوطی دیگر بر خود لرزید و از درخت افتاد و باقی طوطیان هم ساکت ماندند و هیچ نگفتند. بازرگان از این کار پشیمان شد و در دل خود را سرزنش کرد و گفت:
عجب کاری کردم! شرح غم طوطی را گفتم و باعث مرگ این طوطی ها شدم؛ من که نمیدانستم، شاید این طوطی ها با طوطی من خویشی دارند. از فراق و یاد او بیهوش شدند و از غم او حرف زدن از یادشان رفته است.
ولی کار از کار گذشته بود. ناچار بازرگان با تأسف بسیار از آنجا گذشت. بعد از گردش و سفر خرید و فروش های خود را انجام داد و با سود فراوان و سوغاتی هایی که خریده بود به شهر برگشت و ارمغان ها را به نزدیکان و اهل خانه بخشید و به دیدار طوطی خود رفت.
طوطی گفت:
ای دوست عزیز برای همه ارمغانی آوردی، خبر خوشی که قرار بود برای من بیاوری کو؟ با طوطی ها چه گفتی و آنها چه جواب دادند؟
بازرگان گفت:
ای طوطی عزیز! من پیغام تو را رساندم اما ا این کار پشیمان شدم، اگر میدانستم این طور میشود از رساندن پیغام میگذشتم چون آنها از حرف های من غمگین شدند و هیچ جوابی هم ندادند.
طوطی گفت:
این که نمیشود، من طوطی هارا میشناسم، غیر ممکن است جواب ندهند. طوطی از آدم ها باصفاتر و باوفاترند. اگر پیغام مرا رسانده باشی حتماً جواب دادهاند.
بازرگان گفت:
همین است که گفتم ولی بهتر است از این مطلب بگذریم، در عوض هر چه دلت میخواهد برایت فراهم میکنم.
طوطی گفت:
من دیگر هیچ نمیخواهم جز اینکه میخواهم بدانم طوطی ها وقتی پیغام مرا شنیدند چه گفتند و چه کردند؟
بازرگان گفت:
حالا که اصرار داری بدان که طوطی های اصلاً حرفی نزدند ولی وقتی پیغام تو را رساندم و شکایت های تورا گفتم و شعرت را برایشان خواندم یکی از طوطی های هند بعد از شنیدن پیغام تو حالش دگرگون شد از بسیاری اندوه بر خود لرزید و از شاخ به زمین افتاد و دیگران هم هیچ نگفتند. ناچار دوباره حرف خود را تکرار کردم و جواب خواستم. باز هم یکی دیگر از طوطیان بیهوش شد و بر زمین افتاد، وقتی دیدم جواب نمیدهند از کار خود پشیمان شدم که باعث مرگ آن طوطی شدم.من نمیدانم ولی این را میدانم که هیچ یک حرفی نزدند که چیزی از آن فهمیده شود.
همین که حرف بازرگان به اینجا رسید طوطی از کار همنوعان خود آگاه شد او هم جیغ کشید و بر خود لرزید و بیهوش شد و در قفس افتاد.
بازرگان از دیدن این منظره بیشتر غمگین شد و نمیدانست چه شده ولی در هر حال طوطی مرده بود و غم و غصه بازرگان بی نتیجه بود. ناچار بازرگان در قفس را باز کرد و دید اثری از زندگی در طوطی نیست، بند از پایش باز کرد و طوطی را روی علف ها انداخت و از این پیام و نتیجه آن پشیمان و غمگین بود.
اما بشنوید از طوطی!!
طوطی همین که خود را از قفس آزاد یافت زود پر و بال زد و پرواز کرد و بر شاخ درخت نشست. بازرگان از این وضع دچار تعجب شد، سر بالا کرد و از طوطی پرسید:
این چه حالیست که میبینم؟ چرا اینطور شد؟ حالا که بالای درخت هستی و هر وقت که میخواهی میتوانی پرواز کنی باید من هم بفهمم که این نیرنگ را از کجا یاد گرفتی، من پیغام را به تو رساندم پس تو هم باید راست بگویی.
طوطی گفت:
بله! شما آدمها از نصیحت پند نمیگیرید، از آن همه گفتار ها که میشنوید و در کتاب ها میخوانید بهره نمیبرید، ولی ما طوطی ها زبان عمل را از زبان حرف بهتر میفهمیم و پند میگیریم. چون مرد خوبی هستی و پیغام مرا درست رساندی و جواب مرا درست آوردی من هم به تو راست میگویم. من در پیغام خود شرح گفتاری را گفتم و راه چاره را از طوطیان هند خواستم. آنها هم به من درس عملی دادند؛ یکی اینکه همه سکوت کردند و به من فهماندند که علت گرفتاری من شیرین زبانی من است و راه چاره را در سکوت دانستند، دیگر اینکه یکی دوتا از طوطیان بیهوش شدند و این هم جواب بود و درس عملی بود. آنها گفتند : تا دانه باشی مرغ تورا میخورد؛ تا شکار باشی شکارچی ها قصد تو میکنند ، حالا که چنگ و دندان نداری و در قفس گرفتاری باید بی فایده باشی و افتاده باشی و بی زبان و بیهوش و ناتوان تا طمع از تو ببرند و آن وقت آزاد میشوی». طاووس از زیبایی خود در بند است و طوطی از زیبایی خود و زیبایی و شیرین زبانی بلای جان من بود، طوطیان هند به من گفتند:
باید خاموش باشی و هیچ باشی …. تا دوباره زنده شوی و آزاد باشی»
این درس عملی بود که به من دادند، حالا میبینی که من هم آن را عمل کردم و اکنون آزادم.
طوطی این را گفت و پرواز کرد و رفت….
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
مهدکودک باغ گلشن از بهترین مهدکودک های شمال تهران واقع در نیاوران است. این مهدکودک دو زبانه بوده و مربیان این مهدکدوک زیبا همگی از کشورهای اروپایی هستند.
کلاس های متعددی در این مهدکودک برگزار می شود.
این مهدکودک کاندیدای دریافت ۴ جایزه بین المللی و داخلی، به دلیل فضای بازی و آموزش مناسب کودک بوده است.
در قسمت پائین شما می توانید قسمتی از مصاحبه با مدیر مهدکودک را مشاهده کنید که در سایت رادیو کودک نسخه مفصل تر این مصاحبه وجود دارد.
مهدکودک کی تأسیس شده است؟ سال ۱۳۹۶ مجوز از سازمان بهزیستی
زیر بنای مهد چقدر هست و ظرفیت مجاز مهدکودک چقدر است؟ مهدکودک ۱۰۰۰ متر زیر بنا دارد و ظرفیت ۱۱۰ نفر کودک را در ۱۲ کلاس آموزشی دارا میباشد.
برنامه کلی و متد آموزشی مهد در هر رده سنی به چه صورت میباشد؟ سیستم آموزشی مهد بر پایه سیستم های اسکوپ میباشد که جدیدترین سیستم آموزشی در امریکا و اروپاست که برای رده های سنی مختلف تجهیزات لازم آموزشی متفاوت در نظر گرفته شده است .
چقدر به آموزش زبان انگلیسی در مهد پرداخته شده است؟ مربیهای زبان مهدگلشن کاملا غیر ایرانی و نیتیو هستند و در تمامی کلاسها از صبح تا عصر حضور دارند و تمامی آموزشها به صورت کاملا دو زبانه انجام میشود .
آیا پذیرش زیر ۲.۵ سال هم دارید؟ و چه برنامه ای برای این کودکان در نظر گرفته شده است؟ بله کودکان از ۱ تا ۲.۵ سال هم در مهد پذیرش میشنود و برنامه های آموزشی و بازی خاص و ویژه ای برای این کودکان در نظر گرفته شده است. کارگاه مادر و کودک بسیار مجهز با مربیهای حرفه ای جهت کودکان ۶ ماه تا ۳ سال هم در مهد برگزار میشود.
آیا پذیرش پیش دبستانی هم انجام میدهید؟ بله
آیا جایی برای بچهٔ من دارید؟ بله هر گروه سنی دو تا سه نفر ظرفیت خالی هست.
ساعات کار شما به چه شکل است؟ ساعت ٧.۳۰ صبح تا ۱۸ عصر و پنجشنبه ها تعطیل
آیا به غیر از آموزشهای روتین مهد کارگاههای تخصصی و فوق برنامه هم در مهد برگزار میشود؟ بله انواع کارگاههای تخصصی مثل نقاشی . موسیقی. رباتیک . چرتکه .سفالگری .اوریگامی . آموزش لگو ژیمناستیک باله صخره نوردی قصه خوانی و نمایش عروسکی مسافرت خانوادگی . جشنها و تولدها و در مهد برگزار میشود .
آیا روانشناس مقیم در مهد وجود دارد ؟ بله و کودکان هر هفته از نظر رفتاری و آموزشی بررسی میشنود .
خبرنامه، گروه آنلاین یا چیزی برای اطلاعرسانی دارید؟ کانال تلگرامی جهت اطلاع رسانی به والدین و عکسها و فیلمهای روزانه و گروه واتس اپ و پیج اینستاگرام
انتخاب مربیان ثابت به چه شکل صورت میگیرد و چقدر در انتخاب مربی دقت میشود؟ مربیان همگی بالای لیسانس هستند و مدارک تحصیلی مرتبط دارند . تمامی مربیها سوابق کاری چند ساله دارند و داری صبر و حوصله فراوان و اخلاق خوب و ظاهر مناسب و ترجیحا ساکن منطقه ۱ هستند.تمامی مربیان دوره های آموزشهای لازم برای برای کودکان را در فعالیتهای تخصصی خود گذرانده اندو کارت مربیگیری دریافت کرده اند همچنین گذراندن دوره های رفتار و برخورد مناسب با کودکان برای همه مربیان و خدمه مهدکودک اامی میباشد .
استخدام مربیهای زبان انگلیسی و فرانسه به چه شکل است؟ با توجه به اهمیت لحجه و تسط به مکالمه زبان و آشنایی با فرهنگ بین المللی تمامی مربیهای زبان انگلیسی و فرانسه مهد گلشن از بین افراد غیر ایرانی و خارجی انتخاب میشوند و همگی نیتیو هستند .
آیا میزان حقوق دریافتی و بیمه مربیان رضایت شغلی برایشان فراهم میکند؟ بله تمامی مربیان حقوق بالا و مکفی دریافت میکنند و بیمه میشنود . درباره مربیان خارجی حقوق دریافتی بر پایه ارزهای معتبر بی المللی میباشد.
چه مدارکی از مربیان در زمان استخدام خواسته میشود ؟ مدرک تحصیلی .کارت مربیگیری.کارت بهداشت . عدم سو پیشینه . آدرس و شماره های محل سکوت . گواهی سوابق کاری
آیا فضای بازی راحت و کودکایمنی در داخل مهدکودک دارید؟ بله کل فضاى مهدکودک مخصوص کودکان ایمن سازی شده است، تمامی وسایل و تجهیزات و اسباب بازیهای مدرن از مواد چوبی و ارگانیک با هزینه زیاد طراحی و ساخته شده و دارای گواهی بین المللی میباشد . بدون ایمن سازی فضای مهدکودک هیچ مجوزی از مهدکودک تمدید نمی شود.
آیا میتوانم مطمئن باشم که فرزندم در امنیت بازی میکند؟ بله همراه هر ۵ کودک در فضاهای جمعی بازی ۲ مربی کارآزموده ایستاده اند و مراقب هستند .
آیا آنها میتوانند مهارتهای فیزیکی خود را تقویت کنند؟ بله تمامی وسایل بازی با جدیدترین سیستم روز دنیا ساخته و برای بازی درمانی و رفتار درمانی هم مورد استفاده قرار میگیرند .
چگونه بچهها را آرام میکنید؟ با توجه به حضور روانشناس دائمی در مهد روش های مختلفی برای آرام سازی کودکان وجود دارد اما با توجه به پیشینه روانشناسی و کودک یاری مربیان در مراحل اولیه با تشخیص دلیل ناآرامی کودکان سعی می شود که راه حلی برای این مسئله پیدا شود.
نظافت مهدکودک در چه سطحی است و آیا کودکان جهت استفاده از سرویس بهداشتی همراهی میشوند؟ استا کل فضاهای مهدکودک بعد از تعطیلی با مواد مخصوص ضد عفونی میشود . داخل مهد کودکان از صندلهای مخصوص استفاده میکنند که هفته ای یک بار شستشو میشود . شیرهای دستشویی ها همگی الکترونیک میباشد و روشویی متناسب با قد کودکان در نظر گرفته شده است .ابعاد توالتهای فرنگی همگی مناسب کودک در نظر گرفته شده است و بعد از استفاده هر کودک ضد عفونی میشود .
آیا درها به گونهای هست که غریبهها نتوانند وارد شوند؟در ورودی طوری طراحی شده که کودکان قادر به باز و بسته کردن نباشند و غریبه ها هم نمیتوانند وارد شوند .
ت شما در مورد تحویل کودک چیست؟ چه کسانی میتوانند کودک را از مهدکودک بردارد؟کودکان فقط به کسانى که قبلا در پرونده کودک توسط والدین ذکر شده با ارائه کارت شناسایى تحویل داده میشوند
برای مشاهده اطلاعات بیشتر روی لینک روبرو کلیک کنید:
مهدکودک باغ گلشن در فرمانیه شمال تهران
برای مشاهده
بهترین مهدکودک فرمانیه |
بهترین مهدکودک های زعفرانیه
در این صفحه شما تصویر فضای داخلی یکی از بهترین مهدکودک های شمال تهران یا بهتر بگیم یکی از بهترین مهدکودک های فرمانیه را مشاهده می کنید.
مهدکودک گلشن دارای جذابیت های بیشماری برای کودکان است.
امیدوارم مادر ها و پدرها هم بیش از پیش وارد دنیای پر رمز و راز کودکان شوند.
و این جز با انتخاب مهدکودک مناسب قابل انجام نیست.
با کلیک روی لینک روبرو شما می توانید پروفایل یکی از بهترین مهدکودک های شمال تهران حوالی فرمانیه را مشاهده نمائید:
مهدکودک باغ گلشن در فرمانیه
بهترین مهدکودک فرمانیه |
بهترین مهدکودک های زعفرانیه
در این صفحه شما تصاویر مربیان (ایرانی و اروپایی) مهدکودک دو زبانه گلشن نیاوران را مشاهده خواهید نمود.
آیا برای اجازهٔ حضور در مهد، والدین باید چه مدارکی از کودک ارائه دهند ؟ ارائه مدارک هویتی کودک و پدر و مادر. کارت واکسیناسیون آزمایش انگل سه مرحله ای . گواهی سلامت جسم و روان اامی میباشد
ت مهدکودک دربارهٔ کودکان بیمار چیست؟ هر روز موقع ورود کودکان چک میشنود و در صورت مشاهده علائم بیماری پذیرش نمیشنود تا والدین گواهی پزشک مبنی بر بی خطر بودن مریضی کودک ارائه دهند. ضمنا هفته ای یک بار کل کودکان مهد از نظر سلامت پوست و مو و شپش سر و سلامت کلی جسمانی توسط پزشک بررسی میشوند .
اگر بچهٔ من در طول روز به دارو نیاز داشته باشد چه مراقبتی وجود دارد؟ با هماهنگى با دفتر مهدکودک دارى ها راس ساعت، داروهای مورد نظر به کودک داده می شود.
اسباببازیها چند وقت یک بار شسته یا عوض میشوند؟ هر هفته شسته میشوند
تجهیزات بازی شما چقدر قدمت دارند؟ مدام تجدید میشنود به طوری که همیشه نو هستند .
این تجهیزات آخرین بار کی بازرسی شدهاند؟ هر ماه دو بار بازرسی میشوند
آیا درها به گونهای هست که غریبهها نتوانند وارد شوند؟ در ورودی طوری طراحی شده که کودکان قادر به باز و بسته کردن نباشند و غریبه ها هم نمیتوانند وارد شوند .
ت شما در مورد تحویل کودک چیست؟ چه کسانی میتوانند کودک را از مهدکودک بردارد؟ کودکان فقط به کسانى که قبلا در پرونده کودک توسط والدین ذکر شده با ارائه کارت شناسایى تحویل داده میشوند
برای کسب اطلاعات بیشتر روی لینک روبرو کلیک کنید: مهدکودک باغ گلشن در فرمانیه شمال تهران
کفاش ماهری بود که هر نوع کفشی رو میدوخت و تعمیر میکرد. اما مشتری زیادی نداشت. چون چندتا کفاش دیگه هم بودند که خیلی از کارشون تعریف میکردند به همین دلیل مردم از اونا کفش میخریدن. همسر کفاش از این بابت خیلی ناراحت بود و میگفت: تو هم از کار خودت تعریف کن تا مشتریای زیادی داشته باشی. اما کفاش جواب میداد: کارخوب کردن که دیگه تعریف نداره. روزها میگذشت مشتریای مرد کفاش. کم و کمتر میشدن تا اینکه هیچکس به مغازهی کفاشی اون نمیاومد مرد بیکار شده بود. روزها کنار پنجره دکانش میشست و بیرون نگاه میکرد. یک روز کفاش سه نفر دید که قد خیلی کوتاهی داشتن اونا لباسهای عجیب و غریبی پوشیده بودن. کفاش با تعجب به اونا نگاه کرد. سه تا کوچلو بازی میکردن و از این طرف به اون طرف میدویدن. با اینکه هوا خیلی سرد بود و معلوم بود مردای کوچیکم از سرما یخ زدن اما با این حال شاد بودن، اونا گاه گاهی به پای خودشون نگاهی میکردن و دوباره بازم سرگرم بازیشون میشدن در این موقع چشم کفاش به پاهای اونا افتاد. اونا کفش نداشتن. مرد کفاش ناراحت شد و دلش سوخت تصمیم گرفت برای اونها کفش بدوزه اما اندازه پاشون نمیدونست. پس اونا رو صدا کرد ولی اونا از صدا ترسیدن و پا به فرار گذاشتن . کفاش از اینکه اونها رو ترسونده بود ناراحت شده و به دنبال اونها رفت تا ببینه کجا رفتن.
اما اونها ناپدید شده بودن، ناگهان چشمش به جای پای اونها افتاد، خوشحال شد و جا پاها رو اندازه گرفت و به مغازه رفت و شروع به کار کرد.
دو روز طول کشید تا کفشها آماده شد.روز سوم کفشها کنار بوته گل سرخ در جلوی مغازش گذاشت.سه تا کوچلو اومدن به اطراف خودشون نگاه کردن و دوباره مشغول بازی شدن. یکی از اونها کفشو دید و فریادی زد و دو نفر دیگر هم باخبر کرد. سه تا مرد کوچلو کفشها رو پوشیدن و با خوشحالی دویدن. اما کفشها بزرگ بود و باعث میشد که اونها زمین بخورن. اونها غمگین شدن کفشها رو بیرون اوردن و به یک کناری انداختن. کفاش تعجب کرد و اونا رو صدا کرد تا اندازهی دقیق پاهاشون بگیره اما اونا دوباره ترسیدن و فرار کردن. مرد کفاش رفت و کفش ها رو برداشت و به مغازه اومد و شروع کرد به دوختن کفشهای به اندازه یک انگشت. دو روز بعد کفشها آماده شد. دوباره اونها رو تو باغچه گذاشت و منتظر موند سرکله سه کوچلو دوباره پیدا شد اونها تا کفشها رو دیدن با خوشحالی کفشها رو به پاشون کردن. کفشا ئرست اندازه پاشون بود اونها تا عصر دوییدن و بازی کردن. روز بعد مرد کفاش صدایی شنید که در شهر فریاد میزد:
آی مردم یک لنگه کفش ابریشمی شاهزاده خانم گم شده هرکس بتونه کفشی بدوزه که کاملا شبیه اون باشه یک کیسه پول طلا جایزه خواهد گرفت.
مرد کفاش وقتی این حرفو شنید خوشحال شد و پیش خودش فکر کرد که حتما میتونه اون کفش بدوزه؛ اون به طرف قصر راه افتاد وقتی به قصر رسید اندازه پای شاهزاده خانم گرفت و به اون قول داد که خیلی زود کفششو بدوزه برگشت و مشغول کار شد تا نیمههای شب کارش تموم شد خواست استراحتی بکنه که خیلی زود خوابش برد. از بخت بد اون شب ا به مغازهی اون اومدن و تموم کفشها رو ین صبح روز بعد وقتی کفاش از خواب بیدار شد و به سراغ کفش شاهزاده خانم رفت. دید که کفشی در کار نیست و فهمید چه اتفاقی افتاده از ناراحتی نالهای کرد و با خودش گفت:
ای بابا حالا من چطوری میتونم به قولی که دادم عمل کنم.اَه.
در این فکر بود که صدایی از کنار پنجره شنید؛ سه تا کوچولو بودن که به کفاش نگاه میکردن.
یکی از اونها گفت: ای کفاش مهربون ما رو به مغازت ببر وسیلههای کار کفاشی به ما نشون بده. خودتم با خیال راحت استراحت کن ما همه چیز درست میکنیم. مرد کفاش تعجب کرد. ولی بعدش قبول کرد سه تا کوچلو خیلی زود به مغازه رفتن و مشغول کار شدن. تا بعد از ظهر هم یک کفش خیلی زیبا دوختن. کفاش خیلی خوشحال شد گفت:
هههههـهمن چطور میتونم از شما تشکر کنم. تو برای ما کفشای خیلی خوبی دوختی پای ما رو از سرما نجات دادی. ما هم باید این کار تو رو جبران میکردیم. حالا زود این کفشها رو به قصر ببر و به شاهزاده خانم بده که منتظرته .بدو بدو. برو.
مرد بار دیگه از اونا تشکر کرد. با کفش به طرف قصر رفت. تمام کفاشهای شهر اونجا بودن هر کدوم یک کفش برای شاهزاده خانم دوخته بودن اما شاهزاده خانم هیچکدوم اونا رو نپسندید سرانجام نوبت مرد کفاش شده بود و کفش به پای شاهزاده خانم کرد.کفش درست اندازهی پای شاهزاده خانم بود. شاهزاده خانم از خوشجالی فریاد کشید: آه خدایمن عجب کفش خوشکلیه.حالا شاه وقتی خوشحالی دخترشو دید به کفاش گفت: آفرین تو کفاش بسیار ماهری هستی از این به بعد تو کفاش مخصوص خانوادهی پادشاه خواهی بود.و بعد هم دستور داد تا به کفاش یک کیسه پول و طلا بدن. کفاش خیلی خوشجال شده بود. اون دوست داشت یکبار دیگه اون سه تا کوچلو رو ببینه و از اونا تشکر کنه. چون اونا باعث خوشبختی اون شده بودن اما دیگه هرگز اون سه تا کوچلو ندید ولی هیچوقتم مهربونی اون سه تا رو فراموش نکرد.
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
صبح یک روزی در اردیبهشت ماه شاهین که در شهر یزد زندگی می کرد در زنگ تفریح اول به مدرسه رسید، معلم از او علت دیر رسیدنش را پرسید و شاهین با جزئیات داستان را برای معلمش تعریف کرد، پس از زنگ تفریح معلم وارد کلاس شد و از شاهین خواست داستان دیر آمدنش را برای همکلاسی هایش تعریف کند تا بیشتر در این باره صحبت کنند.
شاهین گفت: صبح در راه آمدن به مدرسه بودم که کبوتری با تنی سفید و سر و دمی مشکی، بی حال در کنار باغچه روبروی خانه مان روی زمین کم حرکت افتاده بود، می خواستم به کبوتر کمک کنم اما مطمئن بود مدرسه ام دیر می شود اما اگر من به کبوتر کمک نمی کردم قطعا کبوتر زنده نمی ماند. کبوتر را برداشتم و به خانه بردم، تکه آدامسی به نوک کبوتر چسبیده بود که نه می گذاشت نفس بکشد و نه بتواند غذا بخورد، مادرم تا کبوتر را در این وضعیت دید سریعا با یک تکه چوب کبریت، تکه های آدامس را از دهان کبوتر خارج کرد و از من خواست تا مقداری آب در گلوی کبوتر بریزم و مقداری از گندم هایی که پشت پنجره می ریزیم برایش داخل آب بریزم تا نرم شود و بتوانیم داخل گلوی کبوتر قرار بدیم.
پس از نیم ساعت کبوتر که توانسته بود نفس بکشد مقداری از گندم های نرم شده را خرد. مادرم که مطمئن شده بود کبوتر حالش بهتر است، تکه های دیگر آدامس روی بدن کبوتر را با آب شست و او را به همراه آب و گندم در بالکن قرار داد. کبوترمان پس از چند دقیقه روی میله های بالکن پرید و پس از آن پرواز کرد روی پشت بام خانه روبرویی نشست پس از آن پرواز کرد و رفت.
معلم از شاهین تشکر کرد که وقت خود را صرف کمک به یک پرنده کرده و توانسته آن را از مرگ حتمی نجات دهد. معلم از بچه ها خواست اگر کسی خاطره ای مشابه شاهین دارد برای کلاس تعریف کند. چند تا از بچه ها داوطلب شدند:
فرهاد داستانی از سفرشان به جنوب کشور و نجات یک لاک پشت را این چنین تعریف کرد: در حال غواصی در خلیج فارس بودیم که مسئول غواص ها یک لاک پشت تقریبا بزرگ را به سمت کشتی هدایت کرد و از ما خواست که لاک پشت را به داخل کشتی بیاوریم، طول لاک پشت تقریبا اندازه یک نان بربری بود، مسئول کشتی ما گفت حداقل ۲۰ سال سن دارد. مقداری نخ، پارچه و پلاستیک به گردن و دست و پاهای لاک پشت چسبیده بود، ما پس از تمیز کردن لاک پشت دوباره آن را به درون آب برگرداندیم، ولی قبل از این کار همگی با لاک پشت یک عکس یادگاری هم گرفتیم.
داریوش: داریوش از سفر عید امسالشان به شمال گفت که یک پلاستیکی دور گردن یک مرغ دریایی گیر کرده بود، اما مردم وقتی که میخواستند به مرغ دریایی نزدیک شوند و پلاستیک را از گردنش خارج کنند پرواز می کرد و می رفت چند متر آن طرف تر می نشست. به همین دلی نتوانستیم کمکی به مرغ دریایی بکنیم سپس معلم از بچه ها خواست حدس بزنند مرغ دریایی الان زنده است یا خیر، حدس ما چی هست؟ مرغ دریایی زنده است یا مرده؟
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
جناب شاهین گرسنه بود. از آن دورها مواظب یک دسته کبوتر بود؛ اما جلو نمی رفت و حمله نمی کرد. فقط از آن بالاترها آن ها را نگاه می کرد. چون که شاهین ها از آن بالاها حمله می کنند.
جناب شاهین بالا و بالاتر رفت. درست بالای سر کبوترها رفت. از آن بالا یکی از آن ها را نشانه گرفت. چونکه شاهین ها پرنده های کوچکتر را شکار می کنند.
جناب شاهین، بال هایش را بست و از آن بالا، مستقیم به طرف کبوتر شیرجه رفت. چونکه شاهین ها موقع حمله، بال هایشان را می بندند.
نزدیک کبوتر که رسید، بال هایش را باز کرد و یک دفعه ایستاد. پاهایش را زد به کبوتر و او را بی هوش کرد. خواست تا با پنجه هایش او را بگیرد، اما دوستان کبوتر به کمکش آمدند.
چونکه اگر نمی آمدند، جناب شاهین او را می برد توی لانه اش. اول پرهایش را می کند و دوم
هام هامش می کرد.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
همستر کوچولو دنبال غذا می گشت. یک شاخه ی گندم پیدا کرد.
خوش حال شد و دانه های گندم را گاز گاز کرد.
چونکه غذای همسترها دانه های گندم است.
همستر کوچولو ناگهان صدای پایی شنید. خوب گوش کرد و بو کشید.
بوی راسو بود. همستر کوچولو ترسید و فرار کرد.
چونکه همسترها غذای راسوها هستند.
همستر کوچولو با دانه هایی که توی دو تا کیسه قایم کرده بود، دوید و رفت توی لانه ی زیرزمینی.
چونکه همسترها دو تا کیسه ی کِشی توی لپ هایشان دارند.
همستر کوچولو توی لانه اش، با خیال راحت نشست. دانه های گندم را از توی کیسه های لپ هایش ریخت بیرون تا برای زمستانش نگه دارد.
چونکه همسترها در سرمای زمستان از خانه بیرون نمی آیند.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
بهنام خدا. خدای خوب و مهربونی که شما گلگلیا رو خیلی دوست داره.
سلام به روی ماهتون.
بچهها همۀ شما اسم روباه رو شنیدید. بعضی از شما هم روباهها رو توی باغوحشها یا توی تلویزیون دیدید. روباه هم مثل بقیۀ حیواناته و مثل خیلی از اونا باید شکار بکنه تا بتونه شکم خودش و بچههاشو سیر کنه. از اونجا که روباه زیاد به روستاها، به مرغ و خروسا و جوجههای اونا حمله میکرده و اونا رو میخورده، داستانها و قصههای زیادی از روباه گفته شده. مطمئناً شما چند تا از اونا رو هم شنیدید. یکی از اون داستانها رو من حالا براتون تعریف میکنم. دوست دارید؟
خیلی خوب. پس بریم سروقت قصهمون.
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. در یک بیشهزار سرسبز و خرم روباهی زندگی میکرد که جز ول گشتن و فریبکاری، فکر و کار دیگری نداشت. گوش کنید:
هاهاها کار من اینه که حیوانات کمعقل و نادونو با چربزبونی و حقهبازی فریب میدم و بعد غذاشونو از چنگشون درمیارم یا اینکه اگه زورم برسه خودم اونا رو میخورم.
در وسط بیشهزار درخت تنومند بزرگی بود که یک دارکوب دائما تنۀ اون درخت رو سوراخسوراخ میکرد و بله. روباه که نمیتونست از درخت بالا بره معلومه که هیچوقت به دارکوب نمیرسید. اون دائم فکر میکرد و نقشه میکشید تا یه جوری دارکوب رو فریب بده. یه روز اومد زیر درخت و بعد از سلام بلندبالایی شروع به چربزبانی کرد. میگید چطوری؟ یه دقه صبر کنید. اینطوری:
روز بخیر خانم دارکوب. اوه دوست عزیز چرا از تنۀ درخت پایین نمیای تا توی بیشهزار گردش کنیم و از این در و اون در حرف بزنیم؟ هان؟
میدونم که شما حیوون مهربون بامحبتی هستید اما آخه دوستی من و شما که امکان نداره. مگه نشنیدی از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر، باز با باز/ کند همجنس با همجنس پرواز.
ای بابا. خانم دارکوب جان این چه حرفیه میزنی؟ درد و دل کردن چه ربطی به این حرفا داره؟ مگه نمیبینی که همۀ حیوونای این بیشهزار با هم دوست هستن و کنار هم زندگی میکنن؟ هان؟ راستشو بخوای خانم دارکوبه من به پرندهای مثل تو احترام میذارم. امروزم غذای خوشمزهای پختم. میخوام ازتون دعوت کنم که امروز ناهارو مهمون من باشید در عوض منم فردا یا یه روز دیگه مهمون شما میشم خانم دارکوبه.
بچهها دارکوب خیلی باهوش بود. میدونست روباه حیلهگر مثل همیشه حقهای در کارشه. فکر کرد تا راهحلی پیدا بکنه تا از شر روباه خلاص بشه. اون با نوک قوی و تیزش به تنۀ درخت چند تا ضربه زد.
بسیار خوب خانم روباهه. حالا که اصرار میکنی من امروز ناهار مهمون شما هستم.
خیلی خوب. باشه. از اینکه دعوتمو قبول کردی متشکرم خانم دارکوبه. غذای خوب و خوشمزهای درست میکنم. منتظرتم. یوهو هاهاها.
عزیزای من روز مهمونی ناهار روباه غذایی درست کرد و اونو توی یه بشقاب بزرگ و پهنی ریخت. میگید چرا پهن؟ برای اینکه میخواست زرنگی کنه و همشو خودش بخوره. وقتی دارکوب اونجا رسید و آمادۀ خوردن غذا شد دید که روباه با زبونش کف بشقابو لیس میزنه و داره از اون سوپ میخوره.
بهبه ، بهبه. چه غذای لذیذی درست کردم، دستم درد نکنه. خیلی خوشمزه است. دارکوب دوست عزیزم بخور دیگه. چرا نمیخوری؟ بخور جانم. این سوپ خوشمزه رو مخصوص تو درست کردم. بخور دیگه تعارف نکن خانم دارکوبه.
باشه باشه میخورم. دارم میخورم. بله خیلی خوشمزه است. (با خودش) میدونم چطوری حسابتو برسم روباه بدجنس. حتماً خیال داری بیای خونۀ من و منم غذای مفصلی برات درست کنم. باشه بیا، منم درست مثل خودت ازت پذیرایی میکنم.
چی داری میگی دارکوب جان؟ ناهارتو بخور جانم.
باشه باشه دارم میخورم.
بله بچههای عزیزم. همونطور که خودتون میدونید دارکوب نوک تیز و بلندی داره و اون نمیتونست از داخل بشقاب چیزی بخوره. به خاطر همین یه قطره از سوپ رو هم نتونست بخوره و خیلی عصبانی و گرسنه از روباه خداحافظی کرد.
خب دیگه من باید برم.
هان؟ به این زودی؟
پذیرایی خوبی بود خانم روباه. از شما متشکرم. میدونی؟ نوبتی هم باشه نوبت شماست که فردا بیاید خونۀ من و مهمون من باشید.
بله بله بله حتما میام. تعریف دستپخت شما رو زیاد شنیدم خانم دارکوبه.
پس فردا منتظرتم. حتما بیا.
(با خودش) باید درسی به این روباه حقهباز بدم که هیچوقت یادش نره.
بچهها دارکوب فردای همون روز سوپ خوشمزهای پخت و موقع ناهار سوپو توی یه تنگ باریک و بلند شبیه یه گلدون ریخت و آورد سر سفره.
خب خب اینم از غذای امروز ما. مخصوص شما درست کردم. توش گوشت هم داره.
به به به به چه بویی، چه عطری. میدونستم امروز میتونم تو خونۀ شما یه ناهار مفصل و خوب بخورم. اووووم چقدر دهنهش باریکه. چطوری باید بخورم؟ دهنم نمیره توش.
هه هه سوپ خوشمزهایه. بخور روباه جان بخور. اوووم به به. گوشت دودی خوشطعم و عطری توش ریختم. بخور.
آره میفهمم. بوش داره دیوونهم میکنه. چطوری بخورم؟
بخور روباه جان.
روباه پوزۀ بزرگشو به دهنۀ تنگ میچسبوند و از عطر و بوی غذا دهنش آب افتاده بود اما حتی یک قطره از سوپ هم نمیتونست بخوره. بالأخره از گرسنگی عصبانی شد.
این چهجور پذیرایی کردنه؟ من چطور میتونم پوزهمو توی این تنگ باریک فرو ببرم؟ نمیشه.
آخیش تموم شد. میدونی روباه جان؟ همونطور که من نوک بلندمو توی بشقاب صاف فرو بردم تو هم حتما میتونی پوزهتو فرو ببری توی این ظرف. ها ها ها. آخه میدونی روباه جان؟ از قدیم گفتن چیزی که عوض داره گله نداره.
واه واه!
عزیزای دلم میدونم این قصه رو خیلی پسندیدید. بله چیزی که عوض داره گله نداره. روباه متوجه حیلهگری خودش شده بود. واسه همین دمش رو روی کولش گذاشت و رفت و رفت و رفت.
منم میرم. خدانگهدار.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود. توی یک روز ابری که بزی بابا رفته بود علفهای تازه بیاره. بزی مامان هم از اون طرف بوده تا گلهای رنگارنگ بچینه. بررسی بزغاله هم تو خونه مونده بود، تنهایی حوصلش سر رفته بود. بزی بزغاله کمی به این طرف نگاه کرد، از بزی بابا با علفهای تازه خبری نبود، کمی به اون طرف نگاه کرد از بزی ماما ، گلهای رنگی هم خبری نبود. بزی بزغاله بالا جست و پایین جست هوا جست و زمین جست. برای خودش مع مع کرد ولی بازم حوصلش که سر رفته بود برنگشت. واسه همین نشست آهی کشید و به آسمون نگاه کرد، آسمون پر از ابر بود. بزی بزغاله چشمش به یک عقاب ابری افتاد گفت: مع میای باهم بازی کنیم. مع آسمون بهتر بیا آسمون تا باهم بازی کنیم. بزی بزغاله بلند شد، اما هرچه جست و زد به آسمون نرسید، عقاب ابری هم یواش یواش از اونجا دور شد و رفت. بزی بزغاله بازهم به ابرها نگاه کرد یک ماهی بزرگ ابری دید. به اون گفت مع مع میای باهم بازی کنیم، میخوام برم برم تا به دریا برسم. اونوقت میام پایین، توهم اگر میخوای تا دریا بیا. بزی بزغاله گفت: مع مع دریا کجاست مع دریا دوره دوره دوره .
بزی بزغاله گفت: من نه کوچلوم تازه از بزی ماما و بزی بابا هم اجازه نگرفتم. من تا دریا نمییام. مع، ماهی ابری بواش یواش از اونجا دور شد و رفت.
بزی بزغاله بازهم به این طرف و اون طرف نگاه کرد اما خبری از پدر و مادرش نبود. دوباره به آسمون نگاه کرد یک گله بزغاله ابری همراه چوپانشون تو آسمون بودن.
بزی و بزغاله جستی زد. فریاد کشید، اِاِ مع آهای بزغالههای ابری میاین با من بازی کنید. بزغالهها گفتن: مع مع باید از چوپون بپرسی:
بزی بزغاله گفت: مع آهای چوپان ابری، نمیذاری بزغالهها بیان با من بازی کنند. مع . نزدیک خونهی شما گرگ ابری نیست، بزی بزغاله دورشو نگاه کرد و گفت: مع نه ما گرگ ابری نداریم. چوپون ابری گفت : پس بزغالهها میان با تو بازی میکنند.
بزغالههای، ابری یواش یواش از آسمون به زمین اومدن، بزی بزغاله با شادی جست زد این جست زد اونور بزغالههای ابری انقدر پایین اومدن که همه جا سفید سفید شده بود، بزی و بزغاله میون بزغالههای ابری میدویید باز میکرد.
خلاصه یک ساعت گذشت، دو ساعت گذشت بزی بزغاله بازی کرد بازی کرد. ولی یک دفعه به یاد بزی بابا و وعلفهای تازه، بزی ماما گلهای رنگارنگ افتاد و دلسش برای اونها تنگ شد. ایستاد به این طرف نگاه کرد چیزی ندید، به اون طرف نگاه کرد بازهم چیزی ندید، هرچی نگاه کرد نگاه خونش هم ندید ترسید مع مع کرد گریه کرد. گفت مع مع من گم شده من گم شدم.
بزغالههای ابری در بزی بزغاله جمع شدن گفتن: مع بیا با هم بازی کنیم.
نه من بزی مامانمو میخوام، من بزی بابا مو می-خوام. اِه.اِه.اِه.
بزغاله ابری گفتن: پس اگر بازی نمیکنی ماهم به آسمون بر میگردیم. بعد یواش یواش بالارفتن بزغالههای ابری که رفتن، بزی بزغاله اشکاشو پاک کرد. دیدد درست کنار خونشون، فهمید که گم نشده بوده با خوشحالی بلند شد به این طرف نگاه کرد. بزی بابا رو دید که با یک عالمه علف تازه داشت به طرف خونه میاومد به اون طرف نگاه کرد بزی مامان دید که با یک عالمه گلهای رنگارنگ به طرف خونه میومد، بزی بابا اومد گفت: چه خوب که مه تموم شد مع مع. ابرها انقدر پایین اومده بودن که نزدیک بود من گم بشم، بزی ماما اومد گفت: چه خوب شد که ابرها رفتن، ابرها اونقدر زیاد بودن که هیچ جا رو نمیدیدم. نزدیک بود راه رو گم کنم.
بزی بزغاله به آسمون نگاه کرد، بزغالههای ابری با چوپون ابری داشتن یواش یواش دوری شدن. بزی بزغاله با خودش گفت: مع چقدر بازی با بزغالههای ابری مزه داد ولی چه خوب که رفتن مگر نه بزی بابا و بزی ماما راه خونه رو پیدا نمیکردن. بعد بزی بزغاله با خوشحالی بالا جست و پایین جست، هوا جست و زمین جست.
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود. مرد مسافری به ده کوچیکی رسید. مرد مسافر خسته و گرسنه بود. چیزی برای خوردن نداشت مردم دهم همه فقیر بودن، هیچکدوم غذایی نداشتن که بهشون بدن. مردمسافر کوله بارشو به زمین گذاشت و سنگی را از روی زمین برداشت، گفت: حالا که چیزی برای خوردن ندارید یک دیگ به من بدین تا به این سنگ آش درست کنم. مردم ده با نعجب بهش گفتن:
باشه . باشه. این دیگه چه جوری آشی.
مسافر گفت:
صبر کنید و ببینید.
یک نفر رفت دیگی از خونه اُورد، مسافر وسط میدون ده آتیشی درست کرد. دیگ رو آتیش گذاشتن توشم یکم آب ریخت سنگ روهم و شست توی دیگ انداخت. مردم ده دور میدون جمع شدن. با تعجب بهش نگاه میکردن.
مسافر ملاقهای از کوله بارش در اُورد و آب دیگ بهم زد. کمی ازش چشید گفت:
کاشکی کمی گوشت داشتیم، اونوقت دیگه بهتر از این نمیشد.
یک نفر از بین مردم گفت:
من تو خونه کمی گوشت دارم.
بعد رفت یکمی گوشت اُورد. مسافر گوشت توی دیگ انداخت بعد دوباره اونو بهم زد کمی ازش چیشد گفت:
به به .
مردم ده ازش پرسیدن مزش چطور شده ، مرد مسافر گفت :
خیلی خوبه.ولی حیف. که سبزی و پیاز نداره. اگر یکم یکم سبزی و پیاز داشتیم خیلی بهتر میشد.
اِ شاید من توی خونه سبزی داشته باشیم، راستی منم یک خورده پیاز دارم.
اون دو نفر رفتن با یک سبد سبزی و چندتا پیاز برگشتن. مرد مسافر سبزی و پیازهم توی دیگ ریخت دوباره، اونو هم زد. کمی از آن چیشد و گفت:
آره چه غذایی شده.اما اگر کمی عدس و لوبیا هم توشون میریختم . آشی میشد که نگو و نپرس.
مردم ده بهم نگاه کردن یکی گفت: توی خونهی ما یک مشت عدس و لوبیا پیدا میشه. بعد رفت، عدس و لوبیا روهم اورد. مسافر عدس و لوبیا هم توی دیگ ریخت باز طبق معمول آش هم زد. کمی ازش چشید، مردم ده ازش پرسیدن خب آماده شد. بعد مسافر گفت:
فقط یکمی بینمکه.
یک نفر بدون اینکه چیزی بگه رفت. با یک مشت نمک برگشت، مرد نمک را هم توی دیگ ریخت دوباره شروع کرد به هم زدن رو باز یکم ازش چشید:
خب حالا همه شما باید یکبار بیاین آشن هم بزنید.
مردم ده صف کشیدن و تک تک آش به هم زدن مرد مسافر به اونها گفت:
خیلی خب، آش آماده شد.
ظرفاتون بیاورید تا آشی بهتون بدم که فقط توی خونهی حاکم میخورید، مردم ده آش میخوردن میگفتن نمیدونستیم با سنگ هم میشه آش درست کرد، مرد مسافر سنگ از توی دیگ درۀورد گفت:
این سنگ نگه دارید، بازم باهاش آش درست کنید فقط یادتون باشه. این آش وسط ده و باهم درست کنید.
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
من یکی از دوستهای عسل، یعنی همان بچه خرسه هستم. من هم دیگر بچه آدم نیستم، من تازگی یک بچه گربه شدهام؛ اما نه برای اینکه عاشق غذای گربهای باشم، نه! من حالم از موش به هم میخورد. من آرزو کردم بچه گربه شوم، فقط برای اینکه گربهها به مدرسه نمی روند. گربهی خانهی ما که همین طور بود. از او یاد گرفتم که گربه شوم.
گربهی خانه از صبح تا شب دور حیاط ش بازی میکرد. وقتی میرفتم مدرسه، میپرید روی دیوار و به من پز میداد که از درس خواندن راحت است.
خیلی نقشهها برای گربه شدنم داشتم. فکر کردم به جای مدرسه رفتن، با بابا گربهام میرویم پارک. میپریم سر دیوار و میومیو میکنیم.
یک فکر دیگر هم داشتم. این که از بابا گربهام بخواهم یک خواهر گربهای برایم پیدا کند. آن وقت با او بازی میکردم. وقتی هم لباسهایم کوچک میشد، آنها را به او میدادم. آن وقت من هم مثل گربهی خانهمان دیگر تنها نبود. یکی بود که همیشه با او بازی کنم. اگر هم بابا، خواهر گربهای پیدا نمیکرد، با همان گربهی خانه و خواهرش دوست میشدم و بازی میکردم.
اینها همه نقشههای خوبی بود؛ اما فقط نقشه بود. وقتی بچه گربه شدم، بابام هم زود بابا گربه شد. بعد بابا گربه، زود بچه گربهاش را روی پاهایش نشاند و گفت: عزیزم فردا باید بروم اسمت را از مدرسهی آدمها خط بزنم.» خیلی خوشحال شدم؛ اما بابا گربه زود گفت: باید بروم مدرسهی جدیدی اسمت را بنویسم، مدرسهی گربهها!»
فکر میکنم امسال موقع فوت کردن شمعهای کیکم، باید آرزوی دیگری بکنم. میوووووو
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی دشت بزرگ و سرسبزی که خیلی قشنگ بود چوپونی با گلش زندگی میکرد.بع بع بعبع بع بع
توی این گله بزغالهای بود به نام آتیش پاره. آتیش پاره خیلی شلوغ بود. همیشه یا از عقب گله بود یا از جدا هرچه مادر اتیش پاره میگفت: تو خیلی کوچیکی کم سنی تو دشت گرگ فراون یکبار تو رو میبره و میخوره انقدر تو بازیگوشی نکن، عقب و جلو نرو بیفایده بو آتیش پاره به این حرفا گوش نمیداد. تنها جایی که نمیرفت آسمون بود. آتیش پاره هر شب می رفت روی سنگ چین کنار رودخونه به آسمون نگاه میکرد. آخه آتیش پاره خیلی ستارهها رو دوست داشت. مادرش میگفت: بزغاله جون آخرش این ستارهها کار دستت میدن. بیا از سنگ چین پایین؛ بیا پایین پیش خودم بخواب.
آتیش پاره گفت: نه من همین بالا ازهمه جا بهتره
مادرش یک نگاه بهش کرد و دوباره گفت: پس اگه یک روزی اسیر گرگا شدی یادت باشه که گریه و زاری نکنی اگر از تو پرسیدن با ستاره ها چکار داری چرا باهاشون حرف میزنی بگو. یک بز بزرگ از ستارهها افتاد زمین. صداش میزنم تا بیان ببرنش آتیشپاره بگی نگی به حرفای مامانش گوش داد . اما اونقدر عاشق ستارهها بود که حواسش سر جاش نبود و دائم ستارهها رو صدا میزد میگفت: ستارهها بیاین پایین روی زمین. تو یکی از این شبا که آتیش پاره داشت با ستارهها حرف میزد گرگ ناقلا صدای درد دل آتیش پاره رو شنید خاله گرگه با خودش گفت:این بزغاله خیلی نادن و ساده است، باید شکارش کنم؟
آتیش پاره یکدفعه یک صدایی شنید: آتیش پاره بدو بیا پیش خاله؟آتیش پاره پایین صخره دوتا چیز نورانی دید دوتا ستارهی زیبا. با خوشحالی گفت: شما ستارهاید . خاله گرگه که صداشو به نازکی صدای موش کرده بود گفت: بله جونم من خاله ستارهام یک عالمه خبرای خوب از آسمون دارم. بیا منو بردار تا برات بگم اون بالا چه خبره آتیش پاره خیلی خوشحال شد. جلو رفت که ستارهها رو برداره. اما ستارهها اونو از روی زمین برداشتن نگو اون ستارهها چشمای خاله گرگه بودن.
آتیش پاره فرصت نکرد داد بزنه یا از سگای گله کمک بخواد. وقتی به خودش اومد دید توی غار تاریک خاله گرگه است.
خاله گرگه اتیش پاره رو برداشت و نگاهی کرد که سه لقمهاش کنه که خودشو دو تا بچههاش بخورنش. اما هرچی نگاه کرد دید یک لقمه بیشتر نمیشه. خاله گرگه یک فکری کرد. اینجا بمون علف بخور تا چاق بشی اندازهی الاغ که شدی میخوریمت.
چند روز گذشت؛ خاله گرگه هر روز به صحرا میرفت و یک بغل علف میچید. آتیش پاره بیچاره هم مجبور علفا رو بخوره تا چاق بشه. یک روز موقوع علف خوردن با خودش گفت ااا کاش اسمون نبود که عاشق ستارهها بشم.خاله گرگه صداشو شنید گفت: حالا بگو ببینم چرا ستارهها رو صدا میزدی؟هان؟ با اونا چکار داشتی؟
آتیش پاره یکدفعه یاد هوای مامانش افتاد.برای همین گفت: خاله گرگه جوون من ، من با ستارهها کار واجبی داشتم. آخه یک بز خیلی بزرگ از ستارهها افتاده بود روی زمین. اونا صدا میزدم که بیان بزشونو ببرن. خاله گرگه که اب دهنش راه افتاده بود زد تو سرشو گفت: بزغالهی عزیز پس چرا اینو زودتر نگفتی؟ حالا بگو ببینم بز ستارهای کجاست؟
من خیلی زود میفرستمش به آسمون. آتیش پاره با ترس و لرز گفت: خاله گرگه جون حتی نمی تونم بگم. باید شب باهم بریم تا جای ستاره رو نشونت بدم. شب وقتی همه جا تاریک شد. خاله گرگه و آتیش پاره از غار اومدن بیرون.رفتن رفتن تا نزدیک سنگ چین کنار رودخونه. خاله گرگه که بوی گوشت به دماغش خورده بود ترس از یادش رفت. آتیش پاره خاله گرگه رو به کنارگودالی برد و یواش گفت: اینم بز ستارهای. خاله گرگه دستشو دراز کرد دید به به چه گرم و نرم خواست که اونو به دندون بگیره سگ گله که توی چاله بود پرید و دم خاله گرگه رو محکم گاز گرفت. سگ بکش خاله گرگه بکش. عاقبت دم خاله گرگه کنده شد. خاله گرگه درحالی که فریاد میزد گفت: بز ستارهای نخواستم. نخواستم و با دم بریده رفت.
آتیش پاره رفت پیش مامان مهربونش. بهش گفت: مامان جون مامان جون از این به بعد به حرفات گوش میدم. قول میدم دست از بازیگوشیم بردارم از اون به بعد آتیش پاره بزغاله حرف شنویی شده بود و دیگه گول گرگا رو نخورد.
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
یک بازرگان بود که یک طوطی سخنگو داشت، طوطی همیشه با حرف های خود بازرگان را سرگرمی میکرد ؛ این بود تا زمانی که بازرگان قصد سفر کرد و میخواست به هندوستان برود. وقتی بازرگان برای حرکت آماده شد از اهل خانه و از غلام و کنیزی که داشت پرسید:
برای شما چه سوغاتی بیاورم؟
هر یک هر چه میخواستند گفتند، یکی شال کشمیری خواست، یکی طاووس خواست، یکی شانه عاج خواست، یکی تنگ شکر خواست، یکی معجون دارو خواست، همچنین هر یک سفارشی میدادند ؛ هل ، دارچین ، زنجبیل ، فلفل. بازرگان همه را یادداشت کرد. برای خداحافظی پیش طوطی رفت و پرسید:
تو از هند چه میخواهی؟
طوطی گفت:
من سلامت شما را میخواهم و هیچ ارمغانی و هدیهای هم نمیخواهم ولی شنیدهام در هندوستان طوطی ها بسیارند و آرزوی من این است که وقتی به هندوستان رسیدی و از جنگل های سبز و خرّم طوطیان دیدن کردی سلام مرا به ایشان برسانی و بگویی : طوطی من از شما راهنمایی میخواهد و پیغام داده است که شرط دوستی این است که از من یادی بکنید، من هم میخواه مثل شما خوشحال باشم -کی روا باشد که من در بند سخت … گر شما در سبزگاری بر درخت-»
همین پیغام مرا برسان و جواب آن را بیاور، دیگر چیزی نمیخواهم.
مرد بازرگان خواهش طوطی را هم پذیرفت و آن را یادداشت کرد و قول داد که پیغام او را برساند و جواب طوطیان هند را بیاورد.
وقتی بازرگان به هندوستان رسید روزی سوار بر اسب برای تماشا به جنگل رفت و چند طوطی خوش رنگ و خوش آوازی را دید که در سبزه ها و روی درختان به شادمانی پرواز میکنند، بازگان به یاد پیغام طوطی افتاد، اسب خود را نگه داشت و طوطیان را صدا زد و پیغام را رسانید و پرسید:
چه جوابی به طوطی خودم بدهم؟
همین که حرف او به پایان رسید یکی از طوطی ها بر خود لرزید و از بالای درخت بر زمین افتاد و بیهوش شد. طوطی های دیگر هم ساکت شدند و هیچ جواب ندادن! مرد بازرگان تعجب کرد و برای اینکه پیغامی از آنها بگیرد دوباره گفت:
ای طوطیان آخر طوطی من هم از جنس شماست و منتظر جواب شماست، جوابی به پیغام او بدهید.
باز هم یک طوطی دیگر بر خود لرزید و از درخت افتاد و باقی طوطیان هم ساکت ماندند و هیچ نگفتند. بازرگان از این کار پشیمان شد و در دل خود را سرزنش کرد و گفت:
عجب کاری کردم! شرح غم طوطی را گفتم و باعث مرگ این طوطی ها شدم؛ من که نمیدانستم، شاید این طوطی ها با طوطی من خویشی دارند. از فراق و یاد او بیهوش شدند و از غم او حرف زدن از یادشان رفته است.
ولی کار از کار گذشته بود. ناچار بازرگان با تأسف بسیار از آنجا گذشت. بعد از گردش و سفر خرید و فروش های خود را انجام داد و با سود فراوان و سوغاتی هایی که خریده بود به شهر برگشت و ارمغان ها را به نزدیکان و اهل خانه بخشید و به دیدار طوطی خود رفت.
طوطی گفت:
ای دوست عزیز برای همه ارمغانی آوردی، خبر خوشی که قرار بود برای من بیاوری کو؟ با طوطی ها چه گفتی و آنها چه جواب دادند؟
بازرگان گفت:
ای طوطی عزیز! من پیغام تو را رساندم اما ا این کار پشیمان شدم، اگر میدانستم این طور میشود از رساندن پیغام میگذشتم چون آنها از حرف های من غمگین شدند و هیچ جوابی هم ندادند.
طوطی گفت:
این که نمیشود، من طوطی هارا میشناسم، غیر ممکن است جواب ندهند. طوطی از آدم ها باصفاتر و باوفاترند. اگر پیغام مرا رسانده باشی حتماً جواب دادهاند.
بازرگان گفت:
همین است که گفتم ولی بهتر است از این مطلب بگذریم، در عوض هر چه دلت میخواهد برایت فراهم میکنم.
طوطی گفت:
من دیگر هیچ نمیخواهم جز اینکه میخواهم بدانم طوطی ها وقتی پیغام مرا شنیدند چه گفتند و چه کردند؟
بازرگان گفت:
حالا که اصرار داری بدان که طوطی های اصلاً حرفی نزدند ولی وقتی پیغام تو را رساندم و شکایت های تورا گفتم و شعرت را برایشان خواندم یکی از طوطی های هند بعد از شنیدن پیغام تو حالش دگرگون شد از بسیاری اندوه بر خود لرزید و از شاخ به زمین افتاد و دیگران هم هیچ نگفتند. ناچار دوباره حرف خود را تکرار کردم و جواب خواستم. باز هم یکی دیگر از طوطیان بیهوش شد و بر زمین افتاد، وقتی دیدم جواب نمیدهند از کار خود پشیمان شدم که باعث مرگ آن طوطی شدم.من نمیدانم ولی این را میدانم که هیچ یک حرفی نزدند که چیزی از آن فهمیده شود.
همین که حرف بازرگان به اینجا رسید طوطی از کار همنوعان خود آگاه شد او هم جیغ کشید و بر خود لرزید و بیهوش شد و در قفس افتاد.
بازرگان از دیدن این منظره بیشتر غمگین شد و نمیدانست چه شده ولی در هر حال طوطی مرده بود و غم و غصه بازرگان بی نتیجه بود. ناچار بازرگان در قفس را باز کرد و دید اثری از زندگی در طوطی نیست، بند از پایش باز کرد و طوطی را روی علف ها انداخت و از این پیام و نتیجه آن پشیمان و غمگین بود.
اما بشنوید از طوطی!!
طوطی همین که خود را از قفس آزاد یافت زود پر و بال زد و پرواز کرد و بر شاخ درخت نشست. بازرگان از این وضع دچار تعجب شد، سر بالا کرد و از طوطی پرسید:
این چه حالیست که میبینم؟ چرا اینطور شد؟ حالا که بالای درخت هستی و هر وقت که میخواهی میتوانی پرواز کنی باید من هم بفهمم که این نیرنگ را از کجا یاد گرفتی، من پیغام را به تو رساندم پس تو هم باید راست بگویی.
طوطی گفت:
بله! شما آدمها از نصیحت پند نمیگیرید، از آن همه گفتار ها که میشنوید و در کتاب ها میخوانید بهره نمیبرید، ولی ما طوطی ها زبان عمل را از زبان حرف بهتر میفهمیم و پند میگیریم. چون مرد خوبی هستی و پیغام مرا درست رساندی و جواب مرا درست آوردی من هم به تو راست میگویم. من در پیغام خود شرح گفتاری را گفتم و راه چاره را از طوطیان هند خواستم. آنها هم به من درس عملی دادند؛ یکی اینکه همه سکوت کردند و به من فهماندند که علت گرفتاری من شیرین زبانی من است و راه چاره را در سکوت دانستند، دیگر اینکه یکی دوتا از طوطیان بیهوش شدند و این هم جواب بود و درس عملی بود. آنها گفتند : تا دانه باشی مرغ تورا میخورد؛ تا شکار باشی شکارچی ها قصد تو میکنند ، حالا که چنگ و دندان نداری و در قفس گرفتاری باید بی فایده باشی و افتاده باشی و بی زبان و بیهوش و ناتوان تا طمع از تو ببرند و آن وقت آزاد میشوی». طاووس از زیبایی خود در بند است و طوطی از زیبایی خود و زیبایی و شیرین زبانی بلای جان من بود، طوطیان هند به من گفتند:
باید خاموش باشی و هیچ باشی …. تا دوباره زنده شوی و آزاد باشی»
این درس عملی بود که به من دادند، حالا میبینی که من هم آن را عمل کردم و اکنون آزادم.
طوطی این را گفت و پرواز کرد و رفت….
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
کفاش ماهری بود که هر نوع کفشی رو میدوخت و تعمیر میکرد. اما مشتری زیادی نداشت. چون چندتا کفاش دیگه هم بودند که خیلی از کارشون تعریف میکردند به همین دلیل مردم از اونا کفش میخریدن. همسر کفاش از این بابت خیلی ناراحت بود و میگفت: تو هم از کار خودت تعریف کن تا مشتریای زیادی داشته باشی. اما کفاش جواب میداد: کارخوب کردن که دیگه تعریف نداره. روزها میگذشت مشتریای مرد کفاش. کم و کمتر میشدن تا اینکه هیچکس به مغازهی کفاشی اون نمیاومد مرد بیکار شده بود. روزها کنار پنجره دکانش میشست و بیرون نگاه میکرد. یک روز کفاش سه نفر دید که قد خیلی کوتاهی داشتن اونا لباسهای عجیب و غریبی پوشیده بودن. کفاش با تعجب به اونا نگاه کرد. سه تا کوچلو بازی میکردن و از این طرف به اون طرف میدویدن. با اینکه هوا خیلی سرد بود و معلوم بود مردای کوچیکم از سرما یخ زدن اما با این حال شاد بودن، اونا گاه گاهی به پای خودشون نگاهی میکردن و دوباره بازم سرگرم بازیشون میشدن در این موقع چشم کفاش به پاهای اونا افتاد. اونا کفش نداشتن. مرد کفاش ناراحت شد و دلش سوخت تصمیم گرفت برای اونها کفش بدوزه اما اندازه پاشون نمیدونست. پس اونا رو صدا کرد ولی اونا از صدا ترسیدن و پا به فرار گذاشتن . کفاش از اینکه اونها رو ترسونده بود ناراحت شده و به دنبال اونها رفت تا ببینه کجا رفتن.
اما اونها ناپدید شده بودن، ناگهان چشمش به جای پای اونها افتاد، خوشحال شد و جا پاها رو اندازه گرفت و به مغازه رفت و شروع به کار کرد.
دو روز طول کشید تا کفشها آماده شد.روز سوم کفشها کنار بوته گل سرخ در جلوی مغازش گذاشت.سه تا کوچلو اومدن به اطراف خودشون نگاه کردن و دوباره مشغول بازی شدن. یکی از اونها کفشو دید و فریادی زد و دو نفر دیگر هم باخبر کرد. سه تا مرد کوچلو کفشها رو پوشیدن و با خوشحالی دویدن. اما کفشها بزرگ بود و باعث میشد که اونها زمین بخورن. اونها غمگین شدن کفشها رو بیرون اوردن و به یک کناری انداختن. کفاش تعجب کرد و اونا رو صدا کرد تا اندازهی دقیق پاهاشون بگیره اما اونا دوباره ترسیدن و فرار کردن. مرد کفاش رفت و کفش ها رو برداشت و به مغازه اومد و شروع کرد به دوختن کفشهای به اندازه یک انگشت. دو روز بعد کفشها آماده شد. دوباره اونها رو تو باغچه گذاشت و منتظر موند سرکله سه کوچلو دوباره پیدا شد اونها تا کفشها رو دیدن با خوشحالی کفشها رو به پاشون کردن. کفشا ئرست اندازه پاشون بود اونها تا عصر دوییدن و بازی کردن. روز بعد مرد کفاش صدایی شنید که در شهر فریاد میزد:
آی مردم یک لنگه کفش ابریشمی شاهزاده خانم گم شده هرکس بتونه کفشی بدوزه که کاملا شبیه اون باشه یک کیسه پول طلا جایزه خواهد گرفت.
مرد کفاش وقتی این حرفو شنید خوشحال شد و پیش خودش فکر کرد که حتما میتونه اون کفش بدوزه؛ اون به طرف قصر راه افتاد وقتی به قصر رسید اندازه پای شاهزاده خانم گرفت و به اون قول داد که خیلی زود کفششو بدوزه برگشت و مشغول کار شد تا نیمههای شب کارش تموم شد خواست استراحتی بکنه که خیلی زود خوابش برد. از بخت بد اون شب ا به مغازهی اون اومدن و تموم کفشها رو ین صبح روز بعد وقتی کفاش از خواب بیدار شد و به سراغ کفش شاهزاده خانم رفت. دید که کفشی در کار نیست و فهمید چه اتفاقی افتاده از ناراحتی نالهای کرد و با خودش گفت:
ای بابا حالا من چطوری میتونم به قولی که دادم عمل کنم.اَه.
در این فکر بود که صدایی از کنار پنجره شنید؛ سه تا کوچولو بودن که به کفاش نگاه میکردن.
یکی از اونها گفت: ای کفاش مهربون ما رو به مغازت ببر وسیلههای کار کفاشی به ما نشون بده. خودتم با خیال راحت استراحت کن ما همه چیز درست میکنیم. مرد کفاش تعجب کرد. ولی بعدش قبول کرد سه تا کوچلو خیلی زود به مغازه رفتن و مشغول کار شدن. تا بعد از ظهر هم یک کفش خیلی زیبا دوختن. کفاش خیلی خوشحال شد گفت:
هههههـهمن چطور میتونم از شما تشکر کنم. تو برای ما کفشای خیلی خوبی دوختی پای ما رو از سرما نجات دادی. ما هم باید این کار تو رو جبران میکردیم. حالا زود این کفشها رو به قصر ببر و به شاهزاده خانم بده که منتظرته .بدو بدو. برو.
مرد بار دیگه از اونا تشکر کرد. با کفش به طرف قصر رفت. تمام کفاشهای شهر اونجا بودن هر کدوم یک کفش برای شاهزاده خانم دوخته بودن اما شاهزاده خانم هیچکدوم اونا رو نپسندید سرانجام نوبت مرد کفاش شده بود و کفش به پای شاهزاده خانم کرد.کفش درست اندازهی پای شاهزاده خانم بود. شاهزاده خانم از خوشجالی فریاد کشید: آه خدایمن عجب کفش خوشکلیه.حالا شاه وقتی خوشحالی دخترشو دید به کفاش گفت: آفرین تو کفاش بسیار ماهری هستی از این به بعد تو کفاش مخصوص خانوادهی پادشاه خواهی بود.و بعد هم دستور داد تا به کفاش یک کیسه پول و طلا بدن. کفاش خیلی خوشجال شده بود. اون دوست داشت یکبار دیگه اون سه تا کوچلو رو ببینه و از اونا تشکر کنه. چون اونا باعث خوشبختی اون شده بودن اما دیگه هرگز اون سه تا کوچلو ندید ولی هیچوقتم مهربونی اون سه تا رو فراموش نکرد.
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کوتاه کودکانه
خلاصه داستان کودکانه
داستان های کودکانه
مهد کودک دوزبانه باغ گلشن در نیاوران از بهترین و جدید ترین مهدکودک های شمال تهران است مربیان این مهدکودک همگی افرادی با مدارک بین المللی هستند.
با استخدام مربیان خارجی از کشورهای مختلف اروپایی و آسیایی، بهترین کادر مربیان مهدکودک برای ارائه خدمات نوین و بی نظیر گرد هم آورده شده است.
برای آشنایی بیشتر با مهدکودک باغ گلشن پیشنهاد می کنیم با ما همراه باشید.
به کارگیری مربیان خارجی به همراه روش کاری اسکوپ از مدرن ترین روش های آموزشی کودکان فضای مهدکودک را بسیار پرنشاط و متنوع کرده است.
مهدکودک باغ گلشن در چند سال فعالیت خود، کاندیدای دریافت ۴ جایزه بین المللی و داخلی، از منظر فضای بازی و آموزشی مناسب کودک بوده است.
برای دریافت اطلاعات بیشتر پیشنهاد می کنیم با مهدکودک باغ گلشن تماس گرفته یا پروفایل آن ها بر روی وب سایت رادیو کودک را مشاهده کنید تا هم مصاحبه مدیریت این مهدکودک را گوش کنید هم گالری تصاویر مرتبط با مهدکودک را مشاهده کنید.
در این قسمت می توانید نام مربیان مهدکودک باغ گلشن را مشاهده کنید.
نام مربی: مری اوونو
ملیت: فرانسوی
تحصیلات: لیسانس آموزش زبان انگلیسی
تخصص: مربی آموزش زبان انگلیسی و فرانسه با متد ESL و style and context به کودکان با ۱۰ سال سابقه
نام مربی: تیما نابوک
ملیت: انگلیسی ُ مصری
تحصیلات: لیسانس آموزش زبان پیش از دبستان
تخصص: مربی ثابت و آموزش انگلیسی با بازی به کودکان با ۵ سال سابقه
نام مربی: جیسون نابوک
ملیت: انگلیسی ُ مصری
تحصیلات: لیسانس آی تی
تخصص: آموزش ساخت پکیج های لگو و پاذلهای چوبی و رباتیک هوشمند مخصوص کودکان با ۶ سال سابقه (مربی کارگاه رباتیک و لگو و پاذل چوبی)
نام مربی: بنیتا اشرف زاده
تحصیلات: فوق لیسانس نقاشی و تصویرگری کودکان از دانشگاه بین المللی ریودوژانیرو
تخصص: مربی کارگاه نقاشی و کلاژ و نقاشی دیواری به کودکان با ۸ سال سابقه در ایران و خارج از ایران (مربی کارگاه و آتلیه نقاشی)
برای مشاهده مربیان بیشتر به صفحه مهدکودک باغ گلشن در نیاوران مراجعه کنید.
مهدکودک باغ گلشن در نیاوران
در این قسمت نیز به میتوانید قسمتی از مصاحبه با مدیر مهدکودک باغ را مطالعه نمائید.
مهدکودک کی تأسیس شده است؟
سال ۱۳۹۶
مجوز از سازمان بهزیستی زیر بنای مهد چقدر هست و ظرفیت مجاز مهدکودک چقدر است؟
مهدکودک ۱۰۰۰ متر زیر بنا دارد و ظرفیت ۱۱۰ نفر کودک را در ۱۲ کلاس آموزشی دارا میباشد.
برنامه کلی و متد آموزشی مهد در هر رده سنی به چه صورت میباشد؟
سیستم آموزشی مهد بر پایه سیستم های اسکوپ میباشد که جدیدترین سیستم آموزشی در امریکا و اروپاست که برای رده های سنی مختلف تجهیزات لازم آموزشی متفاوت در نظر گرفته شده است .
چقدر به آموزش زبان انگلیسی در مهد پرداخته شده است ؟
مربیهای زبان مهدگلشن کاملا غیر ایرانی و نیتیو هستند و در تمامی کلاسها از صبح تا عصر حضور دارند و تمامی آموزشها به صورت کاملا دو زبانه انجام میشود .
آیا پذیرش زیر ۲.۵ سال هم دارید؟ و چه برنامه ای برای این کودکان در نظر گرفته شده است ؟
بله کودکان از ۱ تا ۲.۵ سال هم در مهد پذیرش میشنود و برنامه های آموزشی و بازی خاص و ویژه ای برای این کودکان در نظر گرفته شده است .
کارگاه مادر و کودک بسیار مجهز با مربیهای حرفه ای جهت کودکان ۶ ماه تا ۳ سال هم در مهد برگزار میشود .
آیا پذیرش پیش دبستانی هم انجام میدهید؟
بله
آیا جایی برای بچهٔ من دارید؟
بله هر گروه سنی دو تا سه نفر ظرفیت خالی هست.
ساعات کار شما به چه شکل است؟
ساعت ٧.۳۰ صبح تا ۱۸ عصر و پنجشنبه ها تعطیل
شرایط صبحانه و ناهار به چه صورت میباشد و آیا فضای مجزایی برای غذاخوری وجود دارد ؟
فضای غذاخوری با تجهیزات کامل مجزا میباشد . ناهار سلف سرویس و صبحانه هتلینگ با انتخاب آزاد منو در اختیار کودکان قرار میگیرد . ظروف استفاده شده همگی از ظروف چینی نشکن انتخاب شده است و از ظروف پلاستیکی و استیل استفاده نمیشود .
آیا به غیر از آموزشهای روتین مهد کارگاههای تخصصی و فوق برنامه هم در مهد برگزار میشود؟
بله انواع کارگاههای تخصصی مثل نقاشی . موسیقی. رباتیک . چرتکه .سفالگری .اوریگامی . آموزش لگو ژیمناستیک باله صخره نوردی قصه خوانی و نمایش عروسکی مسافرت خانوادگی . جشنها و تولدها و در مهد برگزار میشود .
ادامه مصاحبه را می توانید از طریق لینک زیر مطالعه بفرمائید.
مهدکودک باغ گلشن در نیاوران |
بهترین مهدکودک نیاوران |
لیست بهترین مهدکودک های ستاره دار تهران
علت و درمان لکنت زبان ناگهانی در کودکان مسئله ای ویژه برای خانواده ها است زیرا این نوع لکنت حادثه ای بوده و متداول ترین نوع لکنت زبان در کودکان است.
پاسخ به این پرسش از 2 طریق قابل بیان است. اولین روش توضیح مختصری درباره لکنت زبان ناگهانی و دومین روش مصاحبه ای با افراد صاحب نظر در این زمینه است.
در این قسمت پیشنهاد می کنیم ابتدا به ساکن برای احاطه بیشتر بر روی مسئله لکنت زبان مطلب زیر را مطالعه کنید و سپس به این مطلب بازگشته و مطالعه خود را از سر بگیرید.
بیشتر بخوانید: لکنت زبان در کودکان و بزرگسالان + علائم لکنت زبان
لکنت زبان ناگهانی در کودکان بیشتر ریشه ترس و وحشت ناگهانی دارد به دلیل وقوع ناگهانی درمان آن نیز بصورت ناگهانی خواهد بود.
این نوع لکنت زبان اصولا بعد از یک حادثه ترسناک مثل تصادف یا تحدیدات جنسی حادث می شود.
این پدیده برای دوران کودکی است اما در بزرگسالی نیز می تواند اتفاق بیفتد. برای مثال خانمی که در همین مطلب برای ما کامنت گذاشته بودند، ایشون سر یک شوخی ترسناک ناگهانی دچار ضعف اعصاب و لکنت زبان شده اند.
اختلال های لکنت زبان می تواند ماه ها یا سال ها در افراد باقی بماند البته که این موضوع به دلیل زودگذر بودن آن مسئله نگران کننده ای برای والدین نیست که در بسیاری از مواقع بدون نیاز به مراجعه به متخصص بهبود در کودک حادث می شود.
اما نکته اساسی این است که با توجه به نوع برخورد اشتباه والدین یک لکنت زبان می تواند در کودک باعث کاهش اعتماد به نفس شده و تا سال ها در کودک باقی بماند و یا شاید بصورت مادام العمر گریبان گیر او شود.
این اختلال می تواند در مدرسه یا محیط کار برای فرد مورد نظر ایجاد مشکل بکند.
همیشه رویکرد رادیوکودک در درمان اختلالات کودکان خانواده ها و نحوه برخورد آن ها با این مسئله بوده است.
بسیار مثال های متعهدد زده شده که یک اختلال ساده در کودکان مثل تمرکز از طرف والدین نامطلع به یک معذل تبدیل شده است.
دانش و اطلاعات کافی والدین و احاطه آن ها به درمان کودک خود می تواند کمک شایانی به درمان کودک در مسیر درست بکند.
همانطوری که اشاره شد لکنت زبان ناگهانی در کودکان نیز به تدریج و با درمان درست خانواده ها برطرف خواهد شد. در این قسمت ما به معرفی چند باید و نباید ساده در ارتباط با خانواده ها بسنده می کنیم.
علت و درمان لکنت زبان ناشی از ترس در کودکان
در وب سایت رادیوکودک، همیشه تاکید بر درمان های بدون دارو داریم، درمان های بدون دارو همیشه دوام و موفقیت بیشتر، وابستگی و بازگشت کمتری نسبت به باقی روش های درمانی دارند.
درمان های دارویی گیاهی و غیر گیاهی همیشه آخرین پیشنهاد ما برای بحث درمان هستند
پس برای پیشبرد بهتر پاسخ به سوال "درمان لکنت زبان" پیشنهاد می کنیم ابتدا مقاله زیر را مطالعه بفرمائید.
بیشتر بدانید: لکنت زبان در کودکان و بزرگسالان + علائم لکنت زبان
تابحال هیچ درمان درست و مناسب سنتی برای درمان لکنت زبان گزارش نشده است. پس هر نوع روش درمان سنتی ای قطعا بر روی افراد مختلف تاثیر مختلف دارد.
با این پیش فرض شما را به مطالعه مقاله تاثیر طب سنتی بر لکنت زبان دعوت می کنیم.
طب سنتی متعقد است سردی می تواند باعث سستی و شل شدن عضلات شده و لکنت زبان در افراد مخصوصا کودکان را تشدید می کند که برای این مورد مثال های نقضی فراوانی پیدا شده است، یعنی افراد در دوره مصرف لبنیات تاثیر مثبت یا منفی ای در بهبود لکنت زبان خود ندیده اند.
با توجه به تاثیر مختلف درمان طب سنتی وما نمی توان این روش را رد یا تائید کرد.
در طب سنتی، میوه انار بسیار سفارش شده است، این میوه آنتی اکسیدان قوی می باشد.
در طب سنتی اکیدا توصیه شده است که به کودکانی که لکنت زبان دارند تا قبل از دو سالگی روزانه یک قاشق آب انار داده شود همچنین، خوردن روزانه یک لیوان آب انار برای افراد بزرگسالی که دچار لکنت زبان هستند، مفید است.
طب سنتی میوه موز را عامل اصلی یبوست و لکنت زبان قبل از دوسالگی می داند. البته در مقالات بسیاری بر استفاده از موز در کودکان تائید شده است اما باز می توان گفت که تاثیر موز از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. تکامل آنزیم های گوارشی در کودکان کمتر از 2 سال می تواند یکی از عامل های تعیین کننده بر تاثیر موز بر لکنت زبان کودکان است.
طب سنتی تاکید دارد که افراد از خوردن خوراکی های سرد مزاج،/ بصورت افراطی دوری کنند در قسمت زیر می توانید لیست تمام خوراکی های سرد و تر را مشاهده نمائید.
میوه ها و دانه های سرد و تر
میوه و دانه های سرد و خشک
غذاهای سرد و تر
غذاهای سرد و خشک
همه موارد بیان شده بالا از دلایل شل شدگی عضلات صورت و تکرار لکنت زبان در کودکان است.
در این قسمت این سوال ایجاد می شود که آیا مصرف سردی همیشه مشکل زا خواهد بود؟
در طب سنتی همیشه تاکید شده در مصرف خوراکی های سرد و گرم تعادل برقرار شود.
برای درمان لکنت زبان طب سنتی 3 نسخه گیاهی را نیز پیشنهاد می دهد که در این قسمت آن ها را ذکر می کنیم.
100 گرم نبات با 25 گرم عاقرقرها بصورت کامل بسابید. ماده بدست آمده را بصورت کامل دم کنید و دم کرده مربوطه را در یخچال نگه داری کنید و هر روز یک قاشق چایخوری از آن را به کودک دارای اختلال لکنت بدهید.
25 گرم دانه برگ زبان گنجشک را با مقداری نبات نیم کوب کنید و به مدت یک ساعت دم نمائید. دم کرده مربوطه را نگه دارید و در هر وعده غذایی یک قاشق چایخوری از این دمنوش را میل نمائید.
نظر بسیار از افراد برای درمان لکنت زبان در کودکانشان بیشتر با این نسخه مسیر شده است.
10 گرم عاقرقرها، 10 گرم تخم خرفه، 5 گرم زبان گنجشک را با هم سائیده کنید و سپس با 75 گرم مویز بدون هسته بسابید تا خمیری بدست آید.
خمیر بدست آورده را بصورت لوله کرده در آورید و در انتها بصورت تکه قرص آن را در جای خشک و خنک نگه دارید و هر روز 1 عدد از این قرص ها را مصرف نمائید.
عاقرقرها گیاهی است علفی و چند ساله شبیه بابونه است. منشاء اصلی عاقرقرها، الجزیره و آفریقای شمالی بوده و از آنجا به نقاط گرم و معتدل زمین مانند آسیا و آفریقا راه یافته است.
ریشه عاقرقرها راست به طول ۲۵–۲۰ سانتیمتر و به ضخامت یک انگشت و با انشعابات زیادی است.
قسمت مورد استفاده این گیاه ریشه آن است که به صورت قطعاتی به اندازه ۱۰–۸ سانتی متر و قطر ۵/. سانتی متر به بازار عرضه می شد.
بوی آن معطر و محرک مخاط بینی و طعم آن تند، سوزنده و ناپسند است.
در بعضی منابع، بخاطر خواص بسیار نزدیک این گیاه با ریشه طرخون کوهی، این گیاه را به اشتباه با آن یکی دانستهاند.
گل های آن در تابستان و در دو گونه روی ساقه ظاهر میشود.
منبع: عصر ایران
درمان لکنت زبان کودکان با داروی گیاهی در طب سنتی
پاسخ محکمی برای این پرسش مطرح نشده است اما طب سنتی با مطالعاتی که انجام داده است توانسته چند راه درمان برای افراد دچار لکنت زبان را پیدا کنند.
البته نکته قابل ذکر این است که تمام دانش طب سنتی ایرانی برگرفته از تجربه و آزمون است و از فردی به فرد دیگر می تواند تاثیر متفاوتی داشته باشد پس تاکید می کنیم این مقاله را به هیچ عنوان منبع درمان شخصی با کودک خود قرار ندهید.
در این مقاله ما دو روش موافق و مخالف تاثیر تغذیه بر لکنت زبان را بیان می کنیم.
در رژیم غذایی و برنامه روزانه فرد دارای لکنت باید دقت و نظم کافی را اعمال کرد چرا که مطالعات نشان داده طبع سرد برای افراد دچار لکنت مشکلساز می شود بنابراین مشاوره با متخصص تغذیه در این زمینه کمککننده خواهد بود.
دکتر فرهمندپور یکی از درمانگران حوزه لکنت زبان در سایت نی نی نما با پرسش این سوال، بحث مربوطه به تاثیر تغذیه بر کودکان را بسط می دهند.
مطالعات کدام یک از محققان نشان داده که خوردن خوراکی های طبع سرد برای افراد لکنت دار مضر است؟!
نباید اجازه داد چنین دیدگاه های بی منطق و زیانباری رایج شود؛ زیرا بیان آنها از زبان یک گفتار درمان، نه تنها به موقعیت متزل درمان این عارضه آسیب می رساند، که متخصصان تغذیه را به جمع مدعیان درمان لکنت ترغیب می کند و این نکته خسارات سنگینی به درمانجویان وارد می سازد. من در این مورد تحقیق کرده ام و دلایل معتبری وجود دارد که نشان می دهد: لکنت زبان هیچ ارتباطی با تغذیه انسان ندارد.
بسیاری از دوستان گروه درمان در جلسات مقدماتی اعلام می کردند که به منظور کاهش لکنت، غذاهای با طبع سرد نمی خورند از آنها می خواستم به تدریج به مصرف خوراکی های دلخواه خود روی آورند.
در تحقیقی جوانی 10 سال از خوردن ماست و لبنیات که طبع سردی داشته محروم شده بود و پس از مراجعه به درمانگر خود به مرور شروع به خوردن لبنیات کرده بود که نشان داد هیچ تاثیری در لکنت زبان این پسر پیش نیامده بود.
گروه اول: غذاهای طبع سرد باعث افزایش لکنت و غذاهای طبع گرم باعث کاهش لکنت زبان می شود.
اغلب دوستان تازه وارد در گروه درمان بر این باورند که هنگام مصرف غذاهای طبع سرد، بر لکنت آنان افزوده می گردد؛ و برعکس، با مصرف غذاهای طبع گرم، کاهش می یابد. دیدگاه تمامی این دوستان بعد از کسب توانایی های نسبی در گروه درمان، به کلی دگرگون می شود و رفته رفته به گروه سوم می پیوندند.
گروه دوم: سردی باعث کاهش لکنت و گرمی باعث افزایش لکنت زبان می شود.
تعداد کمی هم معتقدند بعد از خوردن غذاهای طبع گرم گفتار آنها آشفته تر می شود و با نخوردن آن ها وضعیت لکنت زبانشان بهتر می شود.
این افراد کسانی هستند که تاثیر غذاهای طبع سرد و گرم را بر لکنت زبان، به طور وارونه متوجه شده اند و طبق آن شرطی شده اند.
به این مفهوم که در ذهن این افراد، انسان هنگام خوردن سردی هایی مانند ماست و آلو، دچار بی حالی و شل شدگی عضلات می شود و در نتیجه کمتر احتمال اسپاسم و لکنت می رود و برعکس. به این طریق آنها کاملا برعکس گروه اول شرطی می شوند.
گروه سوم: مصرف سردی و گرمی هیچ تاثیری در احساس آن ها ندارد.
تعدادی از افراد هم سردی و گرمی غذاها را بررسی کرده و با دلایل زیر ادعای بی تاثیری می کنند:
بصورت کلی درمانگران لکنت زبان از تاثیر تغذیه بر لکنت زبان صرف نظر کرده اند و برای درمان آن به نکات زیر تاکید فراوان دارند پس در صورتی که کودک شما 5 سالش تمام شده و لکنت زبان دارد، موارد زیر میتواند در حل مسئله به شما کمک کند:
نتیجه گیری: تابحال هیچ روش علمی درست و مناسبی برای درمان لکنت زبان در کودکان یافت نشده است پس هر نوع روش درمانی ای تجربی و قطعا تاثیر آن از فردی به فردی دیگر متفاوت است.
طب سنتی متعقد است سردی می تواند باعث شل شدن عضلات شده و لکنت زبان در افراد مخصوصا کودکان را تشدید کند که برای این مورد مثال های نقضی فراوانی پیدا شده است.
در نتیجه روش های درمانی طب سنتی از فردی به فرد دیگر متفاوت است پس وما این روش ها تائید را رد نمی شوند.
به کودکانی که لکنت زبان دارند تا قبل از دو سالگی روزانه یک قاشق آب انار داده شود. همچنین، خوردن روزانه یک لیوان آب انار برای افراد بزرگسالی که دچار لکنت زبان هستند، مفید است.
طب سنتی یبوست و لکنت زبان را از عوارض خوردن زیاد موز تا قبل دو سالگی برای کودکان می داند.
در طب سنتی از دلایل لکنت زبان می توان به لبنیات اشاره کرد، دوغ، شیر، ماست، پنیر و . همگی از دلایل شل شدگی در عضلات صورت و تکرار لکنت زبان در کودکان است.
برای درمان لکنت زبان طب سنتی 3 نسخه گیاهی را نیز پیشنهاد می دهد که در این قسمت آن ها را ذکر می کنیم.
100 گرم نبات با 25 گرم عاقرقرها سابیده و هر روز یک قاشق چایخوری دم کرده و میل نمائید.
25 گرم دانه برگ زبان گنجشک را با مقداری نبات نیم کوب کنید و به مدت یک ساعت دم نمائید در هر وعده غذایی یک قاشق چایخوری از این دمنوش را میل نمائید.
این نسخه از بهترین روش های درمان لکنت زبان در کودکان است که تابدین لحظه افراد از آن نتیجه گرفته اند.
10 گرم عاقرقرها، 10 گرم تخم خرفه، 5 گرم زبان گنجشک را با هم سائیده کنید و سپس با 75 گرم مویز بدون هسته بسابید تا خمیری بدست آید.
خمیر بدست آمده را به شکل لوله خودکار کنید و آن را برش بزنید تا شبیه قرص شود.
این قرص ها را در جای خشک و خنک نگه داشته و هر روز یک عدد از آن ها را مصرف نمائید.
عاقرقرها گیاهی است علفی و چند ساله که بلندی ساقه اش به حدود ۲۰ سانتیمتر میرسد. این گیاه شبیه بابونه میباشد. منشاء اصلی آن الجزیره و آفریقای شمالی بوده و از آنجا به نقاط گرم و معتدل زمین مانند آسیا و آفریقا راه یافتهاست. ریشه آن راست به طول ۲۵–۲۰ سانتیمتر و به ضخامت یک انگشت و با انشعابات زیادی است. این ریشه طعم سوزنی دارد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریشه آن است که به صورت قطعاتی به اندازه۱۰–۸ سانتیمتر و قطر۵/. سانتیمتر به بازار عرضه میشد. بوی آن معطر و محرک مخاط بینی و طعم آن تند، سوزنده و ناپسند است.
در بعضی منابع، بخاطر خواص بسیار نزدیک این گیاه با ریشه طرخون کوهی، این گیاه را به اشتباه با آن یکی دانستهاند. عاقرقرحا، گیاهی است علفی، کوتاه، که ارتفاع آن به یک وجب هم نمیرسد، جند ساله و شبیه بابونه. برگهای آن بریدگیهای عمیق دارد و پوشیده از کرک است. گلهای آن در تابستان و در دو گونه روی ساقه ظاهر میشود.
عاقرقرحا ریشه گیاهى از خانواده Compositae، است، علفى و چندساله و خیلى کوتاه، بلندى عاقرقرحا از یک وجب هم کمتر است و شبیه بابونه مى باشد. برگهاى عاقرقرحا داراى بریدگىهاى عمیق و باریک و پوشیده از کرک است. طبق گل آنکه در تابستان ظاهر مىشود نسبتا بزرگ است، عاقرقرحا دو نوع گل دارد، گلهاى با لوله زردرنگ و گلهاى زبانهاى و ماده آن روى آنها سفید و زیر گلها بنفش است. ریشه عاقرقرحا دراز به طول بیست تا بیست و پنج سانتیمتر و به ضخامت حدود یک انگشت مىباشد و طعم عاقرقرحا سوزاننده زبان و گرم است. این گیاه بومى آفریقاى شمالى و الجزیره مىباشد و در سایر مناطق از قبیل هند، جنوب اروپا و اسپانیا نیز انتشار دارد. نوع آفریقاى شمالى آنکه در الجزیره مىروید از نوع هندى آن مرغوبتر است.
منبع اول: نی نی نما مصاحبه با دکتر فرهمند
منبع دوم: میوه های ممنوعه در لکنت زبان - مهرنیوز
غذاهای مضر برای لکنت زبان در کودکان
اختلال لکنت یا کندی زبان در جایی پیش میآید که دستگاههای تکلم انسان دچار پارهای از تشنجها است؛ از اینرو ادای کلمات ناگهان به مانع برخورد میکند و پیوسته مکثی در میان صحبت روی میدهد. به هنگام چنین رویدادی معمولاً انسان حرفی را که روی آن مکث ایجاد شدهاست، چندبار تکرار میکند.
حدود ۱۰ درصد کودکان در سنین قبل از دبستان و بین ۲ تا ۶ سالگی به لکنت زبان مبتلا هستند.
درمانگران لکنت زبان می گویند، لکنت زبان زمانی پدید میآید که در جریان طبیعی گفتار وقفهای ناگهانی و غیر طبیعی ایجاد شود و در صورتی که کودک لکنت زبان خود را به عنوان یک اختلال بپذیرد، فرآیند درمان سریع تر صورت میگیرد. اگر علت ایجاد لکنت در کودکان شناخته شود، درمان بهتری صورت میگیرد زیرا گاه ترس و گاه ناراحتی های روانی عامل لکنت زبان است.
لکنت در همه کودکان به یک شکل نیست. در گروهی از کودکان لکنت همراه با اضطراب، فشارهای عصبی، تیک های جسمانی، تغییر حالات چهره و حتی گریه است و در گروهی دیگر، لکنت موجب ناتوانایی های شدید ارتباطی می شود.
ترس عامل ایجاد لکنت زبان نیست، فقط باعث می شود لکنت زبان کودک عیان شود، استرس نیز علت لکنت نیست و تنها آن را تشدید میکند.
چهار علت برای لکنت شناخته شده و در این بین ژنتیک عاملی است که ۶۰ درصد از افراد را دچار این اختلال میکند البته نباید از کودکانی که تاخیر گفتار یا رشدی دارند نیز گذشت، آنها هم از مستعدترین افراد برای لکنت زبان هستند.
در این قسمت ما به معرفی چندین نوع لکنت زبان در افراد می پردازیم، هر کدام را توضیح داده و درباره موارد آنها صحبت می کنیم.
لکنت ارتباطی با هوش ندارد؛ این را فراموش نکیند فردی که لکنت دارد فردی کم هوش نیست. همچنین باید بدانید که هیچ درمان معجزه آسا و یک شبهای برای لکنت وجود ندارد، لکنت قابل درمان است اما درمان لکنت در سنین پایین، موثر و پایدار است.
شروع لکنت به طور شایع در سنین 7- 2 سالگی است. معمولاً بعد از 12 سالگی ابتلا به لکنت زبان دیده نمی.شود، مگر در مواردی که سانحه مغزی جدی اتفاق افتاده باشد. لکنت در زمانی که کودک با سرعت زیاد در حال یادگیری زبان است به شکل تدریجی شروع می.شود.
میزان شیوع لکنت در جمعیت کلی حدود یک درصد و در پسران سه برابر دختران است. در خانواده.هایی که پدر یا مادر سابقه لکنت داشته باشند، احتمال ابتلا در فرزندان سه تا پنج برابر بیشتر از خانواده.هایی است که در آنها مشکلی وجود ندارد.
موفقیت های آموزشی، شغلی و اجتماعی می.توانند تا حدودی تحت تأثیر لکنت قرار گیرند. با وجود این در طول تاریخ، افراد برجسته و موفق زیادی وجود داشته اند که بیشتر عمرشان را با این اختلال گفتاری همراه بوده اند.
از جمله این افراد می توان وینسون چرچیل، سرایوسکی سینوتون، چار داروین، ناپلئون اول و تئودور روزولت را نام برد.
در این قسمت چند روش تشخیص این اختلال را بررسی خواهیم کرد. در روش اول مجموعه روان آسای، 2 روش برای تشخیص این اختلال ارائه داده است که در قالب روش الف، ب و ج آن ها را توضیح خواهیم داد.
روش الف - اختلال در روانی بهنجار و الگوی زبانی تکلم (نامتناسب با سن فرد) که با رخداد یک یا چند مورد زیر نمود می یابد:
روش ب - اختلال در پیشرفت تحصیلی یا شغلی یا روابط اجتماعی تداخل ایجاد می کند.
روش ج - اگر یک نقیصه ی گفتاری حسی یا حرکتی وجود داشته باشد، مشکلات زبانی در زمره مشکلاتی قرار می گیرند که معمولا با این اختلالها همراه هستند.
در این قسمت نوع اول لکنت در افراد علی الخصوص کودکان را به شما معرفی می کنیم.
در این نوع از لکنت زبان کودک یک سیلاب از کلمهای را (که معمولاً اولین سیلاب کلمه را) با سرعت و تشنج تکرار میکند. مثلاً کلمه پدر را چنین بیان میکند: پ پ پ پدر.
در این حالت در فعالیت عضلات تلفظی چند ثانیه توقف و س به وجود میآید و کودک دچار وقفه در تلفظ و ادای کلمه همراه با فشار، کوشش و حرکات خاصی است. کودک مبتلا به این لکنت برای ادای کلمه شدیداً به خودش فشار میآورد و پس از لحظاتی س بهطور ناگهانی و با تشنج کلمه را ادا میکند.
این نوع لکنت بیشتر براساس اختلالات مغزی و تصادفات، بیماری و مصرف برخی داروها رخ می دهد که بصورت کامل تر در این قسمت آن ها را دسته بندی می کنیم
لکنتی که در نتیجه ی برخی اختلالات مغزی در سال های آغازین کودکی رخ می دهد.
لکنت زبانی که به علت ضربات واردشده به مغز یا سکته های مغزی یا مصرف بعضی داروها در بزرگ سالی رخ می دهد. فشارهای عاطفی و احساسی نیز در برخی مواقع موجب بروز لکنت زبان می شود.
مراحل متفاوتی برای لکنت زبان کودکان از طرف متخصصین مختلف بیان شده است. کودکانی که دچار لکنت زبان هستند معمولاً و از بدو پیدایش لکنت تا مرحله نهایی مراحل مختلفی را به شرح زیر میگذراند.
کودک در این مرحله متوجه میشود که برخی از حروف و کلمات را بهطور غیرطبیعی تکرار میکند. اما به نظر میرسد که نگران حالت گویایی خودش نیست. کودک از این که اختلال تکلمی دارد ناراحت نبوده و رنجی نمیبرد و کوششی هم برای رفع آن نمینماید. در این مرحله، لکنت کودک معمولاً همراه با اختلالات تنفسی یا علایم و عوارض بیماری نیست. نوع لکنت کودک در این مرحله بیشتر از لکنت تکراری است و به همین دلیل در این حالت برنامههای گفتار درمانی مؤثر است.
بتدریج که کودک بزرگ شده و دامنه مکالمات وسیع تر میشود به واسطه رفتارهای خاص و فشارهایی معمولاً از سوی همسالان، والدین و معلمان متوجه کودک میشود، که کودک بهطور قابل توجهی با تعجب و گاه همراه با دلسردی نسبت به چگونگی اختلالات گویایی خود عکسالعمل نشان میدهد. مثلاً به محض اینکه برخی از اعضای فامیل و نزدیکان و اطرافیان کودک متوجه میشوند که او لکنت دارد، رفتارها و واکنشهای مختلفی نشان میدهند. وی این واکنشها را درک کرده و بالطبع عدم اطمینان و تنش عضلانی او بیشتر میشود.
بتدریج که حرکات و رفتار ضمنی همراه با لکنت به صورت غیرارادی ظاهر میگردد، شدت لکنت افزایش مییابد. به نحوی که کودک نسبت به همه موفقیتها و به همه کلمات و همه اصواتی که با عدم روانی و سلامت او در صحبت توأم میشوند، حساسیت و نگرانی پیدا میکند.
در این شرایط لکنت خود به خود، روز به روز پیچیدهتر و شدیدتر میشود. بطوریکه هر چقدر بیشتر نسبت به موفقیتها، کلمات و جملات از خود نگرانی و ترس نشان میدهد، لکنت او بیشتر میشود و هر چقدر لکنت او بیشتر میشود.
نگرانی و ترس او از شرایط و موقعیتها و کلمات و اصوات افزایش مییابد.
لکنت زبان در DSM به عنوان وضعیتی تعریف می شود که طی آن روانی تکلم به گونه ای نا متناسب با سن فرد دچار اختلال می شود.
لکنت زبان معمولا قبل از 12 سالگی نمود می یابد، هرچند که در اکثر موارد از هجده ماهگی تا 9 سالگی قابل تشخیص است، دوره اوج آن، بین 2 تا 5/3 سالگی و 5 تا 7 سالگی است.
این اختلال نه به صورت ناگهانی، بلکه در طول زمان پدیدار و ماندگار می شود. البته در مواردی ممکن است افراد در هنگام روخوانی، آواز، صحبت با حیوانات و اشیا علایمی نشان ندهند.
در پیدایی لکنت زبان چهار مرحله را می توان از یکدیگر تفکیک کرد:
این مرحله در دوران پیش از مدرسه و معمولا به صورت دوره ای و بعد از توانایی گفتار مطرح می شود. در این دوره که لکنت زبان اختلالی گذرا به نظر می رسد، کودک مبتلا به لکنت زبان بیشتر درهنگام هیجان، عصبانیت، یا وقتی چیز زیادی برای گفتن دارد و دیگر شرایط استرس زا، دچار لکنت می شود.
در این مرحله، که در نخستین سالهای مدرسه پدیدار می شود، لکنت به صورت مزمن درآمده به کل گفتار گسترش می یابد. در این مرحله دوره های بهبودی بسیار کم است و کودک از لکنت زبان خود آگاهی دارد.
این مرحله در اواخر کودکی و اوایل نوجوانی- بعد از 8 سالگی- شروع شده و تا بزرگسالی ادامه می یابد. در این مرحله لکنت زبان بیشتر در موقعیتهای خاص همانند صحبت در سرکلاس، حرف زدن با افراد ناآشنا، خرید، تلفن و شرایط استرس زا ظاهر می شود.
این مرحله اغلب در اواخر نوجوانی شروع می شود و تا بزرگسالی ادامه می یابد. در این دوره افراد مبتلا به لکنت زبان از بیان کلمه ها و صداها بیمناک اند و جانشین سازی و ادای اشتباه کلمات رایج است. همچنین این افراد از ورود یا قرار گرفتن در موقعیتهایی که نیازمند گفتار است دوری می کنند و در این مواقع علایم دستپاچگی و ترس نشان می دهند.
لکنت زبان در حالتهای پیشرفته معمولا با به هم زدن مکرر پلکها، تیک یا لرزش لبها و فک همراه می شود.
با توجه به اینکه این اختلال در پیشرفت تحصیلی یا شغلی تداخل می کند و از طرف دیگر، به علت اینکه این افراد معمولا مورد اذیت و آزار همسالان خود قرار می گیرند و مسخره می شوند، اضطراب و افسردگی آنها دامن زده شده و خود پنداره ضعیفی پیدا می کنند که ارتباطات آنها را تحت الشعاع قرار می دهد.
لکنت زبان در کودکان را نادیده بگیرید. واکنش شما در برابر تلاش کودکتان برای برقراری ارتباط با دیگران، نقش بسیار مهمی در شکل گیری توانایی گفتاری او دارد. با کودک با روشی صحیح صحبت کنید، اما انتظار نداشته باشید مانند شما واضح و رسا صحبت کند. هنگامی که کودک صحبت کردن را تمرین میکند، با صبر و توجه به او گوش فرا دهید.
حساسیت کودک را به موقعیتهای تحریک کننده کاهش دهید
ترس، لکنت زبان را در کودک افزایش میدهد. سعی کنید با روشهای زیر حساسیت کودک را نسبت به این موقعیتها کاهش دهید.
دلایل بروز لکنت زبان در کودکان، تاکنون بهطور دقیقی روشن نشدهاست. اما لکنت نمیتواند علت واحدی داشته باشد. بلکه همواره معلول علت بدنی، عاطفی، اجتماعی یا ترکیب این عوامل است. بسیاری از افرادی که لکنت زبان دارند دچار بعضی از ناراحتیهای عصبی و ناسازگاریهای اجتماعی هستند. اما تشخیص اینکه آیا اینگونه ناراحتیهای روانی علت لکنت زبان است یا لکنت خود حاصل حالات و فشارهای ناشی از اختلالات روانی است، بسیار مشکل است. در بعضی از مواقع لکنت زبان ممکن است حاصل نارساییها و اختلالات دستگاه عصبی باشد یا در مواردی نیز لکنت زبان از زمان کودکی در اثر بعضی ناهنجاریهای خفیف فیزیولوژیکی پدید میآید.
برخی دیگر از علل لکنت زبان می توان به موارد زیر نیز اشاره کرد:
در اغلب موارد شروع لکنت مانند بهبودی آن تدریجی است. لکنت به ندرت پس از یک ضربه ناگهانی شروع می.شود و بیشتر کودکان که این حوادث یا ضربه.های غیرمنتظره را تجربه می.کنند به لکنت مبتلا نخواهند شد.
تمام قوانین مسوولیت.ها، تشویقها و محدودیت.هایی را در مورد سایر کودکان به کار می.برید، برای فرزند مبتلا نیز اجرا کنید. او باید خود را ما نند بقیه همسن. و سالان خود ببیند با این تفاوت که فقط گاهی لکنت پیدا می.کند.
البته در مواردی باید دقت بیشتری داشته باشیم، گاهی انتظارات خارج از توان از وی داشتن، باعث افزایش فشار و تنش و در نتیجه تشدید لکنت او می.شود. در کودکی که لکنت دارد، اختصاص دادن زمان کافی برای صحبت کردن، وی احساس بهتری را در او ایجاد می.کند و می.توان لکنت او را کاهش داد.
درمان لکنت زبان هر چه زودتر آغاز شود میتواند نتایج بهتری را به دنبال داشته باشد. در برخی از موارد همانند کودکان فلج مغزی درمان باید بعد از ۴ ماهگی آغاز شود، اما در سایر موارد زمان پیشنهادی قبل از ۳ سالگی است.
والدین باید بدانند افزایش سن، روند درمان اختلال گفتار فرزندانشان را با مشکل مواجه کرده و درمان بسیار دشوار میشود.
کودکی که تا سن ۲ سالگی هیچ کلمهای را به زبان نمیآورد و یا تا سن ۳ سالگی قادر به بیان جملات کوتاه نیست باید از سوی والدین به متخصص معرفی شود.
این آسیب شناس گفتاری با اشاره به کودکانی که در معرض خطر ابتلا به لکنت زبان هستند اظهارکرد: تکرار زیاد بخشی از یک کلمه همانند "س" در واژه "سلام" و یا کشیدن صداها همچنین تغییر ناگهانی در بلندی و زیر و بمی صدا از جمله عواملی است که میتواند به عنوان علائم اختلال در گفتار کودکان محسوب شوند.
امروزه از روشهای مختلفی برای اصلاح، درمان و بازپروری اختلالات گویایی و لکنت زبان استفاده مینمایند. از جمله این روشها میتوان به موارد زیر اشاره کرد. برای تشخیص و پیشگیری از اختلال لکنت زبان میتوان از مجموعهای از آزمایشها، مشاهدهها و مصاحبهها استفاد کرد. در کودکان بزرگ و افراد بزرگسال با انجام ارزیابی، میتوان شدت اختلال و تاثیر آن بر توانایی شخص در ارتباطات و عملکرد فعالیتهای روزانه را، تعیین کرد.
در این روش با متدهای روانشناختی با تمرین و تکنیکهای ویژه اقدام به درمان لکنت زبان ذهنی با افزایش اعتماد به نفس، استرس و. میکنند.
برای انجام این عمل بهترین هماهنگیها بین حنجره، گونهها، زبان و لبها لازم است؛ اما همین که در این هماهنگی خللی ایجاد شود، زبان به لکنت میافتد. پیش از سن ۴ یا ۵ سالگی بهندرت معلوم میشود که کودک لکنت زبان دارد. کندی زبان بر اثر اختلالهای بدنی یا برآشفتگیهای عاطفی، در انسان رشد مییابد. گویا بتوان در پارهای موارد، کند زبانی را از راه آموزش برطرف کرد؛ یعنی به شخص مبتلا آموخت که چگونه آهسته آهسته چیزی را بخواند؛ آهسته آهسته و با توجه خاص به حرف زدن خود، سخن بگوید و هر هجایی را با کمال دقت ادا کند.
همچنین به وی میآموزند چگونه به هنگام بند آمدن زبانش، تنفس خود را تنظیم کند. بر اثر مطالعه دربارهٔ صوتها یا ترکیب صوتهایی که چنین مشکلی را فراهم میآورند، به پارهای از تمرینهای مرحله به مرحلهای، برای خواندن دست یافتهایم که با انجام آن میتوان تا حدود زیادی بر مشکل کند زبانی» چیره شد. به هر حال، درمان لکنت زبان باید بهوسیله متخصص گفتار درمانی انجام گیرد. این نکته نیز بسیار قابل توجهاست که نباید مبنای عاطفی را در کند زبانی نادیده گرفت.
در این روش به بازپروری و پرورش جنبههای دوگانه فکری و زبانی اهمیت فراوان داده میشود. این روش بیشتر در مورد کودکان ۳ تا ۷ ساله استفاده میشود و معمولاً نتایج ثمر بخشی دارد. هدف این روش در واقع پرورش دوگانهای از قدرت و صحت تفکر، قدرت و صحت بیان است. به عنوان مثال برای نیل به این منظور به کودک میآموزند که افکار خود را اصلاح و روشن دریابد، فقط افکار واضح و روشن خود را به زبان جاری نماید و کلمات و جملات را دقیق و رسا بازگو نماید.
ایجاد هماهنگی میان گفتار و تنفس، افزایش مهارت واژه یابی کودک، کاهش اضطراب و به دنبال آن افزایش اعتماد به نفس از جمله راهکارهای درمان است که توسط گفتار درمانگر صورت میگیرد که وقتی کودک به زبان مادری احاطه پیدا کرد، این اختلال مشاهده میشود. این روشهای درمانی به ویژه در مورد افرادی که دچار کشمکشهای عاطفی و اختلالات روانی عصبی هستند بکار میرود. روش روان درمانی برای کودکان سنین پایین ثمر بخش نیست.
برخی اعتقاد دارند که یکی از عوامل لکنت تنشها و اضطراب و هیجانات عاطفی است؛ لذا داروهای آرام بخش میتوانند تا حدودی کودک را از اضطراب و هیجانات عاطفی به دور داشته و در نتیجه لکنت زبان او را تقلیل دهند.
یکی دیگر از روشهای متداول و نسبتاً جدید در اصلاح و بازپروری لکنت زبان روش تغییرات و اصلاحات رفتاری است. نظریه مدافعان این روش در این است که یکی از علل لکنت زبان کودک رفتارهای سازش نایافته یا ناهنجار اوست؛ لذا در این روش سعی بر اصلاح رفتارها و بالطبع تقلیل لکنت زبان کودک است.
این روش که در واقع میتواند نوعی روش رفتار درمانی نیز تلقی شود، بر این اساس استوار است که فرد لکنتی با انگیزه قوی و ایجاد تغییرات لازم در زمینه بازخوردها و نگرشهایش نسبت به لکنت خود به برنامهای منظم، مشخص و بهطور جدی و مصمم تلاش کند که اختلال گویایی خود را اصلاح کند.
گفتار درمانی مانع از تبدیل لکنت به یک معضل می شودپس اگر کودکی دارید که تازه علائم لکنت در او پدیدار شده و یا خودتان به تازگی مبتلا به لکنت شده اید حتما به یک پاتولوژیست گفتار مراجعه کنید. لکنت متغییر است و تعدادی از موقعیت ها وجود دارند که هر فردی که آن ها را تجربه کند روانی گفتارش افزایش می یابد.
متاسفانه بیشتر خانواده ها تمایل بسیاری به مصرف آرام بخشها دارند و از روان پزشکان می خواهند تا دارو تجویز کنند، اما استفاده از آرام بخشها اگر چه در درمان بزرگسالان مفید است، اما در کودکان معمولا موثر نیست و کمک چندانی در روند درمان کودک نخواهد داشت. درمان های بدون دارو از بهترین انواع درمان لکنت زبان در کودکان است.
میزان لکنت بستگی به سطح اضطراب دارد. افراد مبتلا به لکنت در مواقعی که دچار استرس و اضطراب می شوند تپش قلب پیدا می کنند و دچار لکنت می شوند. مثلا این افراد هنگام سخنرانی برای گروه زیادی از افراد معمولا دچار ترس زیاد می شوند و دچار لکنت می شوند. همچنین این افراد هنگام پاسخ دادن به تلفن بعلت محدودیت و فشار زمانی دچار ترس می شوند.
لکنت مشکلی چند وجهی است و درمان آن باید به صورت همکاری گروهی از متخصصین رشتههای گفتاردرمانی، پزشکی و روانشناسی صورت گیرد، داروها به دلیل داشتن عوارض جانبی و تداخل با داروهای دیگر باید به دقت توسط پزشک بررسی و تجویز شوند، درمان کودکان دارای لکنت در سنین پایین حتی بدون دارو قطعی است و با توجه به عوارض جانبی داروها لازم است در مصرف داروها توجه و دقت کافی شود.
متاسفانه تا کنون آن چنان تحقیقات منتشر شده ای در زمینه تاثیر گیاه دارویی خاصی برای درمان کامل لکنت وجود نداشته است؛ در این بین برخی گیاهان دارویی استرس را کاهش دهند و با کاهش استرس به کاهش لکنت کمک میکنند، برخی گیاهان و مواد غذایی نیز با طبع گرم ممکن است لکنت را کاهش دهند. در تحقیقی که در سال 1995 انجام گرفت مشخص شد طب سوزنی برکاهش لکنت تاثیری ندارد؛ اما بر اساس تحقیقات جدید استفاده از طب سوزنی در کنار ی ممکن است در درمان لکنت تاثیر داشته باشد و از بازگشت لکنت جلوگیری کند.
هیپنوتیزم به مفهوم تمرکز ذهن و خواب رفتن مصنوعی است تا زمانی که شخص دارای لکنت هیپنوتیزم شود، گفتاری روان خواهد داشت اما به محض بیدارشدن و هوشیاری و به کارافتادن حافظه لکنت او کاملا بازگشت دارد، شاید بسیاری ادعا کنند که لکنت را با هیپنوتیزم کاهش دهند یا بهبود ببخشند اما تا به حال چنین معجزهای رخ نداده است.
اگر کودک شما با تلاش و فشار صحبت میکند یا زمان زیادی از شروع لکنت گذشته است، اگر سابقه تاخیر در گفتار و زبان دارد، یا سابقه ارثی لکنت در خانواده حتی اقوام دور را دارد، اگر نسبت به مشکل واکنش نشان میدهد حتما و هرچه سریعتر اقدامات درمانی را انجام دهید و با گفتاردرمان متخصص در این حیطه ملاقات کنید.
در وب سایت خبرنگاران جوان نیز مطلبی مفید با 18 راهکار درمان لکنت زبان آورده شده است. این مقاله توسط متخصصین این امر جمع آوری و در دسترس عزیزان قرار گرفته است البته توجه داشته باشید، هیچ درمان معجزه آسا و یک شبهای برای لکنت وجود ندارد، لکنت قابل درمان است، اما درمان لکنت در سنین پایین، موثر و پایدار است.
۱- از فردی که لکنت زبان دارد بخواهید که ارتباط چشمی اش را با مخاطب حفظ کند. خودتان هم وقتی او حرف میزند ارتباط چشمی تان را قطع نکنید. در حقیقت اگر با فردی با لکنت زبان ارتباط دارید همواره در نظر داشته باشید چند ثانیه دیرتر تمام کردن صحبت به هیچ روی دلیل خوبی برای توهین به غرور و شخصیت یک انسان نیست.
۲- از او بخواهید که آرام و آزاد حرف بزند، حروف صدادار را بکشد و با حرکات شل و سبک لب ها، از روی کلمات بگذرد.
۳- از فردی که لکنت زبان دارد بخواهید که در صحبت رو به جلو برود و یک کلمه را تکرار نکند. همچنین از جایگزینی کلمات خودداری کند و با آنها مواجه شود.
۴- به او بگویید که بعضی وقتها عمدا بعضی کلمهها را با لکنت بگوید. این کار باعث میشود که احساس کند کنترل بیشتری در گفتار دارد.
۵- به او بگویید که لکنت دارد و نیازی نیست آن را پنهان کند. بلکه باید با آن مواجه شود و با تمرین این مشکل برطرف میشود.
۶- سعی کنید آرام، شمرده و طبیعی با فردی که لکنت زبان دارد صحبت کنید و از عبارات ساده و کوتاه استفاده نمایید. با صبر و آرامش تحمل کنید که جمله اش تمام شود و از حرف زدن تند و سریع بپرهیزید؛ زیرا این کار او را آشفته میکند.
۷- اگر او روی یک کلمه گیر کرد جمله اش را کامل نکنید و هرگز وسط حرف او نپرید.
۸- از او انتقاد نکنید و حرف هایش را اصلاح نکنید.
۹- سعی کنید با رفتار خود به او این حس را بدهید که شما به چیزی که میگوید توجه دارید، نه به طرز گفتارش.
۱۰- از او بخواهید چیزهایی را که لکنتش را بیشتر میکنند پیدا کند. اگر فرد خودش بهتر لکنتش را بشناسد و بتواند آن را تجزیه تحلیل کند بهتر میتواند آن را حل کند.
۱۱- از او درخواست نکنید که حتما چیزی را در حضور دیگران تعریف کند. این کار ممکن است باعث استرس و خجالت او شود.
۱۲- سعی کنید به او اعتماد به نفس بدهید، در او نگرش مثبت ایجاد کنید و احساس شرم و ترس را ازبین ببرید.
۱۳- محیطی آرام، دوستانه و بدور از تشویش در خانه ایجاد کنید.
۱۴- با او درمورد موضوعات مختلف گفتگو کنید و او را تشویق به حرف زدن در جمع خانواده کنید.
۱۵- به کودک نگویید که قبل از حرف زدن فکر کند.
۱۶- از بیان عباراتی مانند "صبر کن و نفس عمیق بکش" یا "یواش تر" بپرهیزید. این جملات ممکن است باعث حساسیت و اضطراب او شود.
۱۷- نحوهی حرف زدن او را تقلید نکنید. این کار تاثیر بسیار بدی در نتیجه درمان لکنت زبان میگذارد.
۱۸- تمرین در برابر آینه نیز میتواند به درمان لکنت زبان کمک کند.
بصورت کلی دارو درمانی در مراحل اولیه به هیچ عنوان توصیه نمی شود، کار درمانی، گفتار درمانی و همراهی خانواده ها همگی از بهترین روش های درمان هر نوع اختلالی در کودکان هستند.
دارو هیچ تاثیری در اختلال مرتبط با لکنت کودکان ندارد، مگر اینکه دارو بتواند روی موردی که باعث مشکل در اختلال کودک می شود تاثیر بگذارد.
اگر ما را تا بدینجا دنبال کرده باشید، رادیوکودک تاکید فراوانی بر همراهی خانواده ها با کودک دارای اختلال دارد و هر نوع درمانی بدون همراهی خانواده ها را عملا مسئله ای بسیار یک طرفه و بی فایده می داند. در صورتی که کودک نسبت به مشکل گفتاری اش حساس شود، مشکلات او در صحبت کردن تشدید خواهد شد.
اگر کودک در معرض تمسخر همسن و سالان یا خانواده خود قرار گیرد، حرف نمیزند و این عاملی برای تشدید لکنت زبان میشود. نباید کودک دچار استرس شود، استرس موجب میشود تا کودک اختلال گفتاری خود را همچنان پنهان کند و حرف نزند.
در برخی مواقع اختلال های کوچک با رفتارهای وسواسی خانواده ها به مسئله ای بغرنج تبدیل می شود.
لکنت ناگهانی زبان در کودکان احتمالا به علل روانشناختی مانند ترس و وحشت ناگهانی بازمی گردد و معمولا بعد از مدتی به طور خودبه خود رفع می شود.
لکنت ناگهانی زبان اغلب ناشی از یک واقعه ترسناک برای کودک یا فرد بزرگسال است و لازم است او از محیط هایی که باعث وحشتش می شود دور نگهداشته شود.
اختلال لکنت زبان شاید برای هفته ها و یا سال ها در فرد باقی بماند. لکنت ناگهانی زبان اگر چه یک موضوع نگران کننده برای والدین می باشد اما در اکثر کودکان بدون نیاز به مراجعه به متخصص و به مرور زمان بهبود پیدا می کند. با این حال برای برخی ها این اختلال می تواند مادام العمر بوده و باعث ایجاد مشکلاتی در عملکرد فرد در مدرسه و یا محیط کار شود. داشتن اطلاعات کافی و روش برخورد با این اختلال می تواند کمک بزرگی به رفع آن کند.
بروز لکنت ناگهانی زبان در کودکان باعث ایجاد نگرانی ها و ناراحتی های فراوانی در والدین می گردد. در اغلب کودکان مبتلا به لکنت زبان قبل از 5 سالگی لکنت زبان به خودی خود از بین می رود و نیاز به هیچگونه مداخلات درمانی مانند گفتار درمانی ندارد. اما اگر لکنت زبان مدام اتفاق می افتد و همراه با حرکات صورت و بدن است بهتر است که برای ارزیابی شرایط کودک به یک گفتار درمان مراجعه نمایید. مخصوصا اگر کودکتان 5 ساله شده و علایم زیر را از خود نشان می دهد:
لکنت زبان در هر سنی ممکن است برای فرد رخ دهد. این اختلال گفتاری بیشتر در کودکان شایع است و در سنین پایین درمان آن سخت است. اما در کودکان بالای شش سال و بزرگسالان ممکن است بدون درمان خاصی لکنت برطرف شود.
به گزارش سرویس بازار ایسنا، بنابر اعلام سایت سابلیمیران، لکنت زبان ناگهانی در بزرگسالان یکی از موارد شایعی است که ممکن است هر فردی به آن دچار شود و سن و جنس خاصی را در بر نمیگیرد. لکنت در بزرگسالان به صورت گرفتگی زبان خود را بروز میدهد و در موقعیتهای خاص در ادای برخی از کلمات فرد دچار مشکل میشود. اغلب بزرگسالانی که در ادای برخی از کلمات مشکل دارند در ارتباطات خود سعی میکنند از کلمات جایگزین استفاده کنند تا لکنت خود را پنهان کنند، حتی برخی افراد تا حد امکان سعی میکنند از صحبت کردن دوری کنند.
لکنت زبان در بزرگسالی می تواند منجر به مشکلات زیر شود:
علت لکنت زبان در کودکان معمولا ناشی از شکل نگرفتن مسیرهای عصبی مغز است که با بزرگ شدن کودک به تدریج درمان میشود. اما بزرگسالان هم در مواردی به لکنت زبان دچار میشوند که لکنت اکتسابی یا دیررس میگویند. این نوع لکنت اغلب در اثر سکتههای مغزی ایجاد میشود، حتی عواملی مانند ضربه به سر و مسائل عاطفی منجر به ایجاد لکنت زبان ناگهانی در بزرگسالان میشود.
از عوامل مهمی که باعث ایجاد لکنت زبان ناگهانی در بزرگسالان میشود میتوان به فشارهای عصبی، کم بودن میزان اعتماد بهنفس، خجالتی بودن فرد؛ عدم تمرکز و عدم توانایی برقراری روابط با دوستان را نام برد.
بررسیها نشان میدهد که افراد بالغی که عصبی، خجالتی، پرخاشگر، احساساتی و ناپایدار هستند، بیشتر به لکنت دچار میشوند. این مورد به همین ترتیب در میزان خود دوستی و اعتماد به نفسشان هم دچار مشکل میشوند. بنابرین برای از بین بردن آن باید فرد از نظر ذهنی و درونی خود را به سطح خوبی برساند تا بتواند این موانع را که بر گرفتگی زبان میافزایند، از میان بردارد.
پیشبینی اینکه آیا لکنت زبان در کودک برای مدت طولانی ادامه دارد، خیلی حیاتی و ضروری است. این کار را به صورت دقیق با استفاده از آزمایش، مشاهده و مصاحبه انجام میدهند. اما پیشبینی احتمال اینکه لکنت زبان در یک کودک بزرگتر یا بزرگسال برای طولانیمدت به صورت مداوم ادامه دارد، آنچنان اهمیتی ندارد چون به احتمال زیاد مشکل به اندازهای طولانی بوده است که دیگر نیازی به پیشبینی نیست و فرد باید در اولین فرصت به درمان اقدام کند.
لکنت از کودکی شروع میشود و میتواند تا بزرگسالی ادامه داشته باشد. به طور میانگین بر اساس تحقیقات انجام شده از هر صد بزرگسال یک نفر به اختلال لکنت زبان دچار است و میزان شیوع آن در مردان ۳ تا ۴ برابر ن است. همچنین اختلال لکنت زبان در همه فرهنگها و گروههای اجتماعی وجود دارد و مختص قشر خاصی نیست.
از دلایل دیگر لکنت زبان در بزرگسالی نیز می توان به موارد زیر اشاره کرد
در درمان لکنت زبان از روشهای مختلفی استفاده میشود که برخی از این روشها مبتنی بر کنترل و نظارت بر سرعت گفتار بوده و برخی دیگر مبتنی بر اصلاح گرفتگی زبان است.
در روش کنترل سرعت گفتار از جملات کوتاه استفاده میشود و فرد سعی میکند با سرعت پایین جملات را بیان کند. هر چه قدر سرعت بیان پایین باشد، فرد راحتتر میتواند کلمات را ادا کند. همچنین در این روش حروف صدادار کشیده بیان میشود تا فرد بدون وقفه حرف بزند. در روش فوق تنفس فرد نیز کنترل میشود و با تنظیم تنفس شرایط گفتار فرد بهبود مییابد.
در روش اصلاح گرفتگی زبان، سعی میشود گفتار و بیان فرد اصلاح شود و با کاهش اضطراب و ترس فرد درمان را در چهار مرحله (کشف و شناسایی – از بین بردن حساسیت – اصلاح و تثبت ) به سرانجام میرسانند.
یکی از عامل های لکنت زبان، ژنتیک است. خطر لکنت زبان در بین خویشاوندان درجه اول مبتلا به این اختلال با شروع کودکی بیشتر از سه برابر خطر در کل جمعیت است.
همچنین لکنت زبان یا عدم فصاحت علاوه بر اینکه جلوه ای از بیماری است، استرس و اضطراب می توانند آن را تشدید کنند. عامل دیگر تأثیر گذار در این اختلال، کمبودهای حسی است.
لکنت زبان می تواند با اختلال شنوایی، کمبود حسی دیگر یا کمبود گفتاری- حرکتی ا
در قسمت قبل بصورت ویژه درباره لکنت زبان در کودکان، علائم و روش های درمان آن صحبت کردیم، در این قسمت به این سوال پاسخ می دهیم که موز چه تاثیری بر لکنت زبان کودکان دارد.
درمانگران لکنت زبان می گویند، لکنت زبان زمانی پدید میآید که در جریان طبیعی گفتار وقفهای ناگهانی و غیر طبیعی ایجاد شود و در صورتی که کودک لکنت زبان خود را به عنوان یک اختلال بپذیرد، فرآیند درمان سریع تر صورت میگیرد. اگر علت ایجاد لکنت در کودکان شناخته شود، درمان بهتری صورت میگیرد زیرا گاه ترس و گاه ناراحتی های روانی عامل لکنت زبان است.
در سنین قبل از دبستان و بین ۲ تا ۶ سالگی احتمال ابتلا به این اختلال در حدود 10 درصد است.
لکنت در همه کودکان به یک شکل نیست. در گروهی از کودکان لکنت همراه با اضطراب، فشارهای عصبی، تیک های جسمانی، تغییر حالات چهره و حتی گریه است و در گروهی دیگر، لکنت موجب ناتوانایی های شدید ارتباطی می شود.
ترس عامل ایجاد لکنت زبان نیست، فقط باعث می شود لکنت زبان کودک عیان شود، استرس نیز علت لکنت نیست و تنها آن را تشدید میکند.
چهار علت برای لکنت شناخته شده و در این بین ژنتیک عاملی است که ۶۰ درصد از افراد را دچار این اختلال میکند البته نباید از کودکانی که تاخیر گفتار یا رشدی دارند نیز گذشت، آنها هم از مستعدترین افراد برای لکنت زبان هستند.
ارتباط میان موز و لکنت زبان بصورت آکادمیک اثبات نشده است و فقط در حد تئوری های طب سنتی باقی مانده است. طب سنتی نیز برگرفته از آزمون و خطا و تجربه شخصی افراد است.
به همین دلیل مواردی که در این مقاله ارائه می شود همگی فقط برای اطلاع رسانی به خانواده های عزیز بوده و اکیدا توصیه می شود خانواده های عزیز، هیچ درمانی خودسرانه برگرفته از این مقالات را روی کودک خود انجام ندهند.
یک کارشناس و مولف طب اسلامی راه درمان لکنت زبان را خوردن انار عنوان کرد و گفت: به کودکانی که لکنت زبان دارند تا قبل از دو سالگی روزانه یک قاشق آب انار داده شود. وی یبوست و لکنت زبان را از عوارض خوردن زیاد موز تا قبل دو سالگی برای کودکان ذکر کرد. همچنین، خوردن روزانه یک لیوان آب انار برای افراد بزرگسالی که دچار لکنت زبان هستند، مفید است.
در وب سایت جام نیوز مطلبی در ارتباط با موز و لکنت زبان آورده شده است که در قالب آن چند نسخه نیز ارائه شده است.
100 گرم نبات با 25 گرم عاقرقرها سابیده و هر روز یک قاشق چایخوری دم کرده و میل نمائید.
25 گرم دانه برگ زبان گنجشک را با مقداری نبات نیم کوب کنید و به مدت یک ساعت دم نمائید در هر وعده غذایی یک قاشق چایخوری از این دمنوش را میل نمائید.
این نسخه از بهترین روش های درمان لکنت زبان در کودکان است که تابدین لحظه افراد از آن نتیجه گرفته اند.
10 گرم عاقرقرها، 10 گرم تخم خرفه، 5 گرم زبان گنجشک را با هم سائیده کنید و سپس با 75 گرم مویز بدون هسته بسابید تا خمیری بدست آید.
خمیر بدست آمده را به شکل لوله خودکار کنید و آن را برش بزنید تا شبیه قرص شود.
این قرص ها را در جای خشک و خنک نگه داشته و هر روز یک عدد از آن ها را مصرف نمائید.
عاقرقرها گیاهی است علفی و چند ساله که بلندی ساقه اش به حدود ۲۰ سانتیمتر میرسد. این گیاه شبیه بابونه میباشد. منشاء اصلی آن الجزیره و آفریقای شمالی بوده و از آنجا به نقاط گرم و معتدل زمین مانند آسیا و آفریقا راه یافتهاست. ریشه آن راست به طول ۲۵–۲۰ سانتیمتر و به ضخامت یک انگشت و با انشعابات زیادی است. این ریشه طعم سوزنی دارد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریشه آن است که به صورت قطعاتی به اندازه۱۰–۸ سانتیمتر و قطر۵/. سانتیمتر به بازار عرضه میشد. بوی آن معطر و محرک مخاط بینی و طعم آن تند، سوزنده و ناپسند است.
در بعضی منابع، بخاطر خواص بسیار نزدیک این گیاه با ریشه طرخون کوهی، این گیاه را به اشتباه با آن یکی دانستهاند. عاقرقرحا، گیاهی است علفی، کوتاه، که ارتفاع آن به یک وجب هم نمیرسد، جند ساله و شبیه بابونه. برگهای آن بریدگیهای عمیق دارد و پوشیده از کرک است. گلهای آن در تابستان و در دو گونه روی ساقه ظاهر میشود.
عاقرقرحا ریشه گیاهى از خانواده Compositae، است، علفى و چندساله و خیلى کوتاه، بلندى عاقرقرحا از یک وجب هم کمتر است و شبیه بابونه مى باشد. برگهاى عاقرقرحا داراى بریدگىهاى عمیق و باریک و پوشیده از کرک است. طبق گل آنکه در تابستان ظاهر مىشود نسبتا بزرگ است، عاقرقرحا دو نوع گل دارد، گلهاى با لوله زردرنگ و گلهاى زبانهاى و ماده آن روى آنها سفید و زیر گلها بنفش است. ریشه عاقرقرحا دراز به طول بیست تا بیست و پنج سانتیمتر و به ضخامت حدود یک انگشت مىباشد و طعم عاقرقرحا سوزاننده زبان و گرم است. این گیاه بومى آفریقاى شمالى و الجزیره مىباشد و در سایر مناطق از قبیل هند، جنوب اروپا و اسپانیا نیز انتشار دارد. نوع آفریقاى شمالى آنکه در الجزیره مىروید از نوع هندى آن مرغوبتر است.
موز و لکنت زبان در کودکان
برای هر پدر و مادری روبرو شدن با لکنت کودک میتواند بسیار نگران کننده و همچنین گیج کننده باشد. اینکه مشکل کودک شما لکنت است یا روند طبیعی یادگیری زبان؟ از چه سنی کودک دچار لکنت میشود؟ راه درمان چیست؟ در چه صورت نیاز به کمک گرفتن از متخصص است؟ و سوال هایی است که ذهن والدین را درگیر خواهد کرد. در این مطلب ما سعی خواهیم کرد به تمامی سوال های والدین درمورد لکنت در کودکان پاسخ دهیم.
لکنت ممکن است عارضه ای موقتی یا طولانی مدت باشد. در اکثر موارد کودک بدون کمک گرفتن از متخصص میتواند مشکل را برطرف کند ولی در بعضی از موارد ممکن است احتیاج به کمک متخصص باشد و لکنت تا سال های مدرسه نیز ادامه پیدا کند.
لکنت یا ناروانی گفتار به وضعیتی گفته میشود که در آن الگوی معمول گفتار دچار اختلال میشود. لکنت انواع مختلفی دارد از جمله: تکرار یک بخش یا هجا به ویژه در ابتدای کلمه مانند: مو - مو - موش. یا ممتد کردن یک حرف از کلمه مانند : ششششور . گاهی هم بعضی از کلمات یا هجاها جا افتاده و حذف میشوند. و گاهی اوقات هم مکث و اضافه کردن اصواتی مانند: آآآآ اوم. ممممم . باشد.
لکنت در سن های مختلف ممکن است بروز کند، اما بیشترین شیوع لکنت بین کودکانی است که که در حال یادگیری زبان هستند، و البته پسران بیشتر از دختران دچار این عارضه میشوند.
کارشناسان معتقدند که عوامل مختلفی وجود دارند که منجر به لکنت زبان می شوند:
اولین نشانه های لکنت زبان زمانی ظاهر می شوند که کودک 18 تا 24 ماه دارد و موجی از واژگان به سمت او روانه می شود و او با استفاده از این کلمات شروع به جمله سازی می کند. شاید والدین از لکنت زبان فرزندشان ناراحت و ناامید شوند، ولی این مرحله کاملاً طبیعی است و باید صبر پیشه کرد تا این دوره بگذرد. کودک به مدت چند هفته یا چند ماه زبانش می گیرد، ولی در واقع این گرفتگی زبان ناپیوسته است.
در بعضی موارد هم کودک (مخصوصا کودکانی که در زمان شروع به صحبت هم دچار لکنت بوده اند) در سال های اولیه ورود به دبستان به دلیل اضطراب اجتماعی و استرس ممکن است دچار لکنت بشود.
بیشتر کودکانی که قبل از 5 سالگی زبانشان می گیرد، بدون نیاز به مداخله هایی مانند گفتار درمانی، خوب می شوند. ولی اگر لکنت زبان کودک تبدیل به مسئله ای دائمی شود و حتی بدتر شود یا با حرکت بدن یا صورت همراه باشد، باید حتماً او را نزد گفتار درمان ببرید تا معاینه شود و بهتر است این معاینه تا قبل از 3 سالگی انجام شود. نشانه هایی وجود دارد که میتواند بیانگر اختلال لکنت به صورت جدی تر باشد:
حتما بخوانید : اگر کودک شما دچار لکنت است پیشنهاد میکنیم مطلب
درمان اختلالات گفتاری در کودکان + گفتار درمانی کودکان را حتما بخوانید.
بعد از شش سالگی و ورود به مدرسه، کودک به دلیل درک بیشتر و نیاز به توانایی در صحبت کردن، استرس زیادی را به دلیل لکنت زبانش متحمل خواهد شد و ممکن است دچار اضطراب اجتماعی شود. بنابراین بهترین زمان برای درمان لکنت پیش از ورود به مدرسه و بعد از سه سالگی است.
تحقیات نشان داده اند احتمال بهبودی کودکانی که در سال های اولیه، خدمات مداخله ی درمانی دریافت میکنند، حدود 7 تا 8 برابر کودکانی است که این خدمات را دریافت نمیکنند.
معمولاً وقتی کودکان وارد مدرسه می شوند و مهارت های ارتباطی آنها تقویت می شود، لکنت زبان آنها متوقف می شود. کودک مدرسه ای که هنوز لکنت زبان دارد احتمالاً کاملاً به مشکل خود واقف است و از آن خجالت می کشد. دوستان و همکلاسی ها متوجه این مشکل کودک می شوند و ممکن است او را اذیت کنند.
اگر این اتفاق برای کودک افتاد، باید با معلم او م کنید و حتی با دوستان فرزندتان صحبت کنید. شاید بهتر باشد معلم فرزندتان از موقعیت های استرس زای برای او اجتناب کند تا گفتاردرمانی فرزندتان به تدریج نتیجه هایش را نشان بدهد.
لکنت ناگهانی زبان معمولا بعد از یک حادثه ترسناک به وجود میآید و اغلب یک پدیده مربوط به دوران خردسالی است اگرچه ممکن است در بزرگسالان نیز اتفاق بیافتد. لکنت ناگهانی معمولا خود به خود بدون نیاز به گفتار درمانی و به مرور زمان از بین میرود، ولی در مواردی هم ممکن است تبدیل به عارضه ای مادام العمر بشود.
معمولا دلیل لکنت زبان ناگهانی ترسیدن یا استرس ناگهانی و شدید میباشد. اختلال لکنت زبان شاید برای هفتهها و یا سالها در فرد باقی بماند. لکنت ناگهانی زبان اگر چه یک موضوع نگران کننده برای والدین میباشد اما در اکثر کودکان بدون نیاز به مراجعه به متخصص و به مرور زمان بهبود پیدا میکند. با این حال برای برخیها این اختلال میتواند مادام العمر بوده و باعث ایجاد مشکلاتی در عملکرد فرد در مدرسه و یا محیط کار شود. داشتن اطلاعات کافی و روش برخورد با این اختلال میتواند کمک بزرگی به رفع آن کند.
اگر فرزندتان 5 ساله شده و هنوز مشکل گرفتگی زبان دارد، باید نزد پزشک بروید و احتمالاً او گفتاردرمانی را برای فرزندتان توصیه می کند. در موارد زیر بهتر است با گفتار درمان م کنید:
اگر بیش از 6 ماه نگرانی شما در مورد لکنت زبان فرزندتان طول کشید، در بیشتر مدارس تست و درمان صحیح برای این وضعیت وجود دارد.
برای درمان لکنت روش قطعی ای وجود ندارد. همچنین داروی مشخصی برای درمان لکنت موجود نیست. با استفاده از روش های گفتار درمانی، توسط متخصص گفتار درمانگر میتوان روش های کنترل لکنت و توسعه ی گقتار را به کودک آموزش داد تا بدون لکنت صحبت کند. روش های درمانی در موردهای مختلف مبتلا به لکنت، میتواند تفاوت داشته باشد.
این گام ها را برای کمک به فرزندتان امتحان کنید:
نشانه های لکنت و راه های درمان
گفتار درمانی زوشی درمانی برای بهبود و برطرف کردن اختلالات گفتار، درک زبان و همچنین درمان اختللات بلع میباشد. در سایت رادیو کودک چندین مقاله درمورد گفتار درمانی و موضوعات مرتبط به آن در صفحه ی
مقالات گفتار درمانی کودکان قرار داده شده است.
به خاطر داشته باشید اگر احتیاج به درمان اختلالات گفتاری دارید بهترین کار مراجعه به درمانگر مربوطه و درمان اصولی مشکل است و به هیچ وجه به تنهایی اقدام به درمان کودک خود ننمایید.
سن مناسب کودک برای گفتار درمانی
علائم مشکلات گفتاری و یا تاخیر در گفتار چیست
دلایل تأخیر در گفتار چیست
چگونگی تشخیص تاخیر در گفتار و مشکلات آن
نقش والدین در گفتار درمانی کودک
نظرات خانواده ها درباره این مطلب
مقالات مرتبط با گفتار درمانی
کودکان و خردسالان نوپا با انواع روش ها، گفت و گو و معاشرت خود را آغاز میکنند. بعضی ها در یک دقیقه بسیار صحبت کرده و برخی کم حرفتر هستند. همچنین بعضی کودکان در ابتدا تنها کلمات کلیدی مانند: بله یا نه، را یاد میگیرند، در حالی که به نظر می رسد برخی دیگر کلمات بیشتری می آموزند.
این تفاوت در یادگیری کودکان، راه حل مناسب برای قضاوت و مشخص کردن مشکلات گفتاری در آنها نخواهد بود. با این حال توجه به روند رشد گفتاری کودک و تشخیص نیاز آن به گفتار درمانگر، همچنین تعیین سن مناسب کودک برای گفتار درمانی برای والدین کمی دشوار است.
بعضی از والدین نسبت به گفتار درمانی مطمئن نیستند، اما باید بدانید که گفتار درمانی یک منبع فوق العاده است. رفتن نزد گفتاردرمانگر به این معنا نیست که مشکلی اساسی وجود دارد. این فقط یک راه و ابزار موثر برای کودک شماست که بتواند از توانایی های خود برای برقراری ارتباط و بیان کلمات استفاده کند. گفتار و زبان به طور ذاتی با دیگر انواع راههای برقراری ارتباط اجتماعی، مرتبط هستند.
بسیاری از والدین فراموش می کنند که با توجه به نشانه های رفتاری و زبانی کودک خود در سه ماهگی، میتوانند متوجه مشکلات گفتاری او شوند. مهم است به یاد داشته باشید که گفتار درمانی میتواند یک اصطلاح گمراه کننده باشد. گفتار درمانگر در حقیقت به تمام جنبه های ارتباطی از جمله ارتباطات غیر کلامی نیز کمک میکند و این مسئله صرفا منحصر به مشکلات گفتاری و کلامی نخواهد بود.
عموما کودکان در سن ۱۲ ماهگی صحبت کردن را آغاز می کنند. گاهی نیز در حدود ۱۸ ماهگی حرف زدن را شروع خواهند کرد و این مسئله جای نگرانی ندارد. قبل از یک سالگی کودک میتواند صحبت دیگران را درک کند و در ۱۸ ماهگی کودک میتواند از کلمات به صورت جمله بندی استفاده نماید.
در حالت کلی تا سن ۴ سالگی شاهد رشد گفتاری کودک و بهبود توانایی های او خواهیم بود. در ادامه مطلب برای ارزیابی کودک و تشخیص نشانههای مشکلات گفتاری در آن، توانایی های رفتاری و گفتاری کودک را در سنین مختلف توضیح خواهیم داد.
۰ تا ۳ ماهگی:
در سه ماه اول کودک باید لبخند بزند و یا به سادگی نسبت به صحبت کردن دیگران واکنش نشان دهد. همچنین کودک برای برقراری ارتباط از تماس چشمی بهره می برد. در این سن کودک به صداها واکنش نشان داده و می تواند صدای والدین خود را تشخیص دهد. همچنین با تغییر صدای گریه، خواسته های خود را بیان میکند.
در صورت عدم برقراری تماس چشمی و یا لبخند نزدن، والدین باید نسبت به روند رشد گفتاری کودک خود توجه بیشتری نشان دهند.
چهار تا شش ماهگی:
بین ۴ تا ۶ ماهگی نوزادان با آوا و نت های صدا خود را آزمایش کرده تا بتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند. در حقیقت صداهای نامفهومی مانند گوگو یا کوکو از خود در می آورند. در این سن کودک هنگام هیجان یا ناراحتی صدای خود را تغییر داده و نسبت به تغییر صدای اطرافیان عکس العمل نشان میدهد.
کودک به وسایل بازی صدادار و موسیقی توجه بیشتری نشان داده و هنگام بازی و در زمانی که تنهاست صداهای خاصی از خود ایجاد می کند. چنانچه در این سن، کودک آوایی بیان نکند، بهتر است والدین به یک گفتار درمانگر مراجعه نمایند.
۷ تا ۱۲ ماهگی:
در این سن کودکان صداهای اطراف را با دقت گوش داده و تحلیل می کنند. علاوه بر آن کلماتی مانند: ماما یا بابا را کم کم میآموزند و توانایی ارتباط با دیگران در آنها بیشتر میشود. همچنین به بازی های مختلف مانند: بازی داکی علاقه پیدا میکنند و با حرکات بدن با دیگران ارتباط برقرار کرده و به آنها پاسخ میدهند. اگر فرزند شما به طور قابل توجهی ساکتتر از همسالان خود باشد باید به آن توجه کرده و از گفتار درمانگر کمک بگیرید.
در حالت کلی کودک بین ۳ تا ۱۲ ماه باید با صدای بلند، حرکات و بازی کردن، به برقراری ارتباط با دیگران بپردازد. اگر چنین نیست بهتر است هر چه زودتر برای برطرف کردن مشکل، به گفتار درمانگر مراجعه کنید.
۱۲ تا ۱۸ ماهگی:
در این مرحله معمولا کودکان انتظار دارند که اولین کلمات خود را یاد بگیرند. واژگان آنها بسیار محدود بوده اما باید بتوانند حداقل چند کلمه را بیان کنند. در این مرحله انتظار میرود که کودک از حرکات زیادی استفاده کند. مانند: اشاره کردن یا تکان دادن سر خود، و نیز فعالانه با دیگران ارتباط برقرار نماید.
۱۸ تا ۲۴ ماهگی:
تا سن دو سالگی دایره واژگان کودک گسترش یافته و کودکان باید به طور منظم کلمات جدید را یاد بگیرند. همچنین از ترکیب کلمات در کنار هم استفاده کنند. در این سن کودک هنوز نمی تواند جملات را به صورت کامل تشکیل دهد، اما تا اندازهای متوجه خواهد شد که میتواند برای انتقال یک پیام مانند: اسباب بازی من، کلمات را با هم ترکیب کند.
کودک در این سن نسبت به سوالات دیگران واکنش نشان داده و مفهوم سوالات ساده را متوجه میشود. همچنین علاقه دارد به شعر و داستان گوش دهد. تا سن ۶ سالگی تلفظ اشتباه کلمات بسیار طبیعی است اما شما باید صحبت فرزند خود را بدون هیچ گونه مشکلی متوجه شوید. چنانچه کودک در اغلب اوقات به دشواری منظور خود را برساند، باید به یک گفتار درمانگر مراجعه کنید.
۲ تا ۴ سالگی:
در این سن کودک از ترکیب کلمات برای بیان منظور خود استفاده کرده و عبارات دو بخشی را متوجه میشود. همچنین با نام بردن یک شی به دنبال آن میرود. در این مرحله باید مشخص شود که آیا فرزند شما مشکلات گفتاری دارد یا خیر؟ شاید یکی از نشانههای اصلی، داشتن دایره واژگان محدود و عدم ترکیب کلمات با یکدیگر است.
سطوح پایین تعامل و عدم برقراری ارتباط، نشانه دیگری از مشکلات گفتاری است که می تواند در مدلهای مختلف ظاهر شود. مانند:
در عین حال، تلفظ اشتباه کلمات هنوز طبیعی است. اما دو علامت اصلی مشکلات گفتاری شامل تلفظ اشتباه حروف صدادار و استفاده کم از حروف صامت است.
اگر روند رشد زبانی کودک استاندارد نباشد، ممکن است کمی نگران کننده به نظر برسد. اما این مسئله قطعی نخواهد بود. دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد ممکن است روند رشد زبانی کودک کندتر از حد معمول باشد، با این حال تأثیری بر کیفیت زندگی آن در بلند مدت نگذارد.
اما در نهایت بهتر است هر گونه مشکل بالقوه را در اسرع وقت برطرف کنید. بنابراین اگر گمان میکنید فرزندتان مشکل گفتاری دارد، او را نزد یک گفتاردرمانگر ببرید.
چنانچه کودکی به صدا پاسخ ندهد و یا آوا و صدایی نداشته باشد، باید از طرف پزشک معاینه گردد. اما اغلب تشخیص این مسئله که کودک یک مشکل اساسی دارد و یا فقط کمی دیرتر به حرف میافتد و زبان باز میکند، برای والدین دشوار است. با مشاهده موارد زیر بهتر است به گفتار درمانگر مراجعه کنید:
تاخیر در گفتار کودک در حال رشد، ممکن است بر اثر اختلالات دهانی مانند: مشکلات زبان و یا کام (سقف دهان) باشد. همچنین وجود یک فرنولوم کوچک (چین خوردگی بافت زیر زبان) می تواند حرکت زبان را برای تولید گفتار محدود کند. بسیاری از کودکان مبتلا به ضعف گفتار، مشکلات دهان و دندان دارند.
برخی دیگر نیز به علت مشکلات مغزی قادر به هماهنگ کردن لب، فک و زبان برای تولید صداهای گفتاری نیستند. این کودکان ممکن است مشکلات دیگری مانند مشکلات تغذیهای نیز داشته باشند.
اختلال شنوایی نیز یکی از مواردی است که باعث تاخیر در گفتار و مشکلات گفتاری خواهد شد. کودک مبتلا به اختلال شنوایی در درک، تقلید و استفاده از زبان با مشکل روبرو است. عفونت ها به خصوص عفونت های مزمن، میتواند شنوایی را تحت تاثیر قرار دهد.
عفونت های ساده و قابل درمان و نیز شنوایی طبیعی از یک گوش، موجب رشد گفتار و زبان به طور طبیعی خواهد شد.
چنانچه فکر میکنید کودکتان مشکل گفتاری دارد، مهم است که ارزیابی اولیه توسط آسیب شناس زبان و گفتار درمانگر صورت بگیرد. پاتولوژیست گفتار و زبان، مهارت های گفتاری و زبان کودک شما را در بستر وسیعی از آزمایشات، ارزیابی خواهد کرد.
پاتولوژیست آزمونهای استاندارد را انجام خواهد داد و نقاط ضعف و قوت کودک شما را بررسی خواهد کرد و در نهایت بر اساس نتایج آزمایش، ممکن است گفتار درمانی را برای کودک شما توصیه کند.
به این ترتیب گفتار درمانگر با کودک شما کار کرده تا مهارت های گفتاری و زبانی او را بهبود بخشد و به شما نشان دهد که در خانه چه کارهایی برای کمک به فرزندتان انجام دهید.
مشارکت والدین بخش مهمی از کمک به کودکانی است که مشکل گفتار و زبان دارند. در اینجا چند راه برای تقویت گفتار در خانه بیان شده است:
تشخیص و درمان زودهنگام برای شروع گفتار درمانی، تاثیر بسیار مثبتی روی روند رشد گفتاری یک کودک خواهد داشت. با مراجعه به گفتار درمانگر و انتخاب روش مناسب برای درمان کودک، سرعت بیشتری به روند بهبودی او خواهید داد.
سن مناسب کودک برای گفتار درمانی
اگر کودک سه ساله شما نمی تواند منظور خود را به درستی بیان کند و دیگران متوجه صحبت های او نمی شوند، باید برای کمک به رشد گفتاری کودک و برطرف شدن مشکل او علاوه بر مراجعه به گفتار درمانگر، تمرین هایی را نیز در خانه با او انجام دهید.
تمام مقالات مرتبط با گفتاردرمانی در صفحه ی
"مقالات گفتار درمانی کودکان" قابل دسترسی و مطالعه است.
رشد گفتاری کودکان در سنین مختلف نشانه های مخصوص به خود را دارد. هنگامی که کودک تازه شروع به حرف زدن میکند در حدود سن ۱ سالگی، تنها قادر است برخی کلمات را به صورت تک کلمه بیان کند. این حالت در سن یک سال و نیم تکمیلتر شده و کودک دایره واژگان بیشتری پیدا می کند. در سن ۲ سالگی کودک می تواند از جملات دو کلمه ای برای بیان خواسته های خود استفاده کند. در سن ۳ سالگی دایره واژگان گسترده تر میشود و گفتار کودک با افزایش سن رشد بیشتری پیدا کرده و بهتر خواهد شد. اما در صورتیکه اختلالی در هر کدام از نشانه های رشد گفتاری به وجود آید و کودک را از واضح و روان صحبت کردن دور کند، والدین باید سریعاً نسبت به درمان آن اقدام نمایند.
در سن ۳ سالگی دایره واژگان کودک افزایش یافته و قادر است از سه الی پنج جمله در گفتار خود استفاده کند. در این سن کودک بیشتر صحبت میکند و مسائل را توضیح داده یا به اظهار نظر می پردازد. از این رو از کلمات بیشتری استفاده می کند. همچنین کودک قادر است اشیا را به هم ارتباط داده و درباره آنها صحبت کند. یک کودک ۳ ساله از حروف اضافه برای توصیف های خود مانند توصیف مکان یا اطراف استفاده می کند (کنار،زیر، بالا و.). در سن سه سالگی کودک می تواند حالتها و احساسات منفی خود را توضیح دهد. در این سن کودک قادر است تا ۴۰۰ سوال در روز بپرسد. حوادث و داستان ها را به راحتی و با قرار دادن جملات کنار هم بیان می کند. خیال پردازی های خود را توضیح می دهد و بین ۲۵۰ تا ۱۰۰۰ کلمه را می تواند یاد بگیرد. کودک ۳ ساله به سوالات ساده پاسخ داده و اسم و فامیل خود را نیز می تواند بگوید.
در سن ۳ سالگی ممکن است کودک در تلفظ کلمات اشتباه کند و این مسئله جای نگرانی ندارد. اما چنانچه کودک نیمی از صحبتهای خود را به درستی بیان نکند و دیگران متوجه صحبتهای او نشوند، بهتر است برای درمان او به گفتار درمانگر مراجعه کنید.
کودک الگوی گفتاری خود را در درجه اول از پدر و مادر و سپس از اطرافیان خود می گیرد. والدین نقش بسیار موثری در رشد گفتار و زبان کودک خود دارند. نحوه صحبت و نوع کلماتی که پدر و مادر به کار میبرند، در روند رشد گفتاری کودک نقش مهمی ایفا می کند. یکی از روش های مناسب برای کمک به رشد گفتاری کودک آن است که پدر و مادر هنگام انجام کارها با او صحبت کنند و یا در زمان های مشخص برای کودک متناسب با سن او کتاب بخوانند.
همانطور که در قبل هم اشاره کردیم کودک سه ساله تمایل زیادی به حرف زدن دارد. چنانچه پدر و مادر با حوصله به صحبتهای فرزند خود گوش دهند و با او همفکری و همدلی داشته باشند، علاوه بر کمک به رشد گفتاری کودک باعث اعتماد به نفس و رشد نگرش و باورهای او نیز می شوند.
از دیگر راه هایی که موجب بهبود رشد گفتاری و افزایش اعتماد به نفس کودک میشود، نظر خواهی از کودک است. پدر و مادر برای امور مختلف باید نظر کودک خود را پرسیده و نسبت به پاسخ او اهمیت نشان دهند.
از کودک خود سوالات متفاوت بپرسید. این امر باعث تقویت استدلال و تفکر در کودک می شود. برای شروع از سوالات ساده با پاسخ های کوتاه مانند بله و خیر استفاده کنید و سپس سوالاتی مطرح کنید که پاسخ آنها نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد تا به این طریق کودک برای صحبت کردن ترغیب شود. مثلا داستانی برای کودک بخوانید و در انتها از او سوالاتی بپرسید. مانند: به کدام قسمت داستان بیشتر علاقه داشتی؟ قهرمان داستان که بود و آیا کار درستی انجام داد؟ دوست داشتی در داستان جای که بودی؟
گفتار درمانی کودک ۳ سال
گفتار درمانی روشی برای درمان اختلالات گفتار و درک زبانی و همینطور اختلالات بلع است. در سایت رادیو کودک ما مقالات دیگری هم در ارتباط با گفتار درمانی قرار داده ایم که همه ی آنها در صفحه ی
مقالات گفتار درمانی کودکان قابل دسترسی هستند. درمورد این مقاله لازم به ذکر است که استفاده از بازی های گفتار درمانی تنها با نظارت یک درمانگر و متخصص میتواند مفید باشد و به تنهایی نه تنها مفید نیست بلکه میتواند عواقبی به دنبال داشته باشد.
بازی های گفتار درمانی
آیا کودک من نیاز به گفتار درمانی دارد
گفتار درمانگر چه کارهایی برای درمان کودک انجام می دهد
مواردی که گفتار درمانگر میتواند به درمان آن کمک کند
مزایای استفاده از گفتار درمانی
انتظاراتی که از گفتار درمانی باید داشت
تکنیک ها و بازی های گفتار درمانی در منزل
بازی های موثر در گفتار درمانی
استفاده از فلش کارت
روش آینه
از بازی لی لی کمک بگیرید
بازی گفتار درمانی با توپ
بازی گفتاردرمانی با پیاده روی
عدم تماشای مداوم بازی های رایانه و تلویزیون
با کودک خود زیاد صحبت کنید
خودتان آغازگر مکالمه باشید
ایجاد بازی و هم کلامی با علایق کودک
بازی جعبه جادویی
تکنیک های حرکتی دهانی
نظرات خانواده ها درباره این مقاله
مقالات مرتبط با گفتار درمانی
در این قسمت جایز هست اشاره کنیم که این مطالب صرفا برای دریافت اطلاعات بیشتر شما تدارک دیده شده است و برای درمان گفتار درمانی کودک خود حتما به مشاورین ذی صلاح مراجعه فرمائید.
چنانچه کودک شما ناتوانی گفتاری به معنی مشکل در تلفظ کلمات دارد، گفتار درمانی می تواند به پیشرفت در توسعه زبان، ارتباطات و مهارت های کاربردی او کمک کند. گفتار درمانی روش درمانی با تمرکز بر روی زبان است که بر روی بهبود گفتار کودک و توانایی های درک و بیان زبان (مانند ضعف در بیان، اختلال، تکرار صدا یا کلمه، اختلال در بیان واژه ها و صداها) و همینظور زبان غیر کلامی (زبان بدن، ارتباط چشمی و.) تمرکز دارد.
متخصصان گفتار درمانی و یا آسیب شناسان گفتار و زبان (SPLs) خدمات مربوط به گفتار درمانی مانند انواع بازیهای گفتار درمانی را ارائه می کنند.
گفتار درمانی دارای دو جزء است:
برخی از کودکان ممکن است تلفظ عالی داشته باشند اما برای تقویت زبان عملی خود و استفاده از زبان کلامی و هماهنگی بدن برای اهداف روزمره مانند درخواستها، داشتن مکالمات با دیگران و پیدا کردن دوست نیاز به گفتار درمانی پیدا کنند.
در برخی دیگر از کودکان بر اثر بیماری یا مشکلات جسمی مانند آسیب مغزی یا عفونت و معلولیتهای ذهنی، اختلال شنوایی و نیز ابتلا به اوتیسم مشکلات گفتاری به وجود آمده و نیاز به گفتار درمانی خواهند داشت.
برخی دیگر از کودکان توانایی صحبت کردن دارند ولی کلمات و واج ها را نمی توانند به درستی بیان کنند. آنها هجاهای صوتی و کلمات را به صورت شکسته گفته و در برقراری ارتباط و بیان منظور خود دچار اشکال می شوند.
بازی های گفتار درمانی به کودکان کمک می کند به روشنی و وضوح صحبت کنند. همچنین هنگام صحبت کردن با دیگران اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند. کودکان مبتلا به مشکلات گفتاری می توانند از گفتار درمانی اجتماعی، احساسی و علمی بهرهمند شوند.
چنانچه کودک شما نتواند بیان صریحی داشته باشد و دیگران به درستی متوجه گفتار فرزندتان نشوند، یا کودک به سختی صحبت کند و در بیان کلمات نتواند آنها را به درستی ادا کند، و یا دچار لکنت زبان (طولانی شدن کلمات و تکرار آنها) باشد و یا در برقراری ارتباط با دیگران و پیدا کردن دوست و مشارکت با آنها مشکل داشته باشد، به این معناست که کودک به گفتار درمانی احتیاج دارد.
در حالت کلی باید به نکات زیر توجه کنید:
متخصصان گفتار درمانی (SPLs) مشکلات گفتاری در کودکان را تشخیص داده و با تعیین عامل آن، راه حل مناسب برای درمان را انتخاب می کنند. گفتار درمانگر به کودک کمک می کند تا مهارت های خود را با همکاری و مشارکت با دیگران و در گروه های کوچک، در کلاس و . بازیابی کند.
کمک درمانگر در موارد زیر به کودک کمک می کند:
گفتار درمانگرها از بازی های گفتار درمانی واستراتژیهایی برای چالشهای خاص هر کودک استفاده می کنند. استراتژی ها ممکن است شامل موارد زیر باشد:
گفتار درمانی به کودک کمک میکند واضح و روان صحبت کند و اعتماد به نفس بیشتری هنگام برقراری ارتباط با دیگران داشته باشد. برای کودکان مبتلا به نارساخوانی مانند اختلال یادگیری، گفتار درمانی می تواند کمک کرده تا صداهای خاصی را در کلمات بشنوند و کلمات را هجی کنند. این کار می تواند مهارت درک مطلب را بهبود بخشیده و کودک را به خواندن تشویق کند.
گفتار درمانی روش بسیار مفیدی برای کودکان با مشکلات گفتاری است. در یک مطالعه ۷۰ درصد کودکان پیش دبستانی با مشکل گفتاری از طریق گفتار درمانی، مهارتهای زبانی خود را به طور چشمگیر بهبود دادهاند.
کار کودک شما با یک متخصص گفتار درمانی ممکن است چند ماه یا حتی چند سال طول بکشد. این مسئله بستگی به نیازهای کودک شما دارد. احتمالا در این مسیر بهبودی فرزند خود را خواهید دید، با این حال باید توجه کنید که با گفتار درمانی ممکن است کودک به طور کامل درمان نشود و مشکل ریشه ای گفتار و زبان ممکن است همچنان وجود داشته باشد.
درمانگر باید به شما و فرزندتان در استراتژی ها کمک کند تا کودک با موانع به طور موثر مقابله کند. او احتمالاً فعالیتهایی را برای تمرین در خانه به منظور تقویت مهارت های فرزندتان به شما خواهد داد. متخصص گفتار درمانی و فرزند شما باید با یکدیگر تطبیق پیدا کنند. برای این منظور گفتاردرمانگر باید در برقراری ارتباط با کودکان با تجربه باشد. گفتار درمانی فقط یک راه برای کمک به کودک با یادگیری مسائل مربوط به زبان و گفتار است.
اولین نکتهای که باید برای انجام گفتار درمانی در منزل توسط والدین رعایت شود تقویت اعتماد به نفس کودک برای صحبت کردن است. برای این منظور باید یک سری از موارد را انجام دهید.
تشویق کودک به صحبت کردن:
سوالاتی را از کودک خود بپرسید که او را تحریک به پاسخ دادن کند. به عنوان مثال از او بپرسید: چه کادویی از دوست گرفتیی؟ و به این ترتیب او را ترغیب به پاسخ دادن و حرف زدن کنید.
گوش دادن:
صحبت های کودک خود با دقت گوش کنید. اگر زمان زیادی لازم است تا کودک صحبت خود را به پایان برساند، صبورانه و با دقت به آن گوش دهید تا اعتماد به نفس کودک خود را افزایش داده و در روان صحبت کردن او کمک کنید.
تمرین پیشنهادی:
با کودک خود و دوستانش یا با افراد خانواده یک دایره تشکیل دهید. جمله ای را به کودک بگویید تا آن را برای دیگری نقل کند و به همین صورت ادامه داده تا نهایتا آخرین کودک همان جمله را تکرار نماید.
کتاب خواندن:
به منظور تقویت مهارت زبانی فرزند خود کتاب و یا داستان مورد علاقه کودک را تهیه کرده و از او بخواهید آن را با صدای بلند، یک الی دو مرتبه بخواند.
به ارزیابی کودک خود بپردازید:
برای این مسئله باید در زمان هایی که کودک دچار تاخیر در گفتار میشود را بررسی کنید. به این ترتیب متوجه خواهید شد که آیا کودک فقط اختلال گفتاری دارد و یا عوامل دیگری نیز در آن دخیل هستند. با بررسی عملکرد فرزند خود با دیگر کودکان هم سن، ارزیابی دقیقی از مشکل آن به دست خواهید آورد.
اهداف درمانی کودک را مشخص کنید:
اهداف قابل دسترس برای درمان کودک را مشخص کنید. متناسب با سن کودک بر اهداف مورد نظر تمرکز کرده و راههای رسیدن به آنها را از روشهای ساده تا پیچیده آغاز کنید.
در هر زمانی یک هدف را دنبال کنید:
برای آموزش استفاده درست از صدا به کودک خود، باید هر صدا را در یک زمان آموزش دهید. در صورت تداخل چند صدا و آموزش همزمان آنها، کودک خسته شده و همکاری نخواهد کرد. باید به کودک خود زمان کافی بدهید. ابتدا نحوه بیان صدای اول را به او نشان داد و سپس به مراحل هجاها، کلمات و جملات بروید. روش آموزش باید خلاقانه و جذاب باشد تا تاثیر مثبتی بر یادگیری کودک بگذارد.
در این قسمت ما سعی داریم تمام بازی های مرتبط و موثر گفتار درمانی کودکان را معرفی کنیم که می توانید قسمت عمده ای از آن ها را در خانه اما زیر نظر مشاورین و متخصصین با کودک خود انجام دهید.
از کودک بخواهید فلش کارت های روبروی خود را بخواند و یا نام تصاویر را بگوید. از چند کارت شروع کنید و به تدریج به تعداد آن بیافزایید. چنانچه کودک در خواندن فلش کارتی ایراد داشت، زمان بیشتری برای آن باید بگذارید. همچنین با طرح سوالات موجود در فلش کارت ها آغازگر یک مکالمه باشید تا کودک با برقراری ارتباط، مشکلات گفتاری خود را به مرور زمان برطرف کند.
هنگام صحبت کردن کودک در مقابل آینه، متوجه طرز صحیح حرکت دهان خواهد شد. در مقابل آینه به همراه کودک بایستید و هر صدا را با آن تمرین کنید و با نشان دادن تفاوت حرکات دهان در هر صدا، به مرور زمان کودک را در رفع مشکلات گفتاری یاری رسانید.
بازی لی لی را با 9 شماره روی زمین ترسیم کنید و با هر بار بازی کودک، یک کلمه به او بگویید و بخواهید در طول بازی و با هر پرش، آن را تکرار کند و با کلمه جدید دیگر، بازی را دوباره آغاز کنید. در پایان با دادن هدیه به کودک حس اعتماد به نفس آن را تقویت نمایید.
با پرتاب توپ برای کودک خود، از او بخواهید کلمه ای را تکرار کند و به این ترتیب در طول بازی هر بار کلمه جدیدی اضافه کنید.
در هنگام راه رفتن و پیاده روی نیز کلمهای را به کودک خود بگویید و در صورت تلفظ درست آن، یک قدم به جلو بردارید.
برای انکه کودک بتواند به راحتی ارتباط برقرار کند و با مفهوم ارتباط آشنا شود، باید در محیط و در ارتباط با دیگران قرار بگیرد. انجام زیاد بازی های رایانه ای و یا مشاهده مداوم تلویزیون نه تنها کمکی به درک مفهوم ارتباط نخواهد کرد، بلکه احتمال دارد تاثیر منفی بگذارد.
برای این منظور، وجود یک نفر در کنار کودک و برقراری یک ارتباط دو نفره نیز کافی خواهد بود. با رفت و آمد با افراد و خانوادههای دیگر و برخورد کودک با همسالان خود، مفهوم ارتباط شکل خواهد گرفت و تاثیر بسزایی در برطرف کردن مشکلات گفتاری کودک خواهد داشت.
هنگامی که کودک در حال بازی کردن است با او همکلام شوید و با بیان موضوعات جذاب، کودک را تشویق به صحبت کردن و ادامه مکالمه نمایید. هرچه با کودک خود بیشتر صحبت کنید دایره واژگانی آن بیشتر شده و سریع تر صحبت خواهد کرد و مشکلات گفتاری آن نیز به مرور زمان بهتر خواهد شد.
چنانچه کودک صحبت نمی کند شما آغازگر مکالمه باشید. به این صورت که واژگان را یکی یکی و یا دوتا دوتا کنار هم گذاشته و با او صحبت کنید. مثلاً سرد، سرد نیست؟ یا شکلات، شکلات نمیخواهی؟
اگر کودک شما واژگان را به صورت دوتایی بیان می کند، شما به شکل سه کلمه با او صحبت کنید. برای ارتباط با کودک باید در سطح آن و یا کمی بالاتر صحبت کنید تا بتواند با شما در برقراری ارتباط همکاری کند.
برای آنکه تاثیر بیشتری در روند گفتاردرمانی کودک خود داشته باشید، یکی از تکنیک های موثر توجه به علایق کودک است. مثلاً اگر کودک شما به تصویر یک حیوان علاقه نشان داد با او در این باره بیشتر صحبت کنید و در قالب یک بازی رغبت کودک را برای ادامه مکالمه افزایش دهید.
در زمان هایی که کودک را حمام می کنید یا غذا می دهید و یا در زمان های پیاده روی می توانید از این تکنیک استفاده کنید و با توجه به چیزهایی که کودک به آنها علاقه دارد و طرح یک بازی، کودک را به سمت صحبت کردن و برقراری ارتباط سوق دهید.
هیچگاه از تلفظ اشتباه کلمات ایراد نگیرید. چون این امر موجب سرخوردگی کودک خواهد شد. با تلفظ صحیح کلمات و به کارگیری آن در جمله به کودک آموزش دهید.
در این بازی اشیا مورد علاقه کودک را داخل یک جعبه بریزید و از کودک بخواهید یکی از اشیا را بردارد و با ذکر نام شی، توضیحاتی درباره آن بدهد. در طول بازی نیز با تشویق کودک، آن را بیشتر به صحبت کردن ترغیب کنید.
تمرینات حرکتی دهانی کمک می کنند که ماهیچه های دهان مانند گونه، زبان و فک با قدرت و به درستی عمل کنند. ضعف در هر کدام از این قسمتها منجر به مشکلات بلع و گفتاری خواهد شد. با انجام تمرینات لازم می توان تا حد زیادی این مشکلات را برطرف کرد.
تکنیک های حرکتی دهانی برای لب:
با کمک حرکات لب می توان صداهای مختلف را به کودک آموزش داد مثلاً اووو یا اییی که هر کدام الگوی متفاوت حرکتی خاص خود را دارند. یا از کودک بخواهید با حرکت لب خود به صورت لبخند و سپس برگشت به حالت آرامش، ماهیچههای آن را تقویت کند.
لپ خود را باد کند و سپس خالی نماید و یا به سمت بالا و پایین این عمل را تکرار کند یا هنگام نوشیدن از نی استفاده کند. تمامی این حرکات در جهت تقویت ماهیچه لب و در نهایت تلفظ درست کلمات خواهد بود.
تکنیک حرکتی دهانی برای زبان:
صداهای مختلف را با کودک خود تمرین کنید و بخواهید از زبان خود استفاده کند مانند تتت، ررر، ددد و. یا کلماتی مانند برو را تکرار کند. زبان خود را به صورت چرخشی حرکت داده و یا معلق نگه دارد و سپس به آن استراحت دهد.
تکنیک حرکتی دهانی برای گونه:
برای تقویت عضلات گونه می توانید از کودک بخواهید لبهای خود را ببندد و گونه ها را منقبض کند. همچنین برای خوردن مایعات از نی استفاده کند.
تکنیک حرکتی دهانی با کمک بادکنک بازی:
از کودک بخواهید تا بادکنکی را باد کند. این کار عضلات دهان را تقویت کرده و ضمن آن کنترل نفس را نیز افزایش می دهد.
استفاده از بازی ساز دهنی:
با زدن سازدهنی توسط کودک، کنترل نفس او افزایش یافته و عضلات دهانی او تقویت خواهد شد. با تمرکز بر روی نوت ها و صدای ساز دهنی می توان این موارد را برطرف کرد.
استفاده از شکلات یا کره بادام زمینی:
مقداری شکلات یا کره بادام زمینی را از راه دهان کودک بمالید و بخواهید آنها را با زبان خود لیس بزند. به این صورت باعث تقویت عضلات دهانی کودک خواهید شد و ضمن آن کودک از این بازی لذت خواهد برد و به همکاری ادامه خواهد داد. ماساژ صورت نیز باعث تقویت عضلات دهان خواهد شد.
گفتار درمانی در سنین بالاتر نیز قابل انجام است. اما سرعت درمان در سنین بالا کمتر خواهد بود زیرا باید در برخی آموختههای قبلی تغییراتی ایجاد شود ولی در نهایت با تکرار تاثیر مثبت خود را نشان خواهد داد.
بازی های گفتار درمانی برای کودکان
گفتار درمانی به تشخیص، بررسی و درمان آسیب های گفتاری و زبانی می پردازد. در حقیقت گفتار درمانی که جزو رشتههای علوم توانبخشی است، اختلالات مربوط به ارتباط، صوت، درک و بلع را تشخیص داده و در جهت درمان آن اقدام می کند. چنانچه کودکان در تلفظ کلمات مشکل داشته باشند، گفتار درمانگر میتواند به آنها کمک کرده و مشکلات گفتاری و زبانی را برطرف نماید. در ادامه این مطلب به توضیح گفتار درمانی کودکان خواهیم پرداخت.
اگر کودک نتواند کلمات را واضح و روان بیان کند و یا خواسته های خود را به صورت یک جمله بگوید به معنای اختلالات گفتاری است. این کودکان هجاهای صوتی را شکسته ادا کرده و به همین علت در برقراری ارتباط با دیگران مشکل پیدا خواهند کرد. همچنین در صورتی که کودک نتواند تلفظ کلمات را درست بیان کند یا دایره محدودی از واژگان داشته و یا لکنت زبان و مکث طولانی در صحبت کردن و عدم برقراری ارتباط با دیگران داشته باشد، از اختلالات گفتاری رنج می برد. این موارد رایج ترین اختلالات گفتاری هستند و کودکان مبتلا به این مشکلات اعتماد به نفس پایینی دارند. با مراجعه به گفتار درمانگر می توان تا حد زیادی این مشکلات را برطرف کرد.
گفتاردرمانی کودکان چیست
فواید گفتار درمانی
اختلالات گفتار درمانی
چه زمانی به گفتاردرمانی نیاز داریم
گفتار درمانی به چه کاری می آید
تمرین های گفتار درمانی
دیگر بازی های گفتار درمانی
تمرین حرکتی، دهانی و گفتاری
درمان تاخیر در گفتار
سنین گفتار درمانی
گفتار درمانی کودک کمتر از دو سال
گفتار درمانی کودک ۲ تا ۳ سال
گفتار درمانی کودک ۳ تا ۴ سال
گفتار درمانی کودکان ۴ تا ۵ سال
تکنیک و تمرینات گفتاری برای کودکان تازه متولد شده و نوپایان
دانلود نرم افزار آموزش گفتار درمانی بیان
هزینه گفتاردرمانی در منزل
با گفتار درمانی میتوان گفتار کودک را بهبود بخشید. مشکلات گفتاری مانند لکنت زبان، بیان اشتباه واجها و صداها، بیان ضعیف و. با گفتار درمانی درمان خواهد شد.
گفتار درمانی در موارد زیر به کودک کمک می کند:
- کنترل حجم صدای تولید شده
- ادای درست کلمات و صداها
- بیان کلمات در قالب جمله
در حقیقت گفتار درمانی علمی است که به بررسی اختلالات تاثیر گذار روی گفتار میپردازد. شاید اشتباهاً تصور شود که گفتار درمانی به معنای درمان با گفتار است. اما در واقع به معنای درمان اختلالات گفتار و زبان است. گفتار درمانی نه تنها در زمینه مشکلات گفتاری بلکه در درک و بیان زبان نیز به کودک کمک می کند. در بزرگسالان نیز گفتاردرمانی برای افرادی که مشکلات گفتاری داشته و نمی توانند روان صحبت کنند، به کار می رود. گفتار درمانی متعلق به سن خاصی نیست و در هر سنی در صورت وجود مشکلات گفتاری میتوان به گفتار درمانگر مراجعه کرد.
نوزادان، نوپایان یا حتی افراد مسن که بر اثر سکته مغزی دچار مشکلات گفتاری هستند، با مراجعه به گفتار درمانگر میتوانند بهبودی خود را دوباره به دست آورند. البته این نکته نیز حائز اهمیت است که گفتار درمانگر باید فردی باتجربه باشد و بتواند با همه سنین ارتباط برقرار کند. عقب ماندگی ذهنی یکی از عمده اختلالات گفتاری است که خود موجب بروز اختلالات دیگر میشود. همچنین اختلالات شنوایی و اختلالات بینایی نیز منجر به مشکلات گفتاری شده و رشد گفتار و زبان را با تأخیر مواجه می کنند.
سلامت فیزیکی و عاطفی کودکان نیز روی گفتار آنها تاثیر می گذارد. در خانوادههای پر تنش به علت محدودیت در رشد حسی و حرکتی، هماهنگی عصبی برای زبان و گفتار وجود نداشته و باعث تاخیر در رشد حسی - حرکتی کودک و نهایتا مشکلات گفتاری او میشود. هوش کودک نیز نقش بسزایی در روند رشد گفتاری او دارد. به این ترتیب کودک میتواند نمادها را بشناسد و به کمک آن از عملکردهای شناختی مانند توجه کردن، بررسی و شناسایی و نیز برقراری ارتباط و به یاد سپردن آنها بهره گیرد. گفتار درمانگر میتواند اختلالات گفتاری و ارتباطی و نیز بازتوانی و ناتوانی را بررسی و ارزیابی کند.
یکی از الگوهای موثر در روند رشد گفتاری کودک، مادر است. در صورتی که خللی در رابطه عاطفی مادر و کودک وارد شود، ممکن است به مشکلات گفتاری کودک منجر گردد. همچنین رشد زبان (از لحاظ جنسیتی) در دختران زودتر از پسران است. در خانوادههایی که دارای یک فرزند هستند و توجه لازم به آموزش کودک میشود، رشد زبانی کودک به خصوص برای فرزند دختر، بیشتر است. کودکان تمایل دارند در گروههای همسالان خود عضو شوند و با برقراری ارتباط، رشد گفتاری خود را افزایش دهند. کودکان هم سن، با یکدیگر رغبت بیشتری برای صحبت کردن دارند و به صورت چند نفره بازی می کنند، تلویزیون تماشا می کنند و به فعالیتهای مختلف می پردازند.
در سنین بین ۱۲ تا ۲۴ ماهگی کودک به جای صحبت کردن، از علم اشاره به خوبی استفاده می کند مانند بای بای کردن و همچنین قادر است صداهای مختلف مانند صدای حیوانات را تقلید کند. همچنین در این سن مشکلات گفتاری بیشتر مشخص هستند. بعد از دو سالگی کودک باید بتواند صداها و کلمات را بیان کند و از جمله های کوتاه برای بیان خواسته های خود استفاده نماید. در این سن کودک نباید مدام از کلمات تکراری استفاده کند.
پدر و مادر باید هنگام صحبت کردن کودک به گرفتگی و تن صدای آن توجه کنند. چنانچه کودک کلمات را به طور واضح بیان نکند یا جملات را کامل نکرده و در درک مطالب مشکل داشته باشد، دارای مشکلات گفتاری بوده و بهتر است برای درمان آن به گفتار درمانگر مراجعه شود.
یکی از مهمترین راه ها برای برقراری ارتباط، زبان است و اگر اختلالی در این امر ایجاد شود علاوه بر مشکلات فردی، مشکلات اجتماعی نیز به همراه خواهد داشت. گفتار درمانی منجر به رفع اختلالات گفتاری و ارتباطی میشود. در واقع گفتار درمانی جایگاه ویژه ای در جامعه پزشکی و مردم دارد. گفتار درمانی علاوه بر رفع اختلالات گفتاری و زبانی موجب درمان مشکلات بلع و تغذیه نیز می شود. بسیاری از کودکان که از اختلالات گفتاری رنج می برند، در بلع غذا نیز با مشکل مواجه هستند.
گفتار درمانگر برای درمان روی دو مورد متمرکز است:
روش هایی برای تمرینات دهان که منجر به تولید صدا، کلمات و جمله بندی می شود.
استفاده از تصاویر و ابزارهایی مانند تبلت، کامپیوتر و. برای افزایش توانایی درک و گفتار کودک.
اختلال در یک سری موارد مانند گفتار، زبان، صوت، ارتباط و بلع منجر به مشکلات گفتاری و ارتباطی شده و گفتار درمانگر در این حوزه ها جهت رفع اختلالات، فعالیت می کند. یکی از اختلالات گفتاری عدم پیدا کردن کلمات است که بیشتر به علت نقص های زبانی مانند اختلال در زبان ایجاد می شود. همچنین وجود مشکلات ارتباطی که فرد نمی تواند نظرات و افکار خود را با دیگران در میان بگذارد و به نوعی ارتباط برقرار کند. اختلالات ساختاری زبان نیز از دیگر مشکلات گفتاری است. به این معنا که فرد نمی تواند جملات را به درستی بسازد و از نظر دستور زبان مشکل دارد.
زمانی که کودک یا فرد در ارتباط میان حروف و صدا و نیز کلمات و معنی آنها مشکل داشته باشد، در خواندن و نوشتن نیز دچار اشکال خواهد شد. همچنین اگر فرد مشکلات صوتی داشته باشد، صداهای گوش خراش یا نازک ایجاد میکند و در نهایت مشکل در درک مطالب است که باعث عدم برقراری ارتباط با دیگران می شود.
اگر کودک در صحبت کردن مشکل داشته یا از حجم صدایی کم یا بلند استفاده کند یا منظور خود را نتواند به دیگران بگوید و نیز در دستور زبان برای جمله بندی ها دچار اشکال باشد، باید به گفتار درمانگر مراجعه کند. این کودکان علاوه بر آنکه در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارند دارای اعتماد به نفس پایینی هستند.
در صورت مشاهده موارد زیر باید به گفتار درمانگر مراجعه شود:
در حقیقت اگر هنگام صحبت کردن کودگ، دیگران به جای توجه به محتوای صحبت، به طرز بیان کودک توجه کنند، به معنی وجود مشکلات گفتاری است. اختلالات گفتاری در روابط اجتماعی و برقراری ارتباط با دیگران تاثیر منفی زیادی روی کودک خواهد گذاشت. این عوامل آسیبهای روحی و روانی زیادی نیز به دنبال دارند. به همین منظور باید نسبت به درمان آن سریعا اقدام شود. گفتاردرمانگر برای تشخیص مشکلات گفتاری ابتدا کودک را معاینه و ارزیابی کرده و سپس درمان را آغاز می نمایند. در گفتار درمانی نحوه درمان بیشتر بر اساس افزایش تواناییهای کودک برای صحبت کردن و رفع مشکلات گفتاری است و بر پایه دارودرمانی صورت نمی گیرد.
گفتار درمانی باعث می شود کودک بتواند کلمات را درست ادا کرده و بهتر از زبان استفاده کند.
گفتار درمانگر می تواند اختلالات گفتار و زبان و همچنین مشکلات بلع و ناتوانی در بیان واجها و اصوات را درمان کند.
برطرف شدن این مشکلات باعث افزایش اعتماد به نفس کودک شده و نیز باعث کاهش اضطراب و نگرانی پدر و مادر خواهد شد. همچنین کودک دیگر می تواند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کند.
به منظور برطرف کردن مشکلات گفتاری و زبانی، یکسری تمرینات را بهتر است در منزل با کودک خود انجام دهید. در این بخش به برخی از این تمرین ها اشاره می کنیم. چنانچه در هنگام انجام این تمرینات کودک با مشکل روبرو است باید با گفتار درمانگر م کنید.
۱- با کودک خود صحبت کنید.
روش مناسب کمک به درمان مشکلات گفتاری کودک تشویق او به صحبت کردن درباره مسائل و اتفاقات روز است. پدر و مادر می توانند درباره کارهایی که کودک در طول روز انجام داده با او صحبت کرده و او را به حرف زدن سوق دهند.
۲- از کودک خود درباره نوع بازی و کاری که می خواهد انجام دهد سوال بپرسید.
مثلاً از او بپرسید که بازی دوست داری انجام دهی؟ یا دوست داری در پارک توپ بازی کنی؟ و سوالاتی از این قبیل.
۳ - به کودک خود مسئولیت بدهید و درباره طریقه انجام آن با او صحبت کنید.
به عنوان مثال از او بخواهید به خواهر یا برادر کوچکترش در لباس پوشیدن کمک کند. یا با او بازی نماید و سپس در مورد این مسائل نظر او را بپرسید. مثلا از او بپرسید آیا کمک به خواهر یا برادرش دشوار بود؟ و.
۴- در انجام کارهای منزل به او مسئولیت بدهید.
به عنوان مثال از کودک بخواهید و سایل اتاقش را مرتب کند یا به گیاهان آب بدهد و در این زمان با او صحبت هم بکنید.
۵- با کودک خود بازی کنید و در حین بازی با او حرف بزنید.
۶- درباره بازی کودک خود با دوستان یا فامیل با او صحبت کنید تا آن را برایتان تعریف کرده و با شما هم کلام شود.
۷- از آینه برای گفتار درمانی استفاده کنید. بازی آینه باعث می شود کودک تلفظ درست کلمات و هماهنگی فک و زبان را یاد بگیرد.
۸- برای پیدا کردن منشاء مشکلات گفتاری کودک، با تهیه یک جدول عوامل موثر در این زمینه را مشخص کرده و زمان آن را بنویسید.
۹- زمان تماشای تلویزیون را برای کودک خود کاهش دهید تا بیشتر به بازی های مرتبط با گفتار درمانی و یا صحبت کردن بپردازد.
۱۰- از کودک خود بخواهید کتاب مورد علاقه اش را برایتان بخواند.
۱۱- برای کودک خود داستان صوتی بگذارید تا بتواند با تلفظ صحیح کلمات آشنا شود.
۱ - بازی فلش کارت:
فلش کارتهایی از تصاویر گوناگون تهیه کرده و از کودک بخواهید نام آنها را بگوید. در این بازی از تصاویر ساده شروع کنید و در صورت تاخیر کودک برای نام بردن کلمات، به او زمان بدهید.
۲ - بازی لی لی
در بازی لی لی از کودک بخواهید هنگام شروع بازی و پریدن در هر شماره، کلمه خواسته شده را بگوید به این صورت کودک ۹ بار کلمه را تکرار خواهد کرد و هنگام بازی مجدد کلمه ای جدید به او بگویید. سپس در انتها کودک را با یک هدیه تشویق کنید.
۳ - توب بازی یا استپ هوایی
در این بازی با کودک خود توپ بازی کرده و در هر بار از او بخواهید کلمه ای را تکرار کند.
۴ - با کودک خود راه بروید.
در این روش با کودک خود به پیاده روی بروید و از کودک بخواهید کلمه مورد نظر شما را بگوید و در صورت تلفظ درست آن، یک قدم به جلو بروید.
اگر عضلات دهانی کودک، ضعف در گفتار داشته باشند، با یک سری تمرین هایی که باعث تقویت عضلات فک، زبان، گونه و لب ها می شود، کودک خود را در بهبود روند رشد گفتاری آن یاری نمایید.
حرکات لب:
برای این روش از کودک بخواهید صداهایی مانند اووو یا اییی این را بگوید و تکرار کند یا لپ خود را باد کرده و خالی نماید. نوشیدن مایعات با نی نیز کمک زیادی در این رابطه خواهد کرد.
حرکات زبان:
روش هایی که برای حرکات زبانی است شامل گفتن حروف مانند ب،ب،ر،ر،ن،ن و. است و نیز کلمه ی برو را با اغراق بیان کند. این تمرینات به کودک کمک میکند تا تلفظ صحیح حروف را یاد گرفته و زبان خود را برای بیان آنها درست حرکت دهد.
حرکات گونه:
روش های مربوط به حرکات گونه شامل بستن لب و منقبض کردن عضلات گونه است. یا کودک حرف o را با لبهای خود بسازد. در این تمرین ها عضلات گونه تقویت خواهد شد.
ساخت حباب:
یکی از روش های مناسب برای تقویت عضلات لب و صورت کودک باد کردن بادکنک است.
ساز دهنی:
زدن سازدهنی یکی از روش های موثر در تقویت عضلات لب و دهان و نیز کنترل تنفس است. تمرکز روی نت های ساز و حرکت لب ها باعث تقویت آن و کنترل تنفس میشود.
خوردن کره بادام زمینی و خوراکی های شیرین:
کره بادام زمینی یا شکلات را به اطراف دهان کودک خود زده و از او بخواهید آن را با زبان لیس بزند. این روش نیز باعث تقویت عضلات زبان میشود.
مشکل تأخیر در گفتار که در برخی کودکان وجود دارد و با گفتار درمانی برطرف خواهد شد. در اصطلاح به مشکل تاخیر در گفتار، لیت تاکر گفته می شود. برخی از کودکان گاهی دیرتر از همسالان خود شروع به حرف زدن میکنند. با گفتار درمانی به روش های مختلف از جمله بازی درمانی و انجام تمرین های لازم در منزل می توان این مشکل را برطرف کرد.
هر چه سریعتر نسبت به گفتار درمانی کودک خود اقدام کنید، نتیجه مطلوب تری خواهید گرفت. در هر سنی که متوجه مشکل گفتاری فرزند خود شدید، نسبت به درمان آن و مراجعه به گفتار درمانگر باید اقدام نمایید. گفتار درمانی را از سن دو سالگی می توانید شروع کنید. اگر برای درمان اختلالات گفتاری کودک خود دیر اقدام نمایید کودک دچار عدم اعتماد به نفس شده و در مدرسه مشکلات دیگری نظیر برقراری ارتباط، صحبت نکردن و اختلال در تلفظ پیدا خواهد کرد. مراجعه به گفتار درمانگر در زمان طلایی و مناسب آن تأثیر چشمگیری در بهبودی فرزندتان خواهد داشت. در ادامه مطلب به گفتاردرمانی در سنین مختلف اشاره می کنیم.
کودک در سنین کمتر از دو سال نمی تواند صحبت کند و تنها قادر است آواهایی را بسازد. در این سن تشخیص نیاز کودک به گفتار درمانی کمی دشوار است. همچنین کودک در این سن کودک می تواند صداهایی مانند دا را تکرار نماید. والدین با تشویق کودک باید او را نسبت به حرف زدن ترغیب کنند. در این بازه زمانی، والدین هنگام غذا دادن یا حمام بردن کودک، باید با تکان دادن دست و سر یا اشاره کردن با او ارتباط برقرار کنند. کودک در این سن می تواند اسامی مانند اسم خواهر یا نزدیکان، اسامی اعضای بدن مانند چشم، دست و.، اسامی اشیا مانند مسواک، تخت و.، اسامی حیوانات مانند پیشی، هاپو و. را تکرار کند.
همچنین با آموزش افعال ساده مانند رفت، آمد، برو و کلمات پرسشی مانند چی، کجا و. ونیز کلماتی مانند بالا، پایین و. می توان به رشد گفتاری کودک کمک کرد. در مراحل بعد نیز میتوان به کودک استفاده از ترکیب کلمات و ساختن جملات کوتاه مانند این چیه؟ توپ کجاست؟ و. را یاد داد.
در این گروه سنی باید تمرینات را ادامه داد و تکرار کرد تا نتیجه مطلوب به دست آید. همچنین باید جملات سه کلمه ای به کار برد که فعل و فاعل و مفعول در آن ها وجود داشته باشد. همچنین با کودک به صورت روان صحبت کنید و سطح کلامی بالاتر از او داشته باشید. از بازی بله یا خیر نیز می توانید بهره بگیرید. ضمناً باید توجه داشته باشید که در مسیر گفتاردرمانی نباید عجول بود، در حالت عادی با افزایش سن کودک مشکلات گفتاری او بهتر خواهد شد.
در این سن موارد زیر را میتوان به کودک آموزش داد:
در گفتار درمانی کودکان ۳ تا ۴ سال از جملات پیچیده تری استفاده خواهد شد. همچنین شامل ترکیب کلمات بیشتر و ساختن جملات کامل خواهد بود. در این گروه سنی اشکال هندسی به کودکان یاد داده میشود و کودک با نگاه به شکل باید نام آن را بگوید. جملات کاربردی در روابط اجتماعی نیز زیبا تر خواهند بود مانند من شما را دوست دارم، مرسی که به من شیرینی دادید و.
کودکان در این گروه سنی می توانند گفتار را به صورت کامل انجام دهند. در گفتار درمانی این گروه سنی؛ کودکان باید به طور پیوسته جملات را به کار گیرند و از اتفاقات روزمره خود و خانواده صحبت کنند. در این گروه سنی کودکان بسیار کنجکاو تر بوده و سوالات متعددی می پرسند، همچنین عموما کودکان ۴ تا ۵ سال در روان بودن گفتار خود مشکل دارند و نه در ناروانی گفتار و نیز افعال را میتوانند به درستی صرف کنند.
برای کمک به بهبود روند گفتار درمانی می توانید از نرم افزار گفتار درمانی استفاده کنید. در طراحی این نرم افزار از محیط جذابی استفاده شده تا کودکان با آن ارتباط برقرار کرده و تمرین های آن را انجام دهند. این نرم افزارها را می توان به تنهایی یا در جلسات گفتار درمانی استفاده کرد. متخصصان گفتار درمانی و افراد میتوانند از این نرمافزارها بهره ببرند. یکی از نمونه های نرم افزارهای گفتاردرمانی، نرم افزار تولید بیان نسخه خانگی است که تلفظ حروف فارسی را در بر دارد و در عین حال استفاده از آن راحت است.
گفتار درمانی در کلینیک و درمانگاه ها هزینه کمتری نسبت به درمان در منزل دارد. هم چنین هر حیطه ی کاری گفتار درمانی هزینه متفاوتی دارد. نوع اختلال نیز در تعیین هزینه موثر است. متاسفانه هزینه گفتار درمانی تحت پوشش بیمه قرار ندارد و خانوادهها باید خود این هزینهها را پرداخت کنند. هر نیم ساعت گفتار درمانی حدوداً هزینه ای معادل ۴۴ هزار تومان می شود. اگر خانوادهای از پس تامین هزینهها برنیاید، بهتر است گفتاردرمانی در منزل توسط والدین صورت بگیرد.
گفتار درمانی کودکان + تکنیک ها و بازی های گفتار درمانی
درباره این سایت